روی جلد ازادگی شماره ۲۷۷ | پشت جلد ازادگی شماره ۲۷۷ |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در شماره 277 آزادگی، میخوانید
منشاء بارشها و سیلابهای ویرانگر ایران(2)- | اکبر دهقانی ناژوانی |
باب؛ دویست سال بعد | ویراستار: عرفان ثابتی |
اطلاعیه مطبوعاتی ۵ آذر ۱۳۹۸ گسستن ارتباط ایران با جهان برای … | گزارشگران بدون مرز |
بلوچ های بیشناسنامه اما ایرانی | وحید حسن زاده ابراهیمی |
چرا خشونت؟ | مهین ایدر |
از منبر دینی تا پادشاهی دینی | سید اسماعیل هاشمی |
چرا مردسالاری در حال کشتن مردان است؟ | لیز پلانک برگردان: آرمین امید |
بهانه ای دیگر برای جنایت | معصومه نژاد محجوب |
رمزگشایی از ادعاهای چین دربارهی هویت اویغورها | الیزابت کاکرل برگردان: عرفان ثابتی |
مسئله حجاب در نظام اسلامی ایران | لاله پروین نیا |
تراژدی چند همسری | فرشید فرشیدی |
به بهانه ۱۰ دسامبر روز جهانی حقوق بشر | علیرضا حجتی |
من زندانی سیاسی عوض حاجیانی هستم | عوض حاجیانی |
حق اعتراض | چهرازی |
دلتنگی های آرون | سید محمد(آرون) اسماعیلی |
مدیر مسئول و صاحب امتیاز: | |
منوچهر شفائی | Manoochehr Shafaei |
همکاران در این شماره: | |
معصومه نژاد محجوب | Masomeh Nejad Mahjob |
لیلا باقری | Leila Bagheri |
مهین ایدر | Mahin Ider |
سمیه علیمرادی | Somayeh Alimoradi |
طرح روی جلد | |
محمد رضا چنگیزی | MohammadReza Changizi |
امورفنی و اینترنتی | |
رسول عباسی زمان آبادی | Rasoul Abbasi Zamanabadi |
چاپ و پخش | |
مهدی عطری | Mahdi Atri |
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
Email: shafaei@azadegy.de
منشاء بارشها و سیلابهای ویرانگر ایران(2)-
اکبر دهقانی ناژوانی
گرمایش زمین: پس بنابراین چون عناصر مختلف در جاهای مختلف حفره سیاه زمین قرار دارند و تابع آن نیز می باشند به همین خاطر در ارتباط با هم هستند و در درگیری دو نیرو بر روی حفره سیاه شان به کمک هم احتیاج دارند و روی یکدیگر تاثیر می گذارند و در ارتباط با هم و با کمک همدیگر اتفاقات بزرگ را بوجود می آورند و تمام اتفاقات روی کره زمین از جمله بارشها، سیلابها و گرمایش زمین و غیره هم به هم ربط پیدا می کنند و روی همدیگر تاثیر می گذارند و علت و معلول همدیگر می شوند، برای مثال گرمایش زمین از همه مهم تر است و باعث رخدادهای زیادی می شود از آن جمله بارشها و سیلابها. بوجود آمدن گرمایش زمین در درجه اول مربوط به درگیری خلاء و حفره سیاه زمین می باشد که از ابتدای هستی زمین این درگیری وجود داشته است و از این به بعد هم وجود خواهد داشت. اگر دوباره به شکل( الف) نگاه کنیم، در ابتدا این حفره سیاه در دل خلاء بوجود آمده و به مرور بر اثر کشش سه بعدی خلاء این حفره سیاه از درون خالی تر شد و نیروی عکس العمل پیدا کرد و در مرحله ای این حفره سیاه با کمک نیروی عکس العمل خود قادر شد جرمی از جایی پیدا و آن را به طرف خود بکشد و جرمدار شود و نیروی عکس العملش با کمک جرم به نیروی جاذبه تبدیل شده و این نیروی جاذبه در برابر کشش نیروی انبساط خلاء که اجرام حفره سیاه کره زمین را با خود می کشد دعوا دارد و این نیروی جاذبه از انبساط زیاد این اجرام جلوگیری می کند و این دعوای دو نیرو و کشمکش آنها بر روی عناصر مختلف کره زمین خود یک رخداد است و یکی از عاملهای مهم گرمایش زمین بوده و هست. دلیل دوم بیشتر شدن گرمایش زمین، زیادتر شدن این درگیری بین دو نیروی جاذبه و انبساط خلاء به مرور زمان می باشد و خلاء با کمک نیروی انبساط خلاء خود هر چقدر جرم از حفره سیاه زمین دریافت کرده است به خلاء منظومه شمسی داده و خلاء منظومه شمسی هم آن را دو دستی به خلاء جهانی تقدیم کرده و خلاء اطراف زمین دوباره گرسنه شده و به زمین و جرمش از نو حمله ور شده است و مرتب جرم می خواسته است و در طول زمان هرچه جرم زمین کم می شود انبساط خلاء غلبه بیشتری پیدا می کند، زیرا پس از میلیاردها سال دعوا با خلاء و جرم دهی به آن ، حفره سیاه زمین ضعیف و کم جرم و نیروی جاذبه اش هم ضعیف و به همین نسبت انبساط خلاء غلبه بیشتر و جنبش مولکولی و تجزیه و ترکیب عناصر هم بیشتر و بیشتر از قبل به خلاء جرم می دهند و اینها همه به افزایش گرمایش زمین کمک می کنند و در شرایط فعلی حفره سیاه زمین مقدار زیادی جرم از دست داده است و باید گفت که زمین ما پیر و فرسوده شده است. سومین علت گرمایش زمین بر می گردد به جاذبه کرات دیگر منظومه شمسی که از همه آنها کره خورشید مهم تر می باشد و این کرات با جاذبه خود روی هم تاثیر می گزارند. این کرات منظومه شمسی هم میلیاردها سال در درگیری با خلاء اطراف خودشان بوده اند و مقدار زیادی جرم از دست داده اند و هم خودشان و هم جاذبه شان ضعیف شده اند و چون همگی با کره زمین در حفره سیاه منظومه شمسی قرار داشته و دارند با کمک نیروی جاذبه خود به همدیگر کمک کرده و کمک می کنند، بخصوص خورشید که در مرکز حفره سیاه منظومه شمسی قرار دارد و بیشترین جواب گویی را بر روی کرات در برابر انبساط خلاء و خلاء اطراف حفره سیاه منظومه شمسی دارد و همه کرات منظومه شمسی از آن کمک می گیرند و تابع آن هستند و خورشید و کرات اطرافش نیز خیلی جرم از دست داده و ضعیف شده اند، اینکه چگونه نیروی جاذبه کرات مختلف به هم کمک می کنند، خود بحث مفصلی دارد و آن را در کتابی که بنده در باره فیزیک نوشته ام توضیح داده ام، پس بنابراین بطور کلی در منظومه شمسی ما جرم کم می شود و به همین نسبت جاذبه هم ضعیف تر و تاثیرش روی اجسام کمتر و نیروی انبساط خلاء مرتب بر روی اجسام غلبه بیشتر و انبساط و جنبش مولکولی عناصر بیشتر و به همین نسبت گرمایش هم بیشتر می شود و کرات منظومه شمسی زیاد نمی توانند که مثل قبل به هم کمک کنند و این هم یکی از عوامل دیگر گرمایش زمین است که کره زمین ما نمی تواند زیاد از جاذبه کرات دیگر کمک بگیرد که تا بتواند با کمک نیروی جاذبه آنها با نیروی انبساط خلاء اطراف خود در بیفتد. دلیل چهارم گرمایش زمین نور خورشید است که کره زمین را پوشش می دهد. نور برای تعادل بین درگیری نیروی جاذبه و نیروی انبساط خلاء بر روی حفره سیاه زمین و جرمش نقش بزرگی بازی می کند و با گرمای خود مانع از این می شود که جرم و جاذبه حفره سیاه زمین در برابر انبساط خلاء مقاومت زیادی بکنند و اگر نور نتابد هوا و آبها و سطح زمین گرم نمی شوند و مقاومت جرم زمین و نیروی جاذبه اش در برابر انبساط خلاء زیاد می شود و در مرحله ای که این کشمکش خیلی زیاد شد، انبساط خلاء که برای مدتها نتوانسته جرمی از حفره سیاه زمین بگیرد نیروی انبساط خلاء گرسنه تر می شود و بر غلبه خود می افزاید و در یک مرحله بر نیروی جاذبه زمین غلبه کرده و یک مرتبه جرم زیادی از زمین می گیرد و حداقلش این است که بر اثر سه بعدی کشیده شدن حفره سیاه زمین توسط انبساط خلاء، جرم حفره سیاه زمین سه بعدی به بیرون کشیده می شود و یک شکستگی در بخشی از لایه های زمین بوجود می آید که همراه است با یک زلزله عظیم که خرابی هایی در اعماق و در سطح زمین هم بوجود می آورد و انبساط خلاء بر اثر این غلبه از لایه های انتهایی جوی و آبها و سطح زمین جرم بیشتری به تلافی این درگیری زیاد تصاحب می کند، یعنی حفره سیاه زمین و جرم و جاذبه اش نباید بی جا در برابر انبساط خلاء مقاومت زیادی بکنند و جرمی به خلاء ندهند، زیرا خلاء گرسنه است و جرم می خواهد و زمین مجبور است که مرتب جرمی به آن بدهد که تا کشش نیروی انبساط خلاء بر روی زمین بیش از حد زیاد نشود، پس بنابراین نور خورشید برای انبساط جرم زمین خیلی مهم است و این نورها به جو زمین و آبها و سطح زمین تابیده شده و آنها را گرم و منبسط و حفره سیاه تک تک ذرات نوری که خود گرسنه اند از آنها جرم می گیرند بر اثر این گرما و جرم دهی عناصر منبسط تر و جنبش اتمی و مولکولی بیشتر و تجزیه و ترکیب هم بیشتر که همراه با گرمای بیشتری هم می باشند و چون به ذرات نور جرم داده و منبسط تر شده اند در واحد حجم جرم آنها کمتر و به همین نسبت نیروی جاذبه روی آنها کمتر و تاثیر انبساط خلاء بر روی آنها بیشتر و به مرور و ملایمت و راحت تر انبساط خلاء سهم بیشتری از جرم آنها می گیرد و با این جرم گیری خلاء از حفره سیاه این عناصر، درگیری انبساط خلاء با نیروی جاذبه بر روی عناصر گازی، عناصر مایع و جامد و عناصر ترکیبی به تعادل نسبی می رسد و حیات که با کمک درگیری دو نیرو بر روی عناصر بوجود آمده با کمک نور و گرما بر روی سطح زمین به تکامل خود ادامه می دهد. تا اینجای قضایا درست بوده و نور درست عمل کرده است، ولی همین نور در شرایط فعلی و امروزی ما که زمین ضعیف و جرم خود را خیلی زیاد از دست داده است ، خطرناک عمل می کند، چون پس از میلیاردها سال جرم دادن به خلاء جرم حفره سیاه زمین کم ، جاذبه اش هم کم و به همین نسبت انبساط خلاء غلبه بیشتر و خلاء جرم بیشتری می خواهد و سه بعدی جرم ضعیف زمین را با خود می کشد و کلیه زمین از لایه های انتهایی جوی گرفته تا مرکز زمین نسبت به گذشته های خود از جرم و جاذبه کمتری برخوردار و به همین خاطر جرم زمین، جرم عناصر، لایه های جوی همگی منبسط هستند و دامنه حفره سیاه زمین نسبت به گذشته ها خیلی منبسط تر و از لابلای گازهای جوی که خیلی منبسط شده اند نور زیادتری از خورشید به زمین می تابد که خیلی بیشتر از قبل است و مقدار زیادی از این حفره سیاه های ذرات نوری همانطور که در بالا گفته شد جرم زیادی از مولکولهای جوی می گیرند و باعث می شوند که جرم حفره سیاه تک تک مولکولهای گازی جوی کمتر شده و این مولکولها که جرم خود را به مقدار زیادی از دست می دهند در برابر انبساط خلاء کمتر می توانند مقاومت بکنند و آنها منبسط تر و گرمتر شده و بسیاری از این گازها با جرم باقی مانده خود به خلاء پرتاب می شوند و همراه خود جرم زیادی را به خلاء می برند که قسمتی از جرم زمین به حساب می آیند و مابقی این نورها بنا به ضرورت و نیاز به جرم به طرف مولکولهای پایین تر جو حمله ور شده و از آنها جرم می گیرند و مابقی نورها که هنوز جرمی نگرفته اند تا سطح زمین می آیند و این پرتوهای نوری از جو تا سطح زمین و آبها جرم می گیرند که هم جو و هم آبها و هم سطح زمین بیشتر و بیشتر گرم و منبسط می شوند و این نورها که برای حیات روی کره زمین هنوز خیلی مفید هستند و می توانند که تعادلی بین نیروی جاذبه و نیروی انبساط خلاء بر روی عناصر بوجود آورند، ولی از آنجایی که این نور ها از قبل خیلی بیشتر به جو و سطح زمین می تابند با جرمگیری زیاد خود از مولکولها و اتمها آنها را کم جرم و منبسط تر و به همین نسبت درگیری دو نیرو بر روی حفره سیاه آنها زیاد و گرمای زیادی تولید می کنند و این انبساط عناصر و گرمای آنها نیروی انبساط خلاء را بیش از حد کمک می کند که تا نیروی انبساط خلاء با حفره سیاه عناصر و حفره سیاه زمین و نیروی جاذبه اش درگیری زیادی پیدا کرده و از عناصر زمین جرم زیادی بگیرد و بر اثر غلبه بیشتر نیروی انبساط خلاء با کمک این نورها، جنبش مولکولی عناصر حفره سیاه کره زمین و گرمایش زمین بیشتر می شود، البته هنوز نور برای حیات زمین خیلی ضروری است، ولی زیادی آن خطر دارد و زیاد شدن گرمایش زمین را باعث می شود که این گرمایش زیاد خطرات زیادی برای محیط زیست دارد، مثلا بی آبی، خشک سالی، طوفانهای دریایی و اقیانوسی در ابعاد مختلف، گردباد ها و گردابهای سهمگین، تغییرات اساسی در اکوسیستم بر روی زمین، تغییرات آب و هوایی ، آتش سوزی در ابعاد وسیع، تغییراتی در فصلهای سال، ایجاد ازن در بالای جو ، آب شدن یخهای قطبی، ورافتادن بسیاری از گونه های گیاهی، انقراض بعضی از نسلهای جانوران دریایی و خشکی، بارشهای نامناسب بخصوص در فصل بهار و پاییز که سیلابهای ویرانگر را سبب می شوند، زلزله، آتشفشان، رانش و فرو نشست زمین و بهمنها و غیره. بطور خلاصه طبق نظر بالا بر روی تمام موجودات و عناصر کره زمین درگیری زیاد دو نیروی جاذبه و انبساط خلاء وجود دارد و بر اثر این درگیری زیاد زمین جرم زیادی به خلاء داده و ضعیف شده است. کوچک ترین تغییر در این درگیری دو نیرو بر روی جرم کره زمین و بر روی موجودات و عناصر روی کره زمین باعث غلبه انبساط خلاء و ازبین رفتن رابطه تعادل نیروی جاذبه و انبساط خلاء بر روی عناصر و همچنین موجودات زنده می شود و نابودی آنها را حتمی می کند، البته اینکه چرا باید خلاء گرسنه باشد و مرتب جرم بگیرد و این اتفاقات ناگوار برای زمین پیش بیاید، اینها خود دلایل خاص خود را دارند و آنها را در اینجا مطرح نمی کنم که بحث مفصلی دارند. پنجمین علت گرمایش زمین زلزله است، پس زلزله در گرمایش زمین بی تاثیر نیست، زیرا حفره سیاه زمین ما در کش و قوس با انبساط خلاء است و با وجود اینکه لایه های گازی جو زمین و همچنین آبها در این کش و قوس و این در گیری، خاصیت فنری و الاستیکی به خود می گیرند و کمک می کنند که با هر انبساط و انقباض مثل فنر باز و بسته شوند و تاثیر این دو نیرو را بر روی خود و نهایتا بر روی سطح زمین تا حدود زیادی خنثی کنند و کمتر جرم به انبساط خلاء بدهند، ولی با وجود این از آنجایی که زمین زیاد جرم ندارد، در فصلهای مختلف سال انبساط خلاء بد جوری گیر می دهد و با وجود خاصیت الاستیکی گازهای جوی جرم زیادی از جو می گیرد و لایه های سطحی و عمقی زمین، چون فنریت ندارند آنها در برابر کشش انبساط خلاء مقاومت زیادی می کنند و در مرحله ای در برابر کشش زیاد نیروی انبساط خلاء مقاومت آنها در هم شکسته می شود و در این لایه ها تکان خوردگی و شکستگی بوجود می آید که به آن زلزله می گوییم و با هر شکستگی لایه و یا لایه هایی از جو زمین مقدار زیادی جرم از گازهای انتهایی جو به خلاء پرتاب می شود و هر چه زمین از طریق لایه های بالایی جوی جرمی به خلاء می دهد از جرم بخار آبها و عناصر جامد سطح زمین(گرد و غبار) کمبود جرمی گازهای جوی را برطرف می کند. و این باعث می شود که زمین جرمش کمتر و لایه هایش منبسط تر و جنبش مولکولی بیشتر و گرمایش زمین بیشتر شود که کمک می کنند که بر شدت رخدادهای مختلف، مثل زلزله و بارشها و سیلابهای ویرانگر و غیره افزرده شود. علت اینکه گرما را بنده محور بحث قرار داده ام به خاطر این است که این گرمایش زمین در رخدادهای کوچک و بزرگ و بحرانزا، بخصوص تشکیل ابرها و بارشها و سیلابها نقش اساسی بازی می کند.دلیل دیگر گرمایش زمین آتشفشانها هستند که هوای اطراف زمین را گرم می کنند و آتشفشان هم بر اثر درگیری دو نیرو بر روی ماده عمقی زمین بوجود می آیند و وارد بحث آنها نمی شوم، برای بهتر فهمیدن زلزله و آتشفشانها به مقاله گرمایش زمین و زلزله که بنده نوشته ام مراجعه کنید، یعنی اگر در اینترنت وارد گوگل شدید و به فارسی بنویسید( گرمایش زمین و زلزله ) آن را پیدا خواهید کرد.دلیل دیگر گرمایش زمین دامنه گسترده حفره سیاه زمین است که مرتب انبساط خلاء آن را می کشد و آن را منبسط تر و عریض تر می کند، چون به مرور زمان جرم حفره سیاه زمین کم و انبساط خلاء بیشتر غلبه و سه بعدی این حفره سیاه را بیشتر می کشد و حفره سیاه زمین سه بعدی عریض تر شده و از بالای جو تا سطح و عمق زمین طبقه به طبقه و یا لایه به لایه شده و هر چه از جرم زمین کم می شود آنها منبسط تر و از جرم کمتری برخوردار اختلاف جرمی این طبقات با هم بیشتر و حضور نیروی جاذبه نسبت به گذشته بر روی آنها کم رنگ تر است و انبساط خلاء بر روی آنها غلبه بیشتری دارد و با هم فرقهای اساسی پیدا می کنند، چون زمین جرم زیادی ندارد و زیاد نمی تواند مثل قدیم به گازهای جوی جرم زیادی بدهد که تا آنها با کمک جرم انبساط کمتری پیدا بکنند و منقبض تر بمانند و کمک بکنند که تا دامنه حفره سیاه زمین زیاد منبسط نشود و به همین نسبت دامنه حفره سیاه زمین گسترده تر و انبساط بیشتری دارد و فاصله نقاط انتهایی دامنه حفره سیاه تا مرکز حفره سیاه زمین بیشتر و نیروی جاذبه بر روی نقاط انتهایی کمتر تاثیر دارد و این دامنه وسیع و منبسط که در کشمکش دو نیرو قرار دارد به گرمایش زمین کمک می کند، بخصوص که نورهای زیادی هم می توانند از میان گازهای منبسط این دامنه عبور و به سطح زمین برسند که این خود گرمایش را چند برابر می کند.نقش استوا و قطب شمال و جنوب در گرمایش زمین: قطب شمال و جنوب از قسمتهای دیگر کره خاکی زمین جرمدارتر و منقبض تر هستند، یعنی هرچه از منطقه استوایی به طرف قطب شمال و قطب جنوب نزدیکتر بشویم بر جرم و جاذبه این دو قطب افزوده می شود و این به این معنی است که بر قطب ها در اصل چیزی افزوده نشده است بلکه این منطقه استوایی بوده است که بر اثر کشش سه بعدی انبساط خلاء منبسط شده و به مقدار زیادی جرمش را از دست داده است و جرم استوا که کمتر می شود به همان نسبت انبساط خلاء این منطقه استوایی را بیشتر می کشد و عناصر آن منبسط تر و تاثیر نیروی جاذبه بر روی منطقه استوایی کمتر می شود و همینها کمک می کند که استوا نسبت به دو قطب کم جرم تر و انبساط خلاء بر روی عناصر آن نسبت به دو قطب غلبه بیشتری داشته باشد و به همین خاطر استوا گرمتر و منبسط تر می باشد و یا اگر برعکس نگاه کنیم هر دو قطب نسبت به استوای زمین دارای جرم زیاد و نیروی جاذبه بیشتر و سرد تر هستند، البته این دو قطب هم در طول حیات خود به خلاء جرم داده اند، ولی نه مثل استوا و بیشترین تغییرات آب و هوایی و سیلابها و زلزله هم در منطقه استوایی رخ می دهند. منطقه استوایی زمین بر خلاف دو قطب زمین همیشه به سمت خورشید بوده و هست و بر اثر تابش نور مستقیم به جو منطقه استوایی گازهای جوی گرم و منبسط و فاصله مولکولی بین گازها هم بیشتر و به همین نسبت نور بیشتری از این قسمت استوایی به زمین می تابد و انبساط خلاء هم همین را می خواهد که با کمک نور و گرما و انبساط از این قسمت جرم بیشتری بگیرد و به همین خاطر انبساط خلاء عناصر استوا را بیشتر از عناصر دو قطب شمال و جنوب زمین کشیده و منطقه استوایی تا به حال جرم بیشتری به خلاء داده است و دلیل دیگر گرمایش زمین گردش زمین به دور خود می باشد که استوا دامنه این گردش دورانی است و سرعت زیادی دارد و دو قطب شمال و جنوب زمین محور این دوران هستند، برای بهتر فهمیدن این دهوران یک میله بلند فرضی که چندین هزار کیلومتر طول دارد را از قطب شمال فرو می کنیم به داخل زمین که تا سر آن از قطب جنوب زمین بیرون بیاید و این میله فرضی می شود محور زمین که زمین به دور آن می چرخد و زمین که به دور این محور می چرخد این محور را هم با خود می چرخاند، پس بنابراین اگر به دو قطب نگاه بکنیم جایی که دو سر این میله فرضی از دو قطب بیرون آمده، این میله قطر زیادی ندارد و دایره چرخشی آن کوچک و با سرعت کم به دور خود می چرخد. به عبارتی دیگر دو قطب که مساحت کمتری از استوا دارند کمتر حرکت دورانی دارند و هر چه از دو قطب به سمت استوای کره زمین نزدیک می شویم مساحت زمین بیشتر می شود و به همین نسبت طول دهورانی و سرعت دهوران نقاط نزدیکتر به استوا بیشتر می شود و چون استوا شکم و یا دامنه انتهایی دهوران کره زمین است و قطر آن خیلی وسیع تر از دو قطب می باشد، برای یک دور زدن به دور خود سرعت دورانی بیشتری دارد و هر نقطه در منطقه استوا مسافت دورانی بزرگی را با سرعت زیاد باید طی کند تا یک دور به دور زمین بچرخد، در صورتی که نقاط نزدیک تر به دو قطب دور کوتاه تری می زنند و برای یک دور دهورانی زدن مسافت کمتری را طی می کنند، پس بنابراین سرعت دورانی نقاط در منطقه استوایی زیادتر از منطقه قطبی است و در منطقه استوا این سرعت زیاد در حرکت دورانی اجسام نیروی گریز از مرکز ایجاد می کند و باعث می شود که مولکولها و عناصر منطقه استوایی بی اختیار منبسط و تمایل به پرتاب شدن به بیرون پیدا کنند ، یعنی پرتاب به سمت خلائی که مقابل منطقه استوا قرار دارد و نیروی جاذبه زمین برایش سخت است که در این حرکت دورانی و نیروی گریز از مرکز و جنبش مولکولی زیاد از این عناصر و اتمهای منطقه استوایی دفاع کند و این یعنی کمک به خلاء که راحت تر عناصر را منبسط و جرم بیشتری از آنها بگیرد و این هم یکی دیگر از عاملهایی است که به انبساط استوا و فاصله گرفتن اتمها و مولکولها از همدیگر کمک می کند و باعث کشمکش و گرمای زیادتر و تابش نور بیشتری در این منطقه استوایی می شود و این منطقه که سست تر می شود به زیاد شدن زلزله و بارش و سیلابهای خطرناک کمک می کند و به بحث سیلابها کم کم داریم نزدیک می شویم، دلیل دیگر گرمایش زمین جاذبه خورشید است که زمین را به طرف خود می کشد و چون استوا مقابل خورشید و تابش نور خورشید بیشتر به این سمت استوایی است، به همین نسبت به غیر از تابش نور خورشید کشش جاذبه خورشید هم بیشترین تاثیر را بر روی منطقه استوایی دارد ، زیرا استوا همیشه مقابل خورشید قرار می گیرد و این کمک رسانی نیروی جاذبه خورشید بدون کش و قوس نیست، زیرا درگیری با انبساط خلاء را با خود دارد، یعنی نیروی جاذبه خورشید کره زمین را به طرف خود می کشد و انبساط خلاء منظومه شمسی و انبساط خلاء اطراف زمین سعی دارند که متقابلا زمین را به طرف خود کشیده و از منظومه شمسی بیرون بکشند و از خورشید دور کنند و خورشید با نیروی جاذبه اش در برابر کشش آنها مقاومت می کند و این کش و قوس ها وضعیت زمین را کم ثبات و تا حدودی نامتعادل می کند و هم در بوجود آمدن گرما و رخدادهای دیگر زمین از جمله بارشها و سیلابها مؤثر است و چون استوا در مقابل خورشید است، بیشترین درگیری نیروی جاذبه خورشید و متقابلا کشش نیروی انبساط خلاء را بر روی خود دارد. دلیل دیگر گرمایش زمین وجود ماه در دورترین دامنه حفره سیاه زمین است و حفره سیاه زمین مجبور است که آن را بر روی خود داشته باشد و آن را به طرف خود بکشد و ماه هم به دور زمین حرکت دورانی دارد و نیروی گریز از مرکز پیدا می کند که باعث می شود که ماه از زمین فاصله بیشتری بگیرد و این به نفع انبساط خلاء است که می خواهد که ماه را از زمین جدا کند و ببلعد و ماه در این حرکت دورانی و نیروی گریز از مرکز خود زمین را هم با خود می کشد، زیرا خود ماه توسط خلاء کشیده می شود و نیروی گریز از مرکز ماه هم به خلاء کمک می کند و جاذبه زمین مجبور است که ماه را به طرف مرکز حفره سیاه خود بکشد و تاثیر انبساط خلاء بر روی ماه را تا آن حدی که می تواند خنثی کند و به همین خاطر زمین هم متقابلا توسط ماه کشیده می شود و منبسط می شود، بخصوص که منطقه استوایی رو به روی ماه است و بر اثر کشش توسط ماه منطقه استوا منبسط تر می شود و ماه در واقع بدور منطقه استوایی می چرخد، البته با کمی تغییر زاویه جزئی و این هم یک عامل دیگر کمک کننده به منبسط شدن جرم و جو زمین می شود و گرمایش زمین و وقوع اتفاقات دیگر زمین مثل سیلابها را بیشتر می کند. اینکه ماه چطوری بوجود آمده و چرا به دور زمین می چرخد و یا چرا زمین و سیارات به دور خورشید می چرخند، این خود بحث مفصلی دارد و در اینجا به آن اشاره نمی کنم . فصلهای سال هم در گرمایش زمین تاثیر دارند، برای مثال بهار نیمکره شمالی را با هم مرور می کنیم . در نیمکره شمالی که بهار می شود، کره زمین چند درجه چرخیده و نیم کره شمالی زمین بیشتر به طرف خورشید قرار می گیرد و نیمکره جنوبی تا حدودی پشت به خورشید می کند و در این حالت در نیمکره شمالی بهار شده و بهار پشتش به زمستان است و در این فصل نور خورشید بیشتر از زمستان به نیمکره شمالی می تابد. مولکولهای هوا و اتمهای سطحی نیمکره شمالی و آبها که در زمستان منقبض شده بودند بر اثر تابش بیشتر نور در بهار گرمای بیشتر پیدا کرده و شروع می کنند سه بعدی منبسط شدن و انبساط خلاء اطراف زمین بیشتر بر آنها غلبه و به همین نسبت تاثیر نیروی جاذبه زمین بر روی آنها کمتر. در بهار استوا گرم تر از زمستان است و قطب شمال هم تا حدودی گرمتر می شود و عناصر استوا و قطب شمال که منبسط می شوند، هم به صورت عمودی و هم افقی منبسط می شوند و چون استوا جای بیشتری دارد و استوا گرم تر است عناصر در استوا راحت تر منبسط می شوند، پس بنابراین عناصر منبسط شونده در منطقه قطب شمال همدیگر را بیشتر به سمت استوا هل می دهند و همچنین هوای گرم استوایی که با بخار آبها و گرد و خاک به خلاء می روند و استوا کمبود جرم پیدا می کند عناصر سردتر و جرمدارتر و منقبض تر قطب شمال و جاهای دیگر که سرد تر هستند را به طرف خود می کشد، البته تابش نور خورشید هم به این انبساط کمک می کند و منطقه استوا تا حدود زیادی موفق می شود که جرمی از قطب شمال بگیرد که این خود باعث گرمای بیشتر می شود، ولی قطب شمال که جرم زیادی دارد و مستقیما نور خورشید به آن نمی تابد مثل استوا به آن گرمی نمی شود مولکولهای هوا در قطب شمال و همچنین عناصر سطح زمین در قطب شمال در واحد حجم جرم زیادی دارند و نیروی جاذبه در قطب شمال بر روی آنها بیشتر غلبه دارد و اجازه نمی دهد که این عناصر قطب شمال زیاد منبسط شوند و مدام به طرف استوا کشیده شوند و در مرحله ای که استوا جرم کمکی بیشتری می خواهد و بیشتر عناصر را به طرف خود می کشد و قطب شمال نمی تواند بیشتر گرم و منبسط شود و جرم آن زیاد و نیروی جاذبه اش نیز قوی تر از منطقه استوایی است و به همین خاطر مقاومتش در برابر کشش عناصر و انبساط آنها به سمت استوا بیشتر شده و بین قطب شمال و منطقه استوا بر سر منبسط شدن عناصر گازی و عناصر سطحی زمین کشمکش بوجود می آید و همین باعث می شود که مولکولهای هوا و عناصر سطح زمین بین قطب شمال و استوا منبسط تر و فاصله مولکولی بیشتری نسبت به هم پیدا می کنند و انبساط خلاء هم به این انبساط و کشمکش کمک می کند که این باعث می شود از درون و از لابلای این مولکولهای گازی منبسط شده نور زیادتری به زمین بتابد و این نورها که هر کدام حفره سیاه و در حد خود گرسنه هستند از گازهای جوی و عناصر منبسط سطحی نیمکره شمالی زمین جرم گرفته و باعث گرمایش و انبساط بیشتر هوا و عناصر سطحی و آبهای نیمکره شمالی بخصوص منطقه استوایی می شوند و این وضعیت کمک می کنند که تابستان خیلی زودتر و با شدت بیشتری به میدان بیاید و این هم دلیل دیگری بر گرمتر شدن زمین است که در کشمکش قطب شمال و منطقه استوایی بوجود می آید و باعث می شود که زمین جرم بیشتری به خلاء بدهد و عینا یک چنین وضعیتی همانند نیمکره شمالی در بهار و تابستان و پاییز نیم کره جنوبی زمین اتفاق می افتد. همه این رخدادها و اتفاقاتی که در بالا بر شمردم هر کدام در حد خود یک اتفاق بزرگ بر روی زمین به حساب می آیند و باعث بوجود آمدن یکدیگر و تشدید همدیگر می شوند و برای مثال دیدیم که این رخدادها با کمک هم باعث بوجود آمدن هر چه بیشترگرمایش زمین و زیاد شدن آن بر روی کره زمین می شوند که اگر این گرما به اندازه باشد برای حیات زمین خیلی ضروری است و به اتفاقات مختلف دیگر از جمله بارشها و سیلابها و غیره کمک می کند، ولی اگر این گرمایش زیاد باشد که تا از توان کره زمین ما بیرون باشد، آن وقت در جو و بر روی زمین و عمق زمین فاجعه به بار می آورد و این گرمایش زیاد کمک می کند که تا اتفاقات خطرناک بوجود آید از آن جمله زلزله، طوفانهای دریایی و خشکی، بارشهای شدید و سیلابهای ویرانگر و غیره. بحرانهای گازهای جوی و آبها و خاصیت الاستیکی آنها: تمام رخدادهای بالا که بر شمردم باعث می شوند که گرمایش و انبساط کره زمین ما بیش از حد شود و حفره سیاه زمین ما هر روز میلیاردها تن جرم از دست بدهد و به خاطر فرار این همه جرم هر روز کمبودهای زیادی بین مولکولهای جوی و آبی و عناصر سطحی و عمقی زمین بوجود می آیند که جبران آنها برای زمین شکننده است و این رخداد ناگوار میلیاردها سال است که هر روز اتفاق می افتد و حفره سیاه زمین ما باید با جرم باقی مانده ضعیف خود این کمبود های گازهای جوی و آبها و سایر عناصر دیگر که مرتب جرمی به خلاء می دهند را جبران کند و از همه مهمتر جو زمین می باشد برای اینکه مولکولهای جوی باید جرم کافی داشته باشند که تا خاصیت الاستیکی و فنریت خود را حفظ کنند، یعنی نیروی انبساط خلاء و نیروی جاذبه بر روی جرم گازهای جوی و آبها و جسم جامد حفره سیاه زمین با هم کشمکش زیادی دارند و در این حالت این خاصیت فنری گازهای جوی و آبها نه فقط تعادلی بین دو نیرو بر روی تک تک مولکولهای گازی جوی و آبها بر قرار می کند بلکه آنها با جرم دادن به هم بیشتر در رابطه با هم قرار می گیرند و به هم وابسته می شوند و با هم خاصیت الاستیکی پیدا کرده و خاصیت الاستیکی و فنریت از گازهای جوی به مولکولهای آبها هم سرایت می کند و بر اثر این خاصیت الاستیکی و فنریت گازهای جوی و همچنین آبها کشمکش این دو نیرو بر روی جرمهای گازهای جوی، آبها و عناصر سطحی و عمقی تر زمین تا حدود زیادی فروکش می کند و آبها که از گازها جرم بیشتری دارند خاصیت فنریت قوی تری نسبت به گازها دارند و در نوسانات و بالا و پایین رفتن های خودشان مقاومت بیشتری در برابر کشش نیروی انبساط خلاء می کنند( در کنار دریا و یا اقیانوس اگر به گردش بپردازیم این فراز و نشیب آبها را به راحتی خواهیم دید، بخصوص مواقعی که طوفانی باشند)، ولی با وجود همه اینها خلاء کم و بیش سهم خود را از جرم گازها و آبها می گیرد، منتها به خاطر این فنریت گازها و آبها با کمی ملایمت و انعطاف پذیری بیشتر. حفره سیاه تک تک این گازها که جرم به خلاء داده اند گرسنه تر و در درگیری دو نیرو بر روی خود نیروی عکس العمل پیدا می کند و با کمک این نیروی عکس العمل این گازها گازهای پایینی جو را به طرف خود می کشند و گازهای پایین جو که جرمی به گازهای بالایی می دهند گرسنه تر شده و نیروی عکس العمل پیدا کرده و مولکولهای آبها و عناصر سطح زمین را با کمک نیروی عکس العمل خود به بالا می کشند و بر اثر این کشش از پایین به بالا باد تولید می شود و گرد و خاکها را از سطح زمین به بالا رفته و آبهای اقیانوسها و دریاها هم به بالا کشیده و منبسط و آبها بخار می شوند و به جو می روند و خلاء که پشت تمام این جریانات قرار دارد سهم خود را از این جرمها می گیرد و گازهای جوی که مرتب جرم زیادی به خلاء داده اند باید کمبودهای جرمی حفره سیاه های خودشان را از این گرد و غبارها و بخارات آبهای به جو رفته بر طرف کنند، در این حالت این حفره سیاه های مولکولهای گازی در جو دیگر خالی نیستند و چون در حد خود جرم دارند خاصیت الاستیکی و فنری آنها تکمیل و به خاطر تکمیل شدن از نظر جرم حضور نیروی جاذبه بر روی حفره سیاه تک تک این گازها پر رنگ تر می شود و آنها با کمک هم و با کمک جرم خود و با کمک نیروی جاذبه به جنگ با انبساط خلاء می روند و با خاصیت الاستیکی و فنریت خود کشش بیش از حد انبساط خلاء را تا حدود زیادی خنثی و به همین خاطر بر روی جرم سخت حفره سیاه زمین کشش زیادی وارد نمی شود و مقداری از بخار آبها که هنوز در جو وجود دارند به ابر تبدیل می شوند و بارشها را بوجود می آورند که در ادامه بحث به آن می پردازم. بر اثر این جرم دادن به خلاء زمین و جرم و جاذبه اش به مرور زمان ضعیف تر شده اند و به خاطر ضعف زمین و نیروی جاذبه اش اتفاقات ناگواری که در بالا بر شمردم امروزه خیلی بیشتر از گذشته شده اند.
چگالی نسبی اجسام در رابطه با تگر، باران و برف: اولین سؤال چرا نیروی جاذبه زمین قطرات باران، تگر و برف را به طرف مرکز حفره سیاه زمین می کشد و سؤال دوم این است که چرا برای حفره سیاه زمین و نیروی جاذبه آن جرم تکر در اولویت اول و جرم قطره باران و جرم برف در اولویتهای دوم و سوم قرار می گیرند؟ فهمیدن اینها به ما کمک می کنند که تشکیل تگر، قطره باران و دانه برف را بهتر بفهمیم. علت آن این است که جرمهای سنگین تر که در واحد حجم منقبض تر و جرمدار تر هستند برای نقاط مرکزی تر حفره سیاه زمین بهتر و مناسب تر هستند و با جرم زیادشان کمک می کنند که تا حدودی بیشتر مرکز کره زمین از جرم بیشتری برخوردار و بیشتر تقویت شود که تا بتواند در برابر کشش سه بعدی انبساط خلاء بیشتر مقاومت کند و هر چه نقاط نزدیک تر به مرکز حفره سیاه زمین بیشتر جرم داشته باشند نیروی جاذبه هم در برابر نیروی انبساط خلاء بیشتر تقویت می شود و بیشتر مقاومت می کند و این بحثی بود که در اول همین مبحث به آن پرداختم و شکل (الف) و شکل (ب) در قسمت اول نمونه گویایی از آن می باشند، ولی برای روشن تر شدن این مطلب یک مثال ساده می زنم. اگر یک لیوانی داشته باشیم که چیزی داخلش نباشد به نظر ما می رسد که این لیوان خالی است، ولی در اصل این لیوان خالی نیست و از مولکولهای گازی هوا پر است، با وجود این که پر از هوا است اگر مقداری آب داخل این لیوان بریزیم این مقدار آب به ته لیوان می رود و مولکولهای آب به همان اندازه که در ته لیوان جا گرفتند مولکولهای هوا را به بیرون از لیوان می فرستند که تا نقاط نزدیک تر به مرکز زمین، یعنی ته لیوان جرمهای منقبض تر و سنگین تر بیشتری داشته باشند و بقیه مولکولهای هوا بر روی مولکولهای آبها در لیوان می ایستند و این به ما نشان می دهد که مولکولهای آبها از مولکولهای هوا جرمدارتر و سنگین تر هستند و باید به نقاط مرکزی تر زمین نزدیک تر باشند، زیرا هر نقط که به مرکز حفره سیاه زمین نزدیک تر باشد درگیری دو نیرو بر روی آن بیشتر است و اگر جرم منقبض و سنگین تری داشته باشد با جرم منقبض و سنگین تر بیشتر می تواند در برابر درگیری دو نیروی جاذبه و انبساط خلاء بر روی خودش مقاومت کند و از منبسط شدن خود جلوگیری کند، پس بنابراین نقاط مرکزی تر حفره سیاه زمین به جرمهای سنگین تر و منقبض تر احتیاج دارند و به همین نسبت که نقاط مرکزی تر جرمدارتر و سنگین تر می شوند نیروی جاذبه هم بر روی آن نقاط بیشتر تقویت می شود و جلوی زیادی خواهی انبساط خلاء را می گیرد و این آنقدر برای حفره سیاه زمین مهم و اهمیت دارد که حتی یک قطره آب که از مولکولهای گازی جرم بیشتری دارد را هم به ته لیوان می کشد که تا به مرکز حفره سیاه زمین شود و مولکولهای گازی هوا که از آب سبک تر هستند در داخل لیوان باید جای خود را در ته لیوان به این قطره آب بدهند که تا مولکولهای آب جرمدار در ته لیوان به مرکز زمین نزدیک تر باشند، حتی اگر فقط یک مولکول آب باشد این مولکول آب از نظر جرم و میزان انقباضش در واحد حجم یک چنین برتری نسبت به یک مولکول گاز دارد، به عبارت دیگر گازها که در دامنه بالاتری در حفره سیاه زمین قرار گرفته اند درگیری دو نیرو بر روی حفره سیاه تک تک آنها کمتر است و به همین نسبت تمایل زیادی به جرم و جاذبه ندارند، ولی حفره سیاه مولکولهای آب درگیری دو نیرو را بیشتر از گازها بر روی خود دارند، زیرا نسبت به گازها در دامنه پایین تر نزدیک به مرکز حفره سیاه زمین شکل گرفته اند( شکل الف و ب در قسمت اول) و طبق قانون حفره سیاه هرچه اتم و یا مولکولی مثل مولکول آب به مرکز حفره سیاه زمین نزدیک تر باشد به همین نسبت درگیری دو نیروی بر روی حفره سیاه مولکول آن بیشتر و به همین خاطر حفره سیاه مولکول آب جرم بیشتری گرفته که تا بتواند این درگیری زیاد دو نیرو بر روی حفره سیاه مولکول خود را خنثی کند و این پایدارتر بودن جرم مولکول آب در حد خود در برابر مولکول گاز به پایدار بودن بیشتر جرم زمین کمک می کند، زیرا در حفره سیاه زمین قرار دارد و تابع آن نیز می باشد، البته مولکول گاز هم به همین شکل عمل می کند، ولی به خاطر جرم کمتر و منبسط تر بودن جرمش نمی تواند مثل مولکول آب سکون و ثبات بیشتری داشته باشد و نمی تواند به مرکز حفره سیاه زمین نزدیک باشد و نمی تواند مثل مولکول آب درگیری زیادتر دو نیرو بر روی حفره سیاه گازی خود را تحمل کند و مولکول گاز که نسبت به مولکول آب در واحد حجم از جرم کمتری برخوردار است بیشتر تابع نیروی انبساط خلاء است و به همین خاطر گازها که سبک تر هستند جای خود را در لیوان به مولکولهای آبها می دهند و خودشان بالاتر و بر روی قطره آب قرار می گیرند که نسبت به آب از مرکز زمین دورتر و به دامنه حفره سیاه زمین و همچنین به خلاء نزدیک تر باشند و اگر جسم دیگری که در واحد حجم از جرم بیشتری برخوردار باشد که حتی از مولکولهای هوا و آبها جرمدار تر باشد عینا یک چنین اتفاقی هم برای این مولکول و یا این اتم جرمدارتر می افتد، مثلا اگر یک ذره براده آهن که با تمام کوچکی در واحد حجم جرم بیشتری دارد را به داخل لیوان رها کنیم با تمام کوچکیش به ته لیوان می رود و زیر آبها قرار می گیرد، یعنی به ته لیوان که نزول می کند به مرکز حفره سیاه زمین نزدیک تر و مولکولهای آب و سپس گازهای هوا روی آن قرار می گیرند و این ذره ریز با تمام کوچک بودنش برای جرم زمین و نیروی جاذبه اهمیت بیشتری دارد، زیرا در واحد حجم خود از جرم بیشتری برخوردار است و جرمش در واحد حجم حفره سیاهش بیشتر از مولکول هوا و آب فشرده است، پس بنابراین ذره براده آهن با تمام کوچکیش برای جرم و جاذبه زمین از نظر جرم و منقبض بودن اولویت اول و آب اولویت دوم و گاز از نظر جرم و انقباض در اولویت سوم قرار می گیرد و فرق نمی کند که در لیوان باشند و یا جای دیگری از کره زمین، یعنی اگر به گذشته این براده آهن بپردازیم، آن موقعی که این براده آهن می بایستی بوجود می آمده درگیری دو نیروی بر روی حفره سیاه این براده آهن خیلی زیاد و گرسنگی و نیروی عکس العمل این حفره سیاه براده آهن زیاد و این گرسنگی و نیروی عکس العمل زیاد باعث شده که این حفره سیاه براده آهن جرم زیادی بگیرد و این جرم را بیش از حد در خود منقبض و فشرده کند و این حفره سیاه از خودش با این جرم منقبض آهن را بوجود آورده با خواص آهن، در نتیجه حفره سیاه این براده آهن در واحد حجم جرم زیاد و منقبضی دارد و می تواند درگیری زیاد دو نیروی جاذبه و انبساط خلاء بر روی خود را خیلی بیشتر تحمل کند و اگر به نقاط پایین تر حفره سیاه زمین که به مرکز زمین نزدیک تر هستند کشیده شود که در آنجا درگیری انبساط خلاء با نیروی جاذبه زیاد است این براده آهن با جرم زیادش که در واحد حجم از جرم آب و گاز بیشتر و منقبض تر است می تواند بیشتر در درگیری دو نیرو بر روی خود دوام بیاورد و با جرمش کشش نیروی انبساط خلاء بر روی حفره سیاه خود را خنثی و به همین نسبت پشتیبان نیروی جاذبه و جرم کره زمین باشد و با جرم منقبضش بیشتر به حفره سیاه زمین کمک می کند که در برابر کشش انبساط خلاء مقاومت بیشتری بکند و به همین خاطر نیروی جاذبه روی این براده آهن با تمام کوچکیش تاثیر بیشتری دارد و آن را به طرف پایین به ته لیوان می کشد که تا این ذره براده آهن به مرکز حفره سیاه زمین نزدیک تر و با جرم منقبضش به کمک جرم زمین بشتابد که تا جرم زمین به اندازه جرم این براده آهن جرمدار تر شود و بتواند در برابر انبساط خلاء مقاومت بیشتری بکند، البته مولکول آب و گاز هم همین خاصیت را دارند، ولی براده آهن بیشتر قادر خواهد بود که این مسؤلیت سنگین و خطیر را بپذیرد و این مقایسه براده آهن با آب و گاز همان چیزی است که در فیزیک می گوییم چگالی نسبی اجسام نسبت به هم در واحد حجم، چگالی نسبی ذره براده آهن از چگالی نسبی آب و گاز بیشتر و چگالی نسبی آب از چگالی نسبی گاز در واحد حجم بیشتر و چگالی گازهای سنگین پایین جو بیشتر از چگالی گازهای سبک بالای جو می باشد و به همین نسبت هر چه چگالی نسبی جسمی در واحد حجم بیشتر باشد آن جسم برای نیروی جاذبه و جرم زمین اهمیت بیشتری دارد و این جسم به مرکز زمین باید نزدیک تر باشد و بر عکس هر چه چگالی جسم و یا عنصری کمتر باشد در واحد حجم منبسط تر است و از مرکز زمین بیشتر فاصله دارد و به خلاء نزدیک تر است و این مثال گاز و آب و براده آهن داخل این لیوان در این مبحث خیلی به ما کمک می کنند که چرا تگر و باران و برف می بارد و چرا تگر برای حفره سیاه زمین و نیروی جاذبه زمین اولویت اول را دارد و قطرات باران اولویت دوم و اولویت سوم مال دانه های برف می باشد و نیروی جاذبه حفره سیاه زمین به نسبت اولویت جرمی آنها در واحد حجم و یا به نسبت چگالی نسبی آنها بر روی آنها غلبه و آنها را به طرف خود، یعنی به طرف مرکز زمین می کشد و آنها بر روی زمین شروع به باریدن می کنند، یعنی همان اتفاقی که در لیوان برای مولکول گاز و آب و ذره براده آهن می افتد برای این بارشهای تگر، قطره باران و دانه برف هم اتفاق می افتد و با سرعت متفاوت نیروی جاذبه آنها را به پایین، یعنی به طرف مرکز زمین می کشد. اگر این مثال لیوان با شکل( الف) و شکل(ب) در مبحث قسمت اول مقایسه شوند، اولویت های عناصر مختلف گازی، آبی و جسم جامد و چگالی نسبی آنها در واحد حجم در حفره سیاه زمین مشخص می شوند و از این مقایسه بیشتر پی می بریم که حفره سیاه زمین در رابطه با جرمهای مختلف چگونه عمل می کند و از این مقایسه پی می بریم که از بالای جو تا پایین جو و حتی لایه های زمین تا چه حد عناصر مختلف گازی، مایعی و جامد در واحد حجم جرم و فشردگی دارند و جایگاه مختلف آنها کجا ها است و هر چه سبک تر باشند در بالا و نزدیک تر به دامنه انتهایی حفره سیاه زمین و به همین نسبت به خلاء نزدیک تر و بر عکس هر چه در واحد حجم جرمدار تر و فشرده تر باشند بیشتر به مرکز زمین نزدیک تر هستند، یعنی نیروی عکس العمل حفره سیاه زمین که در بالا شرحش آمد در جاهای مختلف تعیین می کند که این حفره سیاه های عناصر مختلف با چه جرمی با چه حجمی و با چه فشردگی و با چه خاصیتی تشکیل شوند و در کجا های حفره سیاه زمین قرار بگیرند که تا این حفره سیاه های عناصر مختلف با جرمهای مختلف خود که تابع حفره سیاه زمین می باشند بتوانند در برابر درگیری نیروی انبساط خلاء و نیروی جاذبه بر روی خودشان مقاومت بکنند و هم با جرمشان به حفره سیاه زمین کمک بکنند که در برابر کشش انبساط خلاء بتواند دوام بیاورد و در این راستا که آنها در حفره سیاه زمین قرار دارند باید در حفره سیاه زمین در ارتباط با هم و هوای همدیگر را هم داشته باشند و این حفره سیاه ها با جرم خود به همدیگر کمک بکنند که آنها بتوانند با کمک هم در برابر انبساط خلاء دوام بیاورند و نظم حفره سیاه زمین در درگیری نیروی جاذبه و انبساط خلاء بر روی جرم زمین به هم ریخته نشود که در اصل درگیری دو نیرو بر روی جرم تک تک این حفره سیاه ها خواهد بود که در دل حفره سیاه زمین قرار دارند. پس بنابراین گرد و غبار و بخار شدن آبها و بالا رفتن آنها به جو و جرم دادن آنها به حفره سیاه های مولکولهای گازی جوی برای این است که درگیری دو نیرو بر روی این حفره سیاه ها به تعادل خود برسد و چگالی نسبی آنها در جاهای مختلف نسبت به هم تکمیل شود و اضافه این بخارات، ابرها را در پایین جو بوجود می آورند و به باریدن دوباره ابرها بر روی سطح زمین کمک می کنند که تا حدودی از جرمهای فراری از زمین کاسته شود. بحث چگونگی بوجود آمدن گازها و آبها و عناصر مختلف و خواص مختلف آنها بر روی کره زمین خیلی پیچیده و در اینجا به آنها نمی پردازم و در کتابهایی که در باره فیزیک نوشته ام به آنها پرداخته ام.
نقش عوامل مختلف در تشکیل ابرها: درگیریهای سه بعدی انبساط خلاء با نیروی جاذبه بر روی عناصر کره زمین دست به دست هم داده و رخدادهایی که در بالا برشمردم را باعث می شوند که این رخدادها در تشکیل ابرها مستقیم و یا غیر مستقیم دخالت دارند و مهم ترین این رخدادها گرمایش زمین است که در بالا اشاره شد که چگونه رخدادهای مختلف دست به دست هم می دهند و بر گرمایش زمین می افزایند و خود این رخداد گرمایش زمین در بوجود آمدن ابرها و بارشها و سیلابها کمک بزرگی می کند، علاوه براین اینها عوامل مهم دیگری که مستقیما در تشکیل ابرها نقش بازی می کنند، گازهای جوی زمین و آبهای اقیانوسها و دریا ها هستند و تابش نور هم به این مهم کمک می کند. همانطور که در بالا گفته شد خلاء به هر طریق که بتواند از حفره سیاه زمین جرم می گیرد، یکی از این راه ها بخار آبها می باشد. انبساط خلاء با نیروی جاذبه زمین بر روی حفره سیاه تک تک مولکولهای آبها دعوا دارد، زیرا مولکولهای آبها در عین حال که در حفره سیاه زمین قرار دارند، خودشان هر کدام نیز حفره سیاه هستند و مثل حفره سیاه زمین جرم دارند و انبساط خلاء از جرم حفره سیاه تک تک این مولکولهای آبی سهم خود را می خواهد، زیرا بدون درگیری نیروی انبساط خلاء با نیروی جاذبه بر روی ماده امکان نداشت که مولکول آبی بوجود آید، یعنی جرم وجود داشت ، ولی به صورت آب نبود و انبساط خلاء و نیروی جاذبه در درگیری باهم بر روی ماده و یا جرم کار کردند و باعث شدند که تغییراتی در این ماده بوجود آید و با هم در این درگیری ها باعث شدند که تمام این تغییرات پس از میلیونها سال حساب شده جلو بروند و از درون این تغییرات و دگرگونی ها بر روی ماده آبها در بخش وسیعی از حفره سیاه زمین بوجود بیایند، یک چنین وضعیتی هم برای سایر عناصر و گازها و ترکیبات مختلف بوجود آمده که آنها هم در حد خود حفره سیاه هستند و دارای جرم می باشند و این دو نیروی جاذبه و انبساط خلاء در شکل گیری آنها نقش اساسی بازی کرده اند از آن جمله ابرها هستند. بدون آبها و بدون گازهای جوی نمی تواند ابری تشکیل شود و بارندگی بوجود آید، به عبارتی دیگر آبهایی که مایع هستند باید بتوانند منبسط شوند و این کار را نیروی انبساط خلاء در درگیری نیروی جاذبه بر روی آبها انجام می دهد و آبها را به بخار تبدیل می کند و تابش نور و گرمایش زمین هم به این مهم کمک می کنند و چون آبها منبسط و به بخار تبدیل می شوند، جایی هم با وسعت زیاد باید وجود داشته باشد که تا این بخارهای منبسط در آن جای وسیع( جو زمین) قرار گیرند و از طرف دیگر باید گازهای مناسبی در این جای وسیع (جو زمین) وجود داشته باشند که میزان بخار شدن مولکولهای آب را کنترل کنند، زیرا اگر بیش از حد این بخار آبها منبسط شوند و به جو بروند، انبساط خلاء تمام این بخارات و تمام مولکولهای جوی را به طرف خود می کشد و دیگر خبری از جو زمین، بخارات آب و ابر و باریدن آنها بر سطح زمین وجود نخواهد داشت و بعد از جو نوبت متلاشی شدن آبها و جرم جامد زمین فرا می رسد، پس بنابراین وجود گازها در ابعاد مختلف با میزان جرمهایشان در جو درگیری دو نیرو بر روی خودشان را کنترل می کنند و با خاصیت الاستیکی خود مانع از زیاده خواهی خلاء اطراف حفره سیاه زمین می شوند و به اندازه کافی جرم به خلاء می دهند، چون به اندازه کافی جرم دارند و چون این حفره سیاه های گازی در حد خود جرم کافی دارند به همین نسبت نیروی جاذبه بر روی آنها حضور فعالی دارد و این نیروی جاذبه در درگیری خود با نیروی انبساط خلاء بر روی آنها کنترل می کند که خلاء از این گازها و از این گرد و غبارها و بخارهای آب که به جو رفته اند چه مقداری جرم بگیرد که تا تعادلش با نیروی جاذبه بر روی آنها متعادل شود و در این حالت این گازها و بخارات و غبارها با کمک جرمشان و درگیری این دو نیرو به نوعی با هم ترکیب و در هم می شوند که تا بتوانند از جرم هم در درگیری دو نیرو بر روی خود استفاده کنند و خلاء از این مولکولهای گازی و گرد و غبارها و بخارات کنترل شده جرم می گیرد و مولکولهای گازی جوی هم که کمبود جرم دارند از این غبارها و بخارات جرم می گیرند و چون خلاء سهم خود را گرفته و مولکولهای گازی هم سهم خود را گرفته اند مقدار زیادی از این بخارها هم در ارتفاع پایین تر جو باقی می مانند و ابرها را بوجود می آورند که بحث آن را در زیر می آورم و اگر هم هنوز گرد و غباری در جو وجود دارد با کمک ابرها و قطرات باران به زمین باریده می شوند.
تشکیل ابرها در وضعیت نرمال جوی: مولکولهای گازی در جو که از دو طرف توسط دو نیروی انبساط خلاء و نیروی جاذبه کشیده می شوند منبسط و بر دامنه حفره سیاه زمین می افزایند ( لطفا به شکل ت در زیر توجه کنید) و به نسبت میزان کشش و درگیری این دو نیرو بر روی حفره سیاه تک تک این گازها نه فقط جرم به خلاء می دهند و از جرم این گازها کاسته و منبسط تر می شوند بلکه به خاطر این کشمکش دو نیرو بر روی این گازها به همین نسبت بین این گازها هم از همه طرف فاصله می افتد که این فاصله ها بین مولکولهای گازی همه سه بعدی هستند و هر کدام لا به لای این گازها به صورت حفره در آمده اند و بر اثر کشمکش زیاد دو نیرو بر روی خود گرسنه و نیروی عکس العمل پیدا کرده اند و به همان نسبت آنها هم مثل حفره سیاه گازهای گرسنه جرم می خواهند، زیرا آنها هم فضاهای خالی در جو به حساب می آیند و حجم دارند و درگیری دو نیرو بر روی هر کدام از این فضاهای بین مولکول گازی زیاد و هر کدام به یک حفره سیاه تبدیل شده اند و از دو طرف توسط دو نیروی جاذبه و متقابلا انبساط خلاء و همچنین مولکولهای گازی کشیده می شوند و چون در دل حفره سیاه زمین قرار گرفته اند تابع آن نیز می باشند و در ارتباط تنگاتنگ مولکولهای گازی هستند و روی هم تاثیر متقابل دارند و هرچه میزان درگیری دو نیروی جاذبه و انبساط خلاء بر روی آنها بیشتر شود به همان نسبت گرسنگی و نیروی عکس العمل آنها هم بیشتر می شود، بخصوص اگر این گازها و این حفره سیاه بوجود آمده بین آنها در پایین جو و نزدیک تر به مرکز حفره سیاه زمین باشند شکل(ت)
طبق قانون حفره سیاه خود به خود درگیری دو نیرو بر روی آنها بیشتر و آنها گرسنه تر هستند و به نسبت درگیری دو نیرو بر روی خودشان جرم می خواهند که تا تک تک آنها درگیری دو نیرو بر روی حفره سیاه خود را به تعادل برسانند و گرد و غبار و همچنین بخارهای آبها به همان ترتیبی که در بالا گفته شد از سطح زمین و سطح اقیانوسها و دریا ها به جو رفته اند و انبساط خلاء هم سهم خود را از جرم گازها و این گرد و غبارها و این بخارها گرفته و مولکولهای گازی که کمبود جرم داشته اند سهم خود را از جرم بخار ها گرفته اند و جرمدار شده اند و این بخارات اضافی دیگر هم انبساط بیشتری پیدا نمی کنند، زیرا گازها از این بخارات جرم گرفته و خلاء هم همینطور و در این شرایط این بخارات باقیمانده تا مرحله بعدی توسط گازها و نیروی انبساط خلاء کشیده نمی شوند و فقط می مانند فضاها و یا حفره سیاه های بوجود آمده بین مولکولهای گازی و اینها در یک حالت غیر عادی بوجود آمده اند و درگیری دو نیرو بر روی آنها بالا است و آنها نیروی عکس العمل بالایی دارند و خیلی گرسنه و جرم زیادی می خواهند و این حفره سیاه ها و یا فضاهای بین مولکولهای گازی گرد و غبارها و بخارهای زیادی را می گیرند و آنها را در هم و در خود منقبض تر می کنند و جرمدار تر می شوند، بخشی از آنها جای خالی گازهایی که به خلاء پرتاب شده اند را پر می کنند و به مولکولهای گازی تبدیل و کمبود مولکولهای گازی در جو را بر طرف می کنند و جو زمین کامل می شود، ولی بعضی از این حفره سیاه های فضاهای بین گازی چون خیلی گرسنه بوده اند از بخارات آب در جو جرم زیادی گرفته و حتی از گازها هم سنگین تر می شوند و به حالت آب بودن و یا مایع بودن خود نزدیک تر می شوند و از گازهای بالایی جوی سنگین تر شده و نیروی جاذبه بر روی آنها غلبه بیشتری می کند و آنها را به پایین می کشد و این حفره سیاه های جرم گرفته بین مولکولهای گازی از این گازها جرم بیشتری دارند و به همین نسبت نیروی جاذبه بر روی آنها بیشتر تاثیر و آنها را از لا به لای مولکولهای گازی خارج و به مرکز زمین نزدیک تر می کند و چون این حفره سیاه های بوجود آمده بین مولکول گازی از نظر جرمی و درگیری دو نیرو بر روی خودشان با هم همتراز هستند در کنار هم قرار گرفته و در این حالت درگیری دو نیرو بر روی آنها به تعادل نسبی می رسد و حرکت به طرف پایین تر آنها متوقف می شود، زیرا اگر جرم تک تک حفره سیاه های مولکولهای بخار های ابری کافی نباشد آنها نمی توانند بیشتر پایین تر بروند، زیرا با پایین تر رفتن درگیری دو نیرو بر روی آنها بیشتر و جرم حفره سیاه آنها برای درگیری بیشتر دو نیرو کفاف نمی دهند و جرم در حفره سیاه آنها منبسط و به بالا کشیده می شود و به زبان ساده تر خلاء و گازهای جوی سهم خود را از جرم گرفته اند و این بخارهای باقیمانده در جو را زیاد نمی کشند و این بخارات منقبض تر شده اند و به حالت اولیه خود یعنی مولکول آب بودن بیشتر نزدیک شده اند، ولی هنوز جرم تک تک این حفره سیاه ها در حدی نیست که به مولکول آب تبدیل و قطرات باران را بوجود بیاورند و در این شرایط آنها فقط می توانند با این میزان جرم و با این میزان درگیری دو نیرو بر روی خود کمی منقبض تر و پایین تر آمده و ابرها را در قسمت پایین جو بوجود آورده اند و چون هنوز حالت نیمه بخاری دارند کمی زود است که نیروی جاذبه بر روی آنها غلبه کند و آنها را به طرف زمین بکشد و آنها بر سطح زمین ببارند و اگر جرم آنها بیشتر از این نشود این ابرها منبسط و جذب مولکولهای گازها می شوند، زیرا مولکولهای گازی مرتب جرم به خلاء می دهند و دیگر خبری از ابرها و بارندگی وجود ندارد، بخصوص در تابستان که هوا خیلی گرم است و خلاء جرم زیادی از جو زمین می گیرد. دو اصل مهم برای بارش ابرها: برای اینکه که ابرها بوجود آیند و این ابرها بتوانند شروع به باریدن کنند باید دو شرط لازم وجود داشته باشند، اولین شرط به قانون کلی حفره سیاه کره زمین مربوط می شود، یعنی این حفره سیاه های گازی در جو زمین و این فضا ها و حفره سیاه های بوجود آمده بین این گازها خودشان در اندازه های مختلف حفره سیاه هستند(شکل ت در بالا) و وابسته به حفره سیاه زمین و تابع آن نیز می باشند و طبق قانون حفره سیاه زمین هر چه آنها از بالای جو به طرف پایین به مرکز حفره سیاه زمین نزدیک تر باشند درگیری دو نیرو بر روی آنها زیادتر و گرسنگی آنها هم بیشتر و نیروی عکس العمل آنها هم زیادتر است و باید جرم بیشتری گیرشان بیاید که تا درگیری زیاد دو نیرو بر روی خودشان را به تعادل برسانند و زمانی ابرها تشکیل می شوند که در گیری دو نیرو بر روی این حفره سیاه ها به اندازه کافی باشند که تا آنها بتوانند جرم متناسب با خود را از بخارات آب در جو بگیرند و به ابر تبدیل شوند و این حفره سیاه ها که به ابر تبدیل می شوند می توانند مولکولهای گازی و یا حفره سیاه های بوجود آمده بین آنها و یا از هر دو باشند، فقط باید که گرسنگی و نیروی عکس العمل آنها در حدی باشد که بخاراتی را بگیرند و به ابر تبدیل شوند و این در بالای جو شدنی نیست، زیرا گرسنگی حفره سیاه مولکولهای گازی و حفره سیاه بوجود آمده بین گازها درگیری دو نیرو را بر روی خود زیاد ندارند و نمی توانند که از بخارات جرم زیادی بگیرند و منقبض شوند و به ابر تیدیل گردند و فقط از میانه دامنه جو ابرها شروع می کنند به تشکیل شدن، ولی در میانه جو زیاد نمی توانند منقبض بشوند و دیری نمی پاید که منبسط و جذب مولکولهای گازی میانه جو و یا بالای جو می شوند که مرتب به خلاء جرم می دهند و بیشتر در پایین جو تشکیل ابر شدنی و تا حدود زیادی ماندنی می باشد، زیرا درگیری دو نیرو بر روی این حفره سیاه های گازی و حفره سیاه های بوجود آمده بین مولکولهای گازی در پایین جو زیاد است و آنها گرسنه تر و نیروی عکس العمل بیشتری دارند و اگر بخارات زیادی به جو آمده باشند این حفره سیاه ها می توانند در حد نیاز خود جرمی از بخارات بگیرند و در خود منقبض و این بخارات را در حفره سیاه خود به آب بودن و مایع بودنشان نزدیک کنند و از خودشان ابرها را در پایین جو بوجود آورند. دومین شرط بستگی به میزان وضعیت بحرانی جوی دارد، هرچه گازهای جوی جرم بیشتری به خلاء داده باشند وضعیت آنها در جو بحرانی تر می باشد و به همین نسبت درگیری دو نیرو بر روی حفره سیاه های گازی و حفره سیاه های بوجود آمده بین آنها بیشتر است و به همین نسبت گرسنگی این حفره سیاه ها بیشتر است و این گرسنگی زیاد را در کشمکش و درگیری زیاد دو نیرو بر روی حفره سیاه خود پیدا کرده اند و به همین نسبت نیروی عکس العمل آنها هم بیشتر است، بخصوص حفره سیاه های پایین جو که در حالت نرمال جوی گرسنه تر از حفره سیاه های بالای جوی هستند و مواقعی که جو بحرانی و خیلی بحرانی می شود تمام جو گرسنه، بخصوص این حفره سیاه پایین جو بیش از حد گرسنه می شوند، زیرا در این حالت بحرانی درگیری زیاد دو نیرو را بر روی خود دارند، پس بنابراین این حفره سیاه ها به نسبت گرسنگی زیاد خود نیروی عکس العمل آنها زیاد و جرم بیشتری می خواهند، بخصوص آنهایی که در پایین جو هستند و این گرسنگی زیاد آنها آبها را بیش از حد کشیده و منبسط و به بخار تبدیل و بخارات زیادی هم به جو کشیده می شوند و این حفره سیاه ها هر کدام به نسبت گرسنگی زیاد خود، بخصوص آنهایی که در پایین جو هستند و به مرکز زمین نزدیک تر و گرسنه تر هستند با کمک نیروی عکس العمل زیاد خود بخارهای بیشتری را از داخل بخارهای به جو رفته گرفته و آنها را منقبض کرده و به درون خود می کشند که تا هر کدام به یک حفره سیاه جرمدارتر تبدیل شوند و با این جرمگیری گرسنگی خود را بر طرف و تعادل دو نیرو بر روی حفره سیاه خود را بر قرار بکنند و چون جرم آنها حد مشخصی دارد با همدیگر همانطور که دربالا در( تشکیل ابرها در وضعیت نرمال جوی) گفته شد در پایین جو ابرهای جرمدار بارانی را بوجود می آورند و شروع به باریدن می کنند که در زیر چگونگی باریدن آنها را توضیح می دهم. بارش در وضعیت نیمه انتحاری جوی: در بالا چگونگی تشکیل ابرها در وضعیت نرمال جوی را توضیح دادم ، همان وضعیت جوی بالا که معمولی و نرمال بود و در شکل (ت) در بالا آن جو نرمال را ملاحظه کردید در این حالت همان جو نرمال دیگر نرمال نیست و وضعیت نیمه انتحاری به خود گرفته است و جوی دیگر معمولی نیست و حفره سیاه تک تک گازهای جوی و حفره سیاه های بوجود آمده بین مولکولهای گازی در جو که در شکل(ت) دیدید هر کدام در وضعیت نیمه انتحاری بسر می برند. این حالت نیمه انتحاری جوی بیشتر در ارتباط مستقیم با تغییرات گرمایش زمین می باشد و در این حالت وضعیت هوا خراب تر و طوفانی تر است، چون خلاء به اندازه کافی از حفره سیاه زمین جرم نگرفته و خیلی گرسنه است و با نیروی انبساطش جو را خیلی کشیده و جرم زیادی از مولکولهای گازی انتهای جوی می گیرد و بسیاری از گازها با جرمشان به خلاء پرتاب شده اند و به همین نسبت وضعیت گازهای باقیمانده هم به مراتب خراب تر است و آنها خیلی زیاد کشیده شده و جرم زیادی به خلاء داده و گرسنه اند و وضعیت فضاهای بوجود آمده بین مولکولهای گازی هم خیلی خراب و آنها در کشمکشهای زیاد دو نیرو بر روی مولکولهای جوی مثل فنر باز و بسته می شوند و مرتب جرم زیادی به خلاء داده و مرتب گرسنگی آنها زیاد تر می شود و آنها گازهای سطح زمین و گرد و خاکهای سطح زمین و آبها را به طرف خود، یعنی به طرف بالا می کشند که همراه با بادهای شدید است وبه همین خاطر دریا ها و اقیانوسها هم وضعیت نیمه انتحاری و نیمه طوفانی دارند و گرما و تابش نور هم به این قضیه کمک می کنند و مقدار زیادی از آبها کشیده و منبسط و بخار شده و به جو می روند که مقدار آنها به مراتب خیلی بیشتر است از حالت نرمال جوی که در بالا توضیح دادم می باشد و این گرد و غبارها و بخارات باید با جرم خود گرسنگی ها و کمبودهای جرمی بوجود آمده در جو را بر طرف بکنند و بخش زیادی از این بخارها همراه با گرد و غبار به خلاء کشیده می شوند و این حفره سیاه های مولکول گازی و این حفره سیاه های بین مولکول گازی که در بین فضای مولکولی گازها بوجود آمده اند که بر اثر کشمکش زیاد دو نیروی جاذبه و انبساط خلاء بر روی خود آنها دارای نیروی عکس العمل زیادی هستند و با نیروی عکس العمل زیاد خودشان بر بخارها غلبه کرده و چندین مولکول این بخارها که هنوز منبسط هستند و جای بیشتری گرفته اند با کمک نیروی عکس العمل این حفره سیاه ها منقبض و درهم می شوند و جرم آنها در واحد حجم زیادتر و فشرده تر می شود که تا متناسب با نیروی عکس العمل حفره سیاه تک تک مولکولهای این گازها و همچنین تک تک حفره سیاه های بوجود آمده بین مولکول گازی شوند و در این حالت نیروی عکس العمل تک تک این حفره سیاه ها این بخارات منقبض شده را به داخل حفره سیاه خود می کشد و این بخارات با جرم منقبض خود می توانند گرسنگی این حفره سیاه ها را بر طرف کنند و با جرم خود تعادل درگیری دو نیرو بر روی این حفره سیاه ها در این وضعیت نیمه انتحاری جوی را به تعادل برسانند و همانطور که در تشکیل ابرها در حالت نرمال جوی در بالا گفته شد، خلاء جرم زیادی از این بخارات می گیرد، زیرا خیلی گرسنه است و این گازهای جوی هم جرم زیادی از این بخارات می گیرند، چون آنها هم در وضعیت نیمه انتحاری قرار دارند و خیلی گرسنه هستند و با جرم زیاد تعادل دو نیرو بر روی خود را به تعادل می رسانند، ولی هنوز بسیاری از این حفره سیاه های گازی و حفره سیاه های بوجود آمده بین آنها که حالت انتحاری زیادتری داشته اند، بخصوص آنهایی که در پایین جو بوده اند و گرسنه تر هستند به نسبت گرسنگی زیاد خود نیروی عکس العمل زیادی داشته اند و جرم بیشتری گرفته اند و سنگین تر شده و نیروی جاذبه بر روی آنها تاثیر بیشتری گذاشته و آنها را به طرف پایین تر می کشد و آنها به همان شکلی که در تشکیل ابرها در وضعیت نرمال جوی در بالا گفته شد هر چه پایین تر کشیده می شوند به مرکز حفره سیاه زمین نزدیک تر و درگیری دو نیروی جاذبه و انبساط خلاء بر روی آنها باز هم بیشتر و باز بر اثر این درگیری بیشتر دو نیرو بر روی این حفره سیاه ها نیروی عکس العمل آنها هم بیشتر و آنها به جرم بیشتری احتیاج پیدا می کنند که تا این درگیری بیشتر دو نیرو بر روی خود را خنثی کنند و به همین خاطر حین پایین تر آمدن مرتب درگیری دو نیرو بر روی حفره سیاه آنها بیشتر و به همین نسبت باید از بخار ابرها مدام جرم گرفته که تا جرمشان در واحد حجم بیشتر و منقبض تر و بتوانند با این جرم بیشتر درگیری دو نیرو بر روی حفره سیاه خود را بیشتر متعادل کنند و به همین نسبت هر چه جرم آنها بیشتر و منقبض تر می شود در حین پایین آمدن نیروی جاذبه بر روی آنها مدام غلبه بیشتری می کند و در واحد حجم باز هم جرمدارتر و به پایین نزول و آنها در مرحله ای دیگر بخار نیستند و بر اثر جرمگیری زیاد تر و انقباض بیشتر به قطرات آب تبدیل و چون جرمشان در واحد حجم بیشتر و منقبض تر شده مناسب تر هستند برای نقاط مرکزی تر زمین و این به خاطر این است که نقاط مرکزی تر حفره سیاه درگیری بیشتری با انبساط خلاء دارند و باید جرم بیشتر و منقبض تری هم داشته باشند که تا با این جرم زیادتر بهتر بتواند با انبساط خلاء مبارزه کند، پس بنابراین بعضی از حفره سیاه های گازی و بعضی از حفره سیاه های بوجود آمده بین حفره سیاه گازها که خیلی گرسنه بوده اند به همان ترتیبی که در بالا گفته شد از بخارها جرم گرفته و به قطرات باران تبدیل و در این حالت دیگر نه گاز هستند و نه بخار آب و بصورت قطرات باران به طرف زمین کشیده می شوند و به روی زمین می بارند و مولکولهای گازی پایین زمین به بالا رفته و جای خالی بخارهای ابرها و جای خالی حفره سیاه های گازی و حفره سیاه های بوجود آمده بین گازهای جوی که آنها به صورت قطرات آب و یا باران در آمده و بر روی زمین باریده اند را پر می کنند. این وضعیت بارانی نسبتا شدید و می تواند تا حدودی همراه با تگر باشد که تگر را در بخش پایینی توضیح می دهم و این نشان می دهد که هوا خیلی طوفانی و شدید نشده است و وضعیتش نیمه انتحاری است، البته ممکن است افت و خیز داشته باشد و سیلاب هم راه بیفتد، ولی این بارشها در وضعیت نیمه انتحاری جوی خیلی زیاد نیستند که بخواهند به سیلابهای خطرناک و ویرانگر تبدیل شوند، ولی در فصل بهار و پاییز بیشتر رخ می دهند که تغییرات آب و هوایی و تغییرات دما شروع می شود و در ادامه بحث بیشتر به آنها می پردازم. با هم سری به قطب شمال زده و وضعیت این ابرها و بارشها را در نیم کره شمالی زمین تا حدودی بررسی می کنیم.
قطب شمال نسبت به استوای زمین جرمدارتر و به همین نسبت نیروی جاذبه در قطب شمال بیشتر از منطقه استوایی است و در قطب شمال نیروی انبساط خلاء کمتر تاثیر را دارد، زیرا جرم و جاذبه در قطب شمال بیشتر و به همین نسبت انبساط در قطب شمال کمتر و عناصر گازی در جو قطب شمال و آبها و سطح زمین در قطب شمال منقبض تر از عناصر در منطقه استوا هستند و نیروی جاذبه در قطب شمال قوی تر بر روی حفره سیاه عناصر گازی و جامد عمل می کند و نیروی جاذبه قطب شمال این ابرها را از استوا و جاهای دیگربه طرف خود می کشد و در آنجا انبساط خلاء نمی تواند که بر این ابرها زیاد غلبه کند و آنها تحت تاثیر جاذبه بیشتر منقبض تر و بیشتر درهم و تاثیر نیروی انبساط خلاء بر روی آنها کمتر و آنها بیشتر به صورت برف و یا باران شروع به باریدن می کنند که تا حدودی از جرم از دست رفته زمین و فراری به خلاء کمتر شود و اگر قطب شمال از ابرها زیاد اشباع شد این ابرها در نقاط دیگر اطراف نیمکره شمالی زمین پراکنده می شوند، زیرا مرتب آبها به همان روشی که در بالا گفتم در دریاها و اقیانوسها بخصوص در منطقه استوایی زمین به بخار تبدیل می شوند و این بخارها بالا آمده و مولکولهای جوی گرسنه و انبساط خلاء گرسنه سهم خود را می گیرند و مابقی این بخارها به همان طریقی که در بالا گفتم در هم شده و ابرها را تشکیل می دهند و بارندگی بوجود می آید. قطب جنوبی کره زمین هم همین حالت را در نیمکره جنوبی زمین دارد.
باب؛ دویست سال بعد
ویراستار: عرفان ثابتی
شبح باب بر فراز ایران در گردش است
آنتونیو گرامشی، نظریهپرداز مارکسیست ایتالیایی که نزدیک به یک دهه از عمرش را در زندان حکومت فاشیست گذراند، در سال ۱۹۳۰ در یادداشتهای زندان نوشت: «بحران دقیقاً عبارت از این واقعیت است که امرِ کهن در حال زوال است و امرِ نو نمیتواند به وجود آید؛ در این دورهی فترت، انواع گوناگونی از نشانههای بیمارگون ظاهر میشود» (فرهنگ نقلقولهای مهم آکسفورد، ویراست پنجم، ۲۰۱۷).
زیگمونت باومن، نظریهپرداز «مدرنیتهی سیال»، در تفسیری شیوا بر این یادداشت گرامشی چنین میگوید: «اصطلاحِ “دورهی فترت” در اصل برای اشاره به فاصلهی میان مرگ یک پادشاه و بر تخت نشستن جانشینش به کار میرفت، این فواصل تنها مواقعی بود که نسلهای پیشین، گسستی در استمرارِ ملالآور و یکنواختِ حکومت، قانون و نظم اجتماعی را تجربه میکردند. قانون رُم باستان بر چنین برداشتی از این اصطلاح (و مرجعِ آن) به طور رسمی مُهر تأیید میزد زیرا در دورهی فترت،اعلانِ وضعیتِ اضطراری میکرد، یعنی… دورانِ گذاری که طی آن قوانینِ نافذ در زمان امپراتورِ متوفی به حالت تعلیق در میآمد (البته به طور موقت)، از قرارِ معلوم چون انتظار میرفت که امپراتور جدید، قوانین جدید و متفاوتی را وضع کند. اما گرامشی به مفهومِ «دورهی فترت»، معنای تازهای داد که بخش گستردهتری از نظم اجتماعی-سیاسی-حقوقی را در برمیگیرد و در عین حال با واقعیتهای اجتماعی-فرهنگی ارتباط نزدیکتری دارد. یا به بیانِ دقیقتر (با سرمشق گرفتن از تعریف بهیادماندنی لنین از «وضعیت انقلابی» به مثابهی شرایطی که در آن حکّام دیگر نمیتوانند به شیوههای مألوفِ خود حکومت کنند، و محکومین هم دیگر نمیخواهند به آن شیوهها بر آنها حکومت شود)، گرامشی پیوند دیرینه میان ایدهی «دورهی فترت» و وقفه در انتقالِ عادی قدرتِ موروثی یا انتخابی را از هم گسست.
در عوض، دورهی فترت را به وضعیتهای خارقالعاده پیوند داد: به زمانهایی که از چارچوبِ حقوقی موجودِ نظم اجتماعی، کاری برنمیآید و دیگر نمیتواند زندگی اجتماعی شکوفا را تداوم بخشد، در حالی که چارچوبی جدید، متناسب با شرایط نوظهوری که چارچوب قدیمی را بیفایده کرده، هنوز در مرحلهی طراحی است و به طور کامل ایجاد نشده یا آنقدر محکم نیست که الزامآور باشد و تثبیت شود. به نظر میرسد که اکنون کلِ کرهی زمین واقعاً در دورهی فترت است. بنگاههای سیاسی موجود که میراث دوران پیش از جهانیشدن هستند، به هیچ وجه از عهدهی واقعیتهای جدیدِ وابستگی متقابل جهانی برنمیآیند، در حالی که جای خالی ابزار سیاسی مناسب به شدت احساس میشود، ابزاری که حریفِ تواناییهای فزایندهی نیروهای قدرتمند، هر چند آشکارا غیرسیاسی، باشد. نیروهایی که به طور منظم از کنترل نهادهای سیاسیِ تثبیتشده میگریزند و کاملاً جهانیاند (نظیر پول و سرمایه، بازارهای کالا، اطلاعات، مافیاهای تبهکار، قاچاق مواد مخدر، تروریسم و تجارت اسلحه) همگی از یک نوعاند: فارغ از دیگر تفاوتهایشان، همگی قاطعانه، زیرکانه و هشیارانه ــ در غیابِ موانع مؤثر (چه رسد به موانعِ رفعنشدنی، نفوذناپذیر و صعبالعبور) ــ محدودیتهای ارضی، مرزهای به شدت کنترل شدهی بین کشورها و مجموعه قوانین (مصوبِ حکومتِ) محلی را نادیده میگیرند یا آشکارا نقض میکنند. اصول جدیدِ معتبرِ عمومی (برای نخستین بار در تاریخ، عمومی یعنی جهانیِ) همزیستی انسانی را که به «دورهی فترت» پایان دهد، کجا میتوان یافت؟ کجا میتوان دنبال عواملی گشت که این اصول را طراحی و اجرا کند؟ به احتمال زیاد، این پرسشها بزرگترین چالشهاییاند که قرن حاضر باید به طور صریح با آنها روبرو شود و بخش عمدهای از نیروی خلّاق و تواناییهای عملی خود را به جستجوی پاسخی مناسب برای آنها اختصاص دهد. در واقع، میتوان گفت این نوعی «فراچالش» است زیرا بدون رویارویی با آن نمیتوان از عهدهی هیچ چالش کوچک یا بزرگِ دیگری برآمد. هر یک از خطرات، ریسکها و بحرانهای بیشمار را که در نظر بگیریم، خواه قریبالوقوع باشند یا همین حالا هم ما را به دردسر انداخته باشند، جستجو برای یافتن راه حل، همواره ما را با حقیقتی مواجه میسازد که نادیده گرفتنش به ضررِ همگی ما تمام خواهد شد: این حقیقت که تنها راه حلِ مشکلات جهانی ــ البته اگر راه حلی وجود داشته باشد ــ راه حلهای جهانی است» (۴۴ نامه از دنیای سیال مدرن، ۲۰۱۰: ۱۲۰-۱۱۹).
هشتاد و شش سال پیش از گرامشی، جوان دیگری در ایران از زوال عصر کهن سخن گفت و خود را «باب» یا دری برای ورود به عصر نوین خواند. از قضا او نیز همچون گرامشی واپسین سالهای عمر را در زندان گذراند و در جوانی به دست مدافعان و متولیان عصر کهن کشته شد. اما نزدیک به ۱۷۰ سال پس از آن که باب در برابر جوخهی آتش قرار گرفت، شبح او همچنان بر فراز ایران در گردش است. روزی نمیگذرد مگر آن که در رسانههای دولتی، نیمهدولتی و شبهدولتی، بر بالای منابرِ مساجد و حسینیهها و حوزهها، در صفحات روزنامهها، مجلهها، کتابها، وبسایتها و وبلاگها و در شبکههای اجتماعی، از باب سخن نگویند. چرا این شبح ناپدید نمیشود؟
دو سال پیش از اعدام باب، مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست (۱۸۴۸) اعلام کردند که «شبحی بر فراز اروپا در گردش است ــ شبح کمونیسم.» بدیهی است که در آن زمان کمونیسم هنوز پدید نیامده بود. پدیدهای «معدوم» چطور میتوانست چنان تهدیدآمیز باشد که «همهی قوای کهن اروپا یعنی پاپ و تزار، مِتِرنیخ و گیزو، تندروهای فرانسوی و جاسوسان پلیس آلمان» را «به اتحادی مقدس برای بیرون راندن» خود وادارد؟ پاسخ را باید در وعدهی رهایی اجتماعی و نوید براندازی نظم سیاسی ناعادلانه جُست. جسم باب هم اگر چه با گلوله بر خاک افتاد اما شبحش همچنان بر فراز ایران در گردش است زیرا او همچون پزشکی حاذق، نبض زمان را در دست داشت و دریافته بود که «امر کهن» بر بستر مرگ افتاده و وقت آن فرارسیده تا جسدش را به خاک سپارند و زایش «امر نو» را جشن گیرند. باب، بر خلاف معاصرانش، یقین داشت که «اصلاح» حقیقیِ نظام کهن «ناممکن» است و جز با «انقلاب» نمیتوان آیندهای بدیع را رقم زد. او مطمئن بود که، به تعبیر باومن، « از چارچوبِ حقوقیِ نظم اجتماعیِ موجود، کاری برنمیآید و دیگر نمیتواند زندگی اجتماعیِ شکوفا را تداوم بخشد.» «آرمان» باب همچون تیغی تیز گلوی «واقعیت» را تهدید میکرد. تنها کافی بود تا قلم باب به حرکت آید تا ثابت شود که هر آنچه طبیعی، بدیهی، استوار و تغییرناپذیر به نظر میرسد، غیرطبیعی، غیربدیهی، لرزان و تغییرپذیر است. باب تأکید میکرد که «واقعیت»، ضروری نیست و میتوان و باید آن را تغییر داد و واقعیتی نو آفرید. به نظر او، اصلاح، پیامدی جز تداوم و بازتولید ساختارهای ناعادلانهی موجود نداشت. بنابراین، همواره از «آلترناتیو» سخن میگفت و خود را «در» یا راهی به سوی تحقق آن نظم بدیل آرمانی میدانست. عجیب نیست که سردمداران نظام سیاسی (شاه و صدراعظم) در اتحادی «نامقدس» دست به دست رقبای خود یعنی متولیان نظام دینی (روحانیون) دادند تا «تهدید» باب را از بین ببرند. امروز اما، دو قرن پس از تولد باب، شبح او همچون کابوسی ذهن و روان ارباب قدرت در ایران را میآزارد. این خود، همهنگام، حاکی از تداوم «بحران» و «نفوذ کلامِ» باب است. و مگر ماندگاریِ سخن، گواه صادق بقای صاحبسخن نیست؟
در مجموعهای که آسو به مناسبت دویستمین سالگرد تولد باب تهیه کرده است، محمود صباحی میگوید، «هنوز عصر باب فرا نرسیده است، اگر چه نشانههای حضور باب را در تاریخمان همچون یک زلزله میتوانیم احساس کنیم. هنوز ما با این حضور تاریخی به شکل آگاهانهای روبرو نشدهایم اما زمانهاش به زودی فرا خواهد رسید… باب آیندهی ایران است؛ دروازهای است برای ورود جامعهی ایرانی به آینده! آیندهای که در آن فرزندان ما دیگر از ایرانی بودن خود شرمسار نخواهند بود!»
آرمین اشراقی تأکید میکند که « در آثار باب… آینده باز است و انتهایی برای آن قابل تصور نیست. در حقیقت، تاریخ نوعی فرایند تکاملی است که پایانناپذیر است… در منطق قدیم، سنت مقدس است… اما بدعت، یعنی نوآوری، نامقدس و شیطانی است. بدعت در این نگاه انحراف از مسیر مستقیمی است که در گذشتهای مقدس تعریف شده است. در افکار باب، این ذهنیت سنتی به طور کلی متحول میشود. سنت مقدس نیست و آنچه که در گذشته بوده است فینفسه دارای اهمیت نیست و صحت ندارد یا دستکم اعتبار خود را به مرور زمان از دست داده است. چون بشر در حال تکامل است باید به صورتی مداوم در برداشتهای خود و آنچه را که مسلم میپنداشته تردید کند و برای آینده آماده شود.»
نادر سعیدی میافزاید، «باب معتقد است که وحدت باید در تمام هستی جلوهگر شود و نه فقط در دنیای روحانی. مسئلهی باب این است که باید این دنیا را عوض کنیم به شکلی که این وحدت خود را در این دنیا ظاهر کند… باب میگوید که صعود بر منبر حرام است زیرا صعود بر منبر و سلسلهمراتب اجتماعیِ حاصل از این فاصله با منزلت انسان سازگار نیست. باب همچنین نماز جماعت را تحریم میکند. او معتقد است که نماز جماعت مبتنی بر این پیشفرض است که امامی که مردم به او اقتدا میکنند نزد خداوند مقربتر است. اما باب میگوید هیچ کسی نمیتواند مشخص کند که چه فردی به خداوند نزدیک است… باب به نفی بعضی از علومی میپردازد که در دنیای اسلام به وجود آمده بود و به تفرقه و فساد اجتماعی دامن زده بود. باب…مردم را به فراگیری علوم و صنایع از اروپاییها تشویق میکند… باب میگوید آنچه که ثمر نمیبخشد باید کنار گذاشته شود و در عوض باید به اموری پرداخت که باعث زیبایی دنیا و آبادانی آن و سرانجام استقرار ملکوت الهی در این دنیا میشود.»
فاضل غیبی میگوید، «به جنبش بابی باید مانند دارویی نگریست که میتوانست درد عقبماندگی و اسارت در دست مذهب قرون وسطایی را درمان کند و جامعهی ما با شکست آن از خوردن این دارو بازماند و بیماریاش از آن زمان حادتر شده به طوری که امروز در حال احتضار است. جالب این که باب، دینی را که زمانش به سر آمده به جسد مردهای تشبیه کرده که اگر دفن نشود عفونت میگیرد. با شکست بابیت، جسد اسلام به عنوان دینی که به هیچ وجه با نیازهای زمانهی جدید سازگار نیست روی دست جامعهی ایرانی ماند.»
محمد حیدری عقیده دارد که «طنز تلخ تاریخ این است که بسیاری از دشمنان مشروطه برای توجیه مخالفتشان با آن، مشروطهخواهان را بابی و ازلی مینامیدند اما محققان مشروطه این ادعا را اتهامی علیه مشروطه قلمداد کردند و کوشیدند تا نقش بابیان و ازلیان را نادیده بگیرند. از نظر آنها، جنبشی که نزدیک به پنجاه سال قبل از مشروطه، سراسر ایران را در آستانهی انقلابی بزرگ قرار داده بود و با قتلعامی خونین سرکوب شد، هیچ ردپایی در مشروطه نداشت.»
ایرج قانونی مینویسد، طاهره «هرگز سخنی ساز نمیکرد که در آن به مفهوم زوال و انحطاط عصر خود و نوید آیندهای که فرارسیده است و مردمان از دیدنش محروم ماندهاند، نپردازد.
بابیها و در رأس آنها یک زن، طاهره، بلندمرتبهترین پیرو باب، جزو اولین نفوسی از ایرانیان بودند که بسیار پیش از روشنفکران و اندیشمندان امروزی ما، از زوال و انحطاط ایران و ایرانی گفتند. فطانت او و علم و آگاهیاش از تعارض مفاهیم کهن ــ که روزگاری طولانی خود با آنها دست و پنجه نرم کرده بود ــ با مفاهیم بدیع عصر جدید، چیرگی ذاتی این مفاهیم را بر آنچه مندرس و کهنه است، به دلیل قدرت تطابق بیشترشان با اقتضائات زمانه به سرعت درک میکرد. او میتوانست وزن نیروهایی را اندازه بگیرد که مفهومهای دگرگونکنندهی نوینی که از آثار باب و تفسیرهای جدید او نشئت گرفته بود وارد عالَم ایرانی کرده بود…او معارف قدیم را تکرار نمیکرد، تکراری ملالآور، یک جور درسپسدادن که عادت دانشمندان میانمایه است. دست در انبان محفوظات خود از آیات و احادیث میکرد تا چیزی را تغییر دهد یا رفتار کارشناسان دین را نقد کند.»
موژان مؤمن میگوید، «جنبش بابی در آغاز یک “گروه هزارهگرای تحت تهاجم” بود زیرا جامعهی بزرگتر برداشت نادرستی از آنان داشت و آنان را منحرف میدانست و به آنان حمله میکرد اما پاسخ بابیها خشونتآمیز نبود. تجربهی آزار و اذیت شدید (یا تصور شدید بودن این آزار و اذیتها) میتواند گروه هزارهگرا را به “گروه هزارهگرای شکننده” مبدل سازد و در این وضعیت، رهبر گروه برای مقابله با موانع و مخالفتهایی که از هر سو با آن مواجهاند و نیز برای حفظ دغدغهی اساسی گروه دست به اقدامات خشونتآمیز میزند، اقداماتی که میتواند شامل آسیب رساندن به دیگران (مانند حملهی اوم شینریکیو با گاز سارین) یا آسیب رساندن به اعضای گروه (مانند خودکشی و قتل اعضای معبد خورشیدی و معبد مردم) باشد. با این حال، رهبر جنبش بابی بسیار کوشید تا مانع از خشونت شود و دائماً به پیروانش توصیه میکرد که بر مبنای روایتهای خشونتبارِ موجود در فرهنگ شیعی دربارهی رجعت مهدی عمل نکنند. به نظر میرسد که رهبران محلی بابی عمدتاً به توصیهی وی عمل میکردند و تنها زمانی دست به اسلحه میبردند که به آنان حمله میشد و مجبور به دفاع از خود بودند.»
نجاتی القان یادآوری میکند که باب در نامه به سلطان عبدالمجید عثمانی ضمن انتقاد شدید از او «اثبات میکند که وعود الهی برای ظهور امام زمان، مهدی موعود، تحقق یافتهاند… باب از مردم میخواهد که اگر دربارهی این حکم او تردید دارند، از قرآن دلیلی بیاورند. ]باب میگوید[ آیات او همانند آیات قرآنی است که بر “خاتم النبیین” نازل شده و او “مهدی” صراط الهی است.»
امین ای. اخیا در پژوهش مبسوط خود تخمین میزند که تنها در مادرید بین اکتبر و نوامبر ۱۸۵۲، یعنی دو سال بعد از اعدام باب، «حدود ۳۵ هزار نفر» از خوانندگان روزنامهها از اخبار بابیها در ایران مطلع شدند. او میافزاید، «کمی بیش از یک دهه بعد با انتشار کتاب کنت دوگوبینو با عنوان ادیان و فلسفههای آسیای مرکزی عموم مردم اسپانیا (و بیش از همه محافل روشنفکری آن) فرصت یافتند که با عمق بیشتری دربارهی همان جنبش دینیای آگاهی کسب کنند که سالها قبل تیتر اول روزنامهها را اشغال کرده بود. زندگینامهی باب و تعالیم او، وقایعی مانند آنچه در قلعهی شیخ طبرسی اتفاق افتاد، شخصیتهایی مثل طاهره، قدوس و ملا حسین، آنطور که گوبینو آنها را توصیف کرد، برخی از اسپانیاییها را تشویق کرد که در آثار خود دوباره از دین بابی یاد کنند و بر شهرت آن بیفزایند.»
مهرک کمالی مینویسد، «سر و ته یک کرباس سندی است همدلانه از آن چه بر بابیان و منسوبان به جنبش باب در سالهای پیش و پس از انقلاب مشروطیت رفته است. جمالزاده با گزارش وقایع پیشآمده، تضاد بین ملاهای صاحب قدرت و بابیان را برجسته میکند و، از دیدگاه خود، نشان میدهد که بابیها در سمت درست تاریخ ایستادهاند. او با داستانهای خود نوعی از روایت در مذمت آخوندهای فاسد آفرید که تا پیروزی انقلاب اسلامی بر فضای داستانی ایران حاکم بود.»
موژان مؤمن میگوید، «باب در آثار خود دغدغهی فرم و محتوا را دارد… آثار وی جنبهی عاطفی و معرفتشناختی دارد، هم بر قلب تأثیر میگذارد و هم بر ذهن، هم برای خوانده شدن است و هم برای اجرا. به این ترتیب، گفتوگویی بین آثار وی و کسانی که به هنرهای نمایشی مشغولاند، شکل میگیرد.» او با اشاره به دلمشغولی باب به مفهوم لطافت، میافزاید که به نظرش آرای باب با «هنر خاور دور، چین و ژاپن نیز مرتبط است، یعنی هنرهایی که دغدغهی لطافت دارند و میکوشند به مرزهایی نزدیک شوند که در آن امر جسمانی و مادی با امر روحانی و معنوی در هم میآمیزد.»
و سرانجام، عرفان ثابتی با تحلیل مفاهیم جامعه شناختیِ فرقه، کیش، جنبش دینی نوین و دین جهانی نتیجه میگیرد که «آیین بهائی جنبش دینی نوینی است که خود را “دینی جهانی” میداند و بر شخصیت مستقل خویش تأکید میکند (خویشبرداشت). این آیین از طریق برنامهریزیِ نهادینه و فعالیت تبلیغی در پی رشد و گسترش جهانی است تا منزلتی همچون یک “دین جهانی” بیابد (هدف). احتمال زیادی وجود دارد که این آیین بپاید و ژرفای آموزهای و تاریخی بیابد و در نتیجه در آینده دینی جهانی شود.»
بیتردید، ارباب فضل، آسو را از نظرات خود بیبهره نخواهند گذاشت. همین قدر که معایب کار چنان نباشد که محاسنش را پوشیده دارد، آسو آرزوی خود را برآورده میبیند.
اطلاعیه مطبوعاتی ۵ آذر ۱۳۹۸ گسستن ارتباط ایران با جهان برای انجام سانسور و سرکوب گسترده
گزارشگران بدون مرز (RSF)
گزارشگران بدون مرز (RSF)بار دیگر تهدید و فشار بر روزنامه نگاران بخش های فارسی زبان رسانههای جهانی و روزنامهنگاران مستقل در خارج از کشور و خانوادههایشان در ایران را محکوم میکند. سفیر جمهوری اسلامی ایران در انگلستان تهدیدهای نهادهای امنیتی را علیه روزنامهنگاران تکرار می کند .
بنا بر اطلاعات گردآوری شده بدست گزارشگران بدون مرز، شماری از روزنامهنگاران رسانههای جهانی به مانند رادیو فردا، بی بی سی، صدای امریکا، و شبکههای خصوصی ایران اینترنشنال و منو تو و روزنامههای آنلانی چون کیهان لندن، از سوی سرویس های امنیتی تهدید و همزمان خانواده های برخی از آنها در ایران تهدید شدهاند. این تهدیدها به اشکال گوناگون بوده اند، تهدید مستقیم، حملات سایبری، توهین و رعبآفرینی بر روی شبکههای اجتماعی و …
سفیر تهدید از سال ۱۳۹۵ که حمید بعیدینژاد سفیر جمهوری اسلامی ایران در انگلستان شده است، پیوسته بر روی حساب توئیتری خود رسانه ها و روزنامهنگاران را تهدید می کند. مدیر سابق امور سیاسی و امنیت بیناالمللی وزارت خارجه، با بهرهمندی از مصونیت دیپلماتیک ،اتهامهای نهادهای امنیتی ایران را با همان لحن و بیان، علیه رسانهها و روزنامهنگاران بکار میگیرد « مزدور سرویس های امنیتی بیگانه، ارتزاق از بودجه دولتهای خارجی و اقدام علیه منافع ملی ایران و…» سفیر جمهوری اسلامی حتا فیلم خبرنگارانی که در برابر سفارت کارشان را انجام می دهند، منتشر میکند. از این میان به گفته سفیر ایران : خبرنگار بی بی سی به هنگام گزارش از «از حامیان گروه تروریستی منافقین و پهلوی.»
دو روز پس از قطع کامل دسترسی به اینترنت در ایران با هدف محدود کردن اطلاعرسانی در باره سرکوب معترضان، سفیر جمهوری اسلامی ایران در یک توئیت خشمگینانه روزنامهنگاران رسانههای خارج از کشور را که در باره اعتراضهای اطلاعرسانی می کردند، مستقیم تهدید میکند : « مردم ایران هیچگاه این روزهارا فراموش نمیکنند که چگونه شبکه های معاندی چون BBCفارسی، VoA، من وتو و ایران اینترنشنال با ارتزاق از بودجه دولتهای خارجی وگروه پهلوی درتلاشند آشوبگران سازمان یافته، قاتلین جان و آتش زنندگان اموال را منتقدان سیاسی معرفی کنند و ایران را به ناامنی بکشند. »
در همان روزها انتشار این توئیت، خانواده شماری از روزنامهنگاران در خارج از کشوراز سوی ماموران وزارت اطلاعات احضار و از آنها خواسته میشود که « از فرزندانتان بخواهید به همکاری با شبکههای معاند پایان دهند. این برای دنیا و آخرت شما و آنها خوب است»
سالهاست شمار زیادی ازروزنامهنگاران ایران با اتهام همکاری با رسانههای « دشمن» و «جاسوسی» به حبسهای درازمدت محکوم شدهاند. از آغاز سال میلادی ۲۰۱۹ گزارشگران بدون مرز بیش از ۲۵ مورد تهدید و احضار خانواده و روزنامهنگاران را شمارش کرده است. بیشتر آنها را وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی احضار و تهدید کرده است.
روزنامه نگاران تهدید شده ترجیح میدهند برای فرار از فشارهای بیشتر نامی از آنها برده نشود. به ندرت کسانی چون فرناز قاضیزاده، روزنامهنگار بی بی سی فارسی در این باره اطلاعرسانی می کنند. وی به تاریخ ۲ آذر ۱۳۹۸۷ در توئیتی نوشته است « جمهوری اسلامی ارعاب و تلاش برای سانسور روزنامهنگاران را از طریق فشار به خانوادههایشان در خارج از مرزها، ادامه میدهد. پدر ۷۳ ساله من را فراخواندهاند و درباره من و خواهرم به او هشدار داده اند. خانوادههای ما گروگان هستند. »
در روز نخست آذر، حمید بعیدی نژاد در توییتی دیگر اعلام کرده است « سفارت کشورمان درلندن درنامه رسمی به نهاد نظارت برشبکه های تصویری درانگلیس(آفکام) ،ازشبکه های معاند فارسی زبان همچون BBCفارسی،ایران اینترنشنال ومنوتو، به علت تحریف مغرضانه تحولات اخیر ایران و دعوت به خشونت گسترده علیه نهادهای مدنی ایران شکایت،و خواستار اجرای قانون نسبت به آنها گردید.»
گزارشگران بدون مرز یادآور میشود که تهدید شهروندان و به ویژه روزنامهنگاران و رسانههای یک کشور از وظایف و ماموریت سفیر نیست. ما از مقامات کشور انگلستان می خواهیم به این اقدامهای تهدید کننده و خطرناک برای آزادی رسانهها و روزنامهنگاران توجه کنند.
جمهوری اسلامی ایران درردهبندی جهانی آزادی مطبوعات ۲۰۱۹ گزارشگران بدون مرز از میان ١٨٠ کشور جهان در رده ۱۷۰ قرار دارد.
بلوچ های بیشناسنامه اما ایرانی
وحید حسن زاده ابراهیمی
یکی از اقتضائات زندگی مدرن برای شهروندان هر جامعه ای الزام به داشتن هویتی رسمی تحت نظارت مقامات رسمی
است. هویتی که دولتها شهروندان را با آن شناسایی میکنند و منبعی است برای تقسیم مسئولیتها و همچنین
بهرهمندی از خدمات جامعه
اولین سند شناسنامه در ایران ۱۰۱ سال پیش یعنی در سال ۱۲۹۷هجری شمسی صادر شد که تابعیت آنها بر اساس
ماده ۹۷۶ قانون مدنی محرز باشد
عموما شهروندان ایرانی مشکلی در دریافت اوراق هویتی مثل شناسنامه نبایستی داشته باشند.
متاسفانه تعدادی ازهموطنانمان درسیستان وبلوچستان نتواسته اندازمراجع قانونی برای خود اورق هویتی تهیه کنند حدود یک یلیون بی شناسنامه در ایران وجود دارد که ۴۰۰هزار نفر از آنها را کودکان تشکیل میدهند به احتمال بسیار زیاد و بنابر گفته نماینده ایرانشهر و سرباز در مجلس شورای اسالمی هزاران تن از این افراد بی شناسنامه در استان سیستان و بلوچستان زندگی
میکنند نکته بسیار مهم در بحث فقدان شناسنامه و اوراق هویتی این است که این مسئله صرفا یک بحث پیش پا افتاده حقوقی نیست و دارای ابعاد بسیار پیچیدهتری است. وقتی شخصی فاقد شناسنامه است اساسا از منظر قانون و همچنین از منظر تمام مراجع رسمی داخلی شهروند ایران شناخته نمیشود در صورتی که یک شخص در ایران زندگی کند اما ایرانی شناخته نشود زندگی ان شخص در ایران غیر قانونی محسوب و حق و حقوق قانونی فرد از او سلب می شود. چرا که قانون شخصی را دارای تابعیت ان کشورمیداند که دارای اوراق رسمی هویتی باشد. نتیجتا ان کشوراز نظر حقوقی مثل ، حق خرید یا اجاره مسکن حق افتتاح حساب بانکی حق داشتن بیمه، حق تحصیل،حق اشتغال وغیره را نمیدهد و در نتیجه حق اقامت این شخص دران کشور نیز با مشکل مواجه می شود. وظیفه حاکمیت در قبال شهروندان فاقد اوراق هویتی بر اساس ماده ۹۷۶ قانون مدنی ایران »کلیه ساکنین ایران به استثنای اشخاصی که تابعیت خارجی آنها مسلم باشد ایرانی محسوب میشوند متاسفانه دولت جمهوری اسلامی و سازمان ثبت احوال که بخشی از وزارت کشور دولت است در این زمینه کوتاهی کردهاند و با وجود اطالع رسانیهای بسیاری که کرده اند و با وجود اطالعرسانیهای بسیاری که اصحاب رسانه در این زمینه انجام دادهاند مساعدت قابل توجه و سریعی در این زمینه انجام نشده است وهمین موضوع باعث فسادوتباعی وجنایت درکشورخواهدشد در مناطقی از بلوچستان ایران هزاران نفر وجود دارند که نامشان در اداره ثبت احوال به عنوان شهروندان ایران ثبت نشده و شناسنامه ندارند. تاکنون نیز تالشهای این افراد برای گرفتن اوراق هویتی بینتیجه بوده است آیا این مسأله، نقض حقوق شهروندی محسوب میشود؟
. طبق اصل 3 قانون اساسی بند 1و3و9 ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح، و تسهیل و تعمیم آموزش عالی. رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینههای مادی و معنوی اما با توجه به این حقیقت که کودکان بخش اعظمی از ایرانیان فاقد شناسنامه و اوراق هویتی را تشکیل میدهند ذکر این نکته حائز اهمیت است که ماده ۸« کنوانسیون که کشور ایران هم جزو متعاهدین این حقوق کودک کنوانسیون است به صراحت از حق کودکان در داشتن اوراق هویتی دفاع میکند و مقرر میدارد: »دول متعاهد متعهد میشوند تا به حق کودکان در نگه داشتن هویت خود که شامل ملیت، نام و روابط خانوادگی آنهاست احترام بگذارند همچنین این کنوانسیون وظیفه دولت های عضو در کمک به کودکانی که از تمام یا بخشی از هویت خود بنا به دالیلی محروم شده اند را توصیه و آنها را به فراهم آوردن تسهیلاتی برای حفاظت یا از نو ساختن هویت قانونی کودکان داللت میکندماده 15: حق انتخاب ملیت الف) هر کس حق دارد ، که دارای تابعیت باشد.ب) احدی را تمی توان خود سرانه از تابعیت خود یا از حق تغییر تابعیت محروم کرد.
از دیگر اسناد مهم بین المللی که علی رغم اهمیت فراوان اما ضمانت اجرا ندارد، سند »اهداف توسعه پایدار« است که متاسفانه اجرای آن با سنگ اندازی برخی نهادها از جمله علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی در ایران دچار مشکل شده است بند۹ از ماده ۱۶ این سند می گوید تا سال۲۰۳۰ در تمام جهان باید همه افراد دارای مدرک شناسایی از جمله شناسنامه یا به عبارتی برگ والدت باشند. .
با توجه به اینکه حکومت از دادن اوراق هویتی به برخی از شهروندان بلوچ خودداری میکند، اخیرا شنیده میشود که به کسانی که غیر ایرانی هستند اما در جنگهای منطقهای، در سوریه و عراق یا جاهای دیگر به حمایت از نیروهای مورد حمایت ایران جنگیدهاند، تابعیت ایرانی میدهد، آیا از لحاظ قانونی این مسئله دارای ایراد نیست؟دولت حسن روحانی در سالهای گذشته منشور حقوق شهروندی را منتشر کرده است. چقدر در این منشور به حقوق چنین افرادی که فاقد اوراق هویتی هستند توجه شده است؟ با توجه به اینکه برخی کودکان بیشناسنامهی بلوچ ایران، نمیتواند از خدماتی مانند آموزش و بهداشت بهرهمند شوند، آیا این، نقض تعهدات بینالمللی ایران،مانند کنوانسیون حقوق کودک نیست؟وحالا اقای روجانی وصاحبان قدرت تکلیف شهروندان بی هویت چه خواهدشد
چرا خشونت؟
مهین ایدر
به وضعیت امروز ایران نگاه کنیم و ببینیم کدام یک از مشکلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی بیشتر مشکل ساز شده اند ؟ خانوار ایرانی از کدام یک از مشکلات بیشتر در رنج و نگرانی است ؟ آیا تنها ایرانیان با مشکل و یا مشکلات اقتصادی روبرو هستند ؟
در حال حاضر بنا بر آماری که این نظام می دهد : جامعه جوان جویای کار با کمبود 30 در اشتغال روبرو است . نبود در آمد کافی جهت مخارج ماهانه ،بطوری که در آمد یک خانوار 4 نفر کفاف 10 روز ماه را می کند و تورم روز به روز افزایش می یابد .تاثیرات سخت اقتصادی بر خانوارها و نبود شغل و آینده تاریک و دخالت خانواده ها و جو خشن اجتماعی، آمار طلاق را بالا برده است بطوری که از هر 5 طلاق 3 تای ان در سه سال اول زندگی مشترک رخ می دهند .
خشونتهای خیابانی و ترافیکهای سنگین و آلودگی محیط زیست ، وضعیت معیشت مردم را سخت دشوار کرده است . شهر های تهران و تبریز و اصفهان و اراک و مشهد و قزوین و … جزو شهرهای کثیف ایران از لحاظ آلودگی محیط زیست شده اند . رشد فحشا بطوری که آمار کسانی که به خود فروشی و یا تن فروشی دچار شده اند به 300 هزار نفر و بیشتر ، تخمین زده می شود و مراجعه کنندگان به فاحشه ها حد اقل 11 تا 15 میلیون نفر می باشند . اعتیاد بی داد می کند. 5/3 میلیون تا 4 میلیون معتاد و 400 تا 500 هزار نفر الکلی آماری است که این نظام می دهد . جای بسی تاسف است که 10 در صد معتادان زنان می باشند و 30 در صد الکلیها نیز زن می باشند .
کشور ما دارد به بیابان تبدیل می شود و حاشیه رودخانه ها به زباله دانی تبدیل شده است . اقتصاد در بخش مسکن که 37 در صد اقتصاد به آن وابسته است بخاطر بی درایتی این نظام کاملا تعطیل می باشد . مابقی اقتصاد نیز با ظرفیت کم فعال است . به گفته مسئولین نظام 60 در صد کارخانه ها خوابیده اند و مابقی با 40 در صد ظرفیت کار می کنند .
تنها مشکل در ایران اقتصادی نیست . مشکلات سیاسی که نظام حاکم بر ایران بوجود آورده ، هم سیاسی هستند و هم اقتصادی هستند و هم فرهنگی هستند که زمینه ساز از هم گسیختگی اجتماعی شده اند .
بی دلیل نیست که ایران بعد از عراق غمگین ترین کشور جهان شده است . و باز بی دلیل نیست که در چند هفته گذشته گزارش از وضعیت بد روحی مردم داده می شود .
تصویر زشت فقر و خشونت و اعتیاد و طلاق و فحشا و عدم اعتماد و ناامیدی ، تصویر اکثریت مردم کشور ما می باشد .
حیات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی ایران از بیماری خشونت بیش از حد و تضعیف حقوق، زجر می کشد و در حقیقت در حال جان دادن است . نابسامانیها و معضلات امرهای واقع مستمراجتماعی بوده و هستند . چرا این معضلات بوجود می آیند ؟ این سوال اصلی است و چه راه حلی برای آن می توان داد که امکان بازگشت ممکن نگردد ؟ پاسخ اساسی است .
هر مشکلی را که بخواهیم مورد بررسی قرار دهیم 4 وجه دارد . بنا بر این 4 وجه سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی در یک مجموعه مستتر می باشند . بعنوان نمونه فقر در جامعه ایران را می شود از 4 وجه مورد بررسی قرار داد تا بتوان بهتر متوجه شد که چه راه حلی برای آن بایستی داده شود که با حقوق جمعی و حقوق فردی در تضاد قرار نگیرد .
پس محور بررسی و میزان برای بررسی مقدار از خود بیگانه شدن و از حق خالی شدن و از زور و خشونت پر شدن معضل مورد بررسی می باشد . بنا بر این خط عدالت در هر زمینه ای حقوقمداری است .
جوامع بشری دچار بیماری نبود امید و تخریب امکانات و منابع خویش شده اند . منابع بشری را بخاطر در آمدهای بیشتر ، در واقع ناعادلانه می سوزانند و جهان ما را در عصر انحطاط قرار داده اند . امسال جهان ما از سد امکان زیست با تخریب گذشت و هر چه می گذرد بیماری مرگ طبیعت جهان مزمن تر می شود . بشر امروز در الگوی سرمایه داری با مصرف بیشتر و مصرف انبوه و مصرف کالاهای کاذب ، حیات نسلهای بعدی را به خطر جدی برده است .
انسان امروز از چه می ترسد و چه باید بکند تا از این ورطه خارج شود؟
آیا تحول را بایستی فقط نیروهای سیاسی انجام بدهند ؟
اگر تنها مدیران سیاسی ، افراد آزاده بشوند مشکلها حل می شوند ؟
نقش مردم در تحول کجاست ؟
تحول اصلی را بایستی افراد جامعه انجام بدهند . اصل فکر راهنمای مردم که به روابط تخریبی نقش می دهد و به زور و قدرت نقش می دهد ، بایستی تغییر کرده و اصل راهنمای حقوقمداری جایگزین آن بگردد . این تحول عرفان جدیدی است که بشر بدان نیاز دارد . ترسهایی در جوامع وجود دارند که امکان تحول را از فرد فرد جامعه می گیرند .این ترسها زاییده خشونت است که در طول تاریخ بوجود آمده است .
کدامین ترسها امکان تحول را از بشر می گیرند ؟
ترسهایی هستند که تصور می کنیم زودگذرند ولی در طول تاریخ بوده و هنوز وجود دارند . این ترسها امرهای واقع مستمر می باشند .
٭ ترس از نبود امید . یکی از کشنده ترین ترسهاست . یکی از ویژه گیهای حق امید است . انسان بی امید حقوق خود را نمی بیند . تمرین به حق و داشتن صبر و استقامت راه حل خارج شدن از این ترس است . مستبدین چون مانع انسانها در برخوردار شدن آنها از حقوقشان می باشند ، بر خشونت خود می افزایند تا بتوانند این رابطه را برقرار نگاه دارند . به میزانی که بر خشونت خود می افزایند ترس و نگرانیشان نیز شدیدتر می شود . بدین خاطر است که نیروهای سرکوب خود را بیشتر می کنند تا نکند مردم در مقابل آنها برخاسته و خواهان حقوق خود بگردند . انسان خشونت طلب امیدش به زندگی، کوتاه است . می کوشد با خشونت و ادامه خشونت ، زمان زیست خود را در مداری که بوجود آورده است طولانی کند . برای از بین رفتن این رابطه این مردم هستند که زور مستبد را با عمل به حق بایستی از بین ببرند و در مقابل او استوارایستاده و زیر بار زور او نروند .
٭ ترس در فقر و ناتوانی افتادن . بسیاری از مردم بخاطر اینکه در رنج نیفتند و یا اینکه در رنج بیشتر نیفتند ، رنجی را که در آن واقع شده اند را قبول می کنند . در کشور ما برای اینکه کسی را آرام کنند مثلا می گویند برو خدا را شکر کن که به بدتر از این دچار نشده ای و یا اینکه تو شانس داشته ای به بدتر دچار نشده ای .ذهن بسیاری به مثالهای بین بد و بدترگویی خو کرده است . اما باور به حق استقلال و آزادی که درونی هر بشر است به او امکان خود انگیختگی می دهد و او را از این ترس نجات می دهد .
٭ ترس مردم در گفتن حق : اکثر آدمها می گویند ترسیدم حق را بگویم . اگر حق را می گفتم بیچاره ام می کردند و … اکثر افراد راه گریز برای خود درست کرده اند و دروغ مصلحت آمیز می گویند . مصلحتی که خارج از حق باشد ، حرف زور است . مصلحت یعنی به گونه ای بگوییم که تصور بشود حقیقت را می گوییم در صورتی که حقیقت گفته نمی شود .راه حل در گفتن حق و ایستادن بر حق و دفاع از حق خود و دیگری است .
٭ترس از ستمکار در هر شکل و در هر رابطه از ترسهای فراگیر است . انسانی که از ستمگر می ترسد می خواهد او پدر باشد ، همسر باشد و یا کارفرما باشد و یا سید علی خامنه ای باشد . کسی که از ستمگر می ترسد و اعتراض نمی کند که چرا باید حق من ضایع بشود ، در ترس باقی خواهد ماند . راه رهایی از این ترسها عمل به حق و دفاع از حق خود و دیگری است . انسانها بایستی از خود سوال کنند که این کسی که به آنها زور می گوید ، زورش را از کجا می آورد ؟ در واقع یک رابطه قدرت دو طرف می خواهد. انهم در طرف نا برابر.کسی که زور می گوید و کسی که زور را قبول می کند . اگر کسی زور را قبول نکند و از حق خود دفاع کند ، این رابطه از بین می رود . ٭ هر عمل زشت و نادرستی که انسان انجام می دهد ، در درون خود احساس ترس می کند. با عمل به حق است که این ترس و این نگرانی را می تواند از بین ببرد . در عمل کسی که از زشت کاری در عمل، به حق روی می آورد ، عمل به حق در او آرامش و نیرو بوجود می آورد و به او توان می دهد که براه آزادی و زیست در نبود خشونت برود . عمل به حق بر خود می افزاید و امید بوجود می آورد.
اگر عمل ضد حقی انجام دهیم ، اول اینکه از همه پنهان می کنیم و دوم اینکه مایل نیستیم برای آن عمل دلیل بیاوریم . در واقع برای عمل به ناحق خود توجیه می سازیم و بعد متوجه می شویم ، امید نداریم . و یاس در وجودمان ایجاد می شود . چون حقوق انسان ذاتی او هستند از اینرو امکان تشخیص بین بد و خوب و یا حق و نا حق را دارد .
وقتی انسانها در سطح جامعه به هم زور می گویند ، این زورها و این تبعیضها و این بی عدالتی ها جمع می شودو در بالای هرم قدرت و در مقامهایی همچون “ولایت فقیه” تجمع میابد وخود را نشان می دهد . بعد این” رهبر” باد کرده از قدرتی که در واقع تجمیع نیروی تک تک ما است خود را بر جان و مال و ناموس ما مردم حاکم می داند . انسانهایی که این رابطه را نمی بینند خود در گرداب قبول خشونت و یا زور گویی گرفتارند . کسانی که در مقابل زور گو می ایستند، خشونت و زور زورگو را به بقیه نشان می دهند که به چه اندازه ناچیز است .در اصل در مقابل استبداد از هر نوع که باشد بایستی به همین گونه عمل کرد . آنها که به وجدان خود عمل می کنند و مدافع حقوق همگان می گردند ، صدای وجدان اجتماعی می شوند و فریاد و عمل آنها ، وجدانهای خوابیده را بیدار می کند . انسانی که مستقل و آزاد از هر رابطه خشونت زایی فکر می کند و عمل می کند ، کسی است که ایمان دارد و ایمان آورده است . این انسان با حقوق خود و حقوق دیگران پیوند برقرار می کند . این انسان با حق در سطح جهان این همانی و یگانگی پیدا می کند .ایمان بوجود آوردن این رابطه است . بوجود آوردن رابطه حق با حق در سطح جهان جهت برقراری آزادیها است .
به خود فکر کنیم ، هر زمان که به حق عمل می کنیم ، یاس و نا امیدی در ما راه پیدا نمی کند . بلکه نیروی فراوانی را بصورت شادی در خود حس می کنیم . عمل به حق در رابطه و در مسیر هستی می باشد . عمل به ناحق بر خلاف هستی است . برای تحول هیچگاه دیر نیست . هر کس از خود بایستی شروع کند . هر کس مسئول خویشتن خویش است . هر کس بایستی از خود سوال کند که کدام عمل وی به نا حق بوده و سعی در تصحیح خود بسوی حقوقمند شدن بنماید . از عمل ناحق ، خود را دور کند و بطرف عملی برود که همخوانی با حقوق خود و دیگران و طبیعت دارد .
یاد آور می شوم ، هرگاه نیروهایی را که برای تخریب و عمل به ناحق استفاده می کرده ایم ، از این به بعد در جهت سازندگی و تحول خود در راه حقوقمداری استفاده کنیم ، رشد و تحول ما سرعت بیشتر می گیرد . و نیروهای ما بجای از بین رفتن در راه تخریب ما ، به رشد ما کمک می کنند . انسانهایی که به حق عمل می کنند زندگیشان بدون خشونت است . در واقع این انسانها در یک آرامش و ثباتی زندگی می کنند . هر اندازه از حقوق خود و حقوق دیگران و حقوق طبیعت دور شویم ، ترسهایمان در زندگی بیشتر می شوند. و در واقع زندگی مجموعه ای از ترسها و ناامیدیها می شود .
و هر اندازه به حق عمل کنیم از ترسها دور می شویم و راه دیگران را برای رسیدن به آزادی باز می کنیم، الگوی امید و زیست در حقوقمداری می شویم . انسان امروز نیاز به این عرفان دارد .
این عرفان جدید می تواند انسانها را از ویرانی و تبعیض و استبداد و جنگ نجات دهد . در این راه بایستی کسانی که مدافع حقوق انسان می گردند نقش الگو و بدیل را بازی کنند .
از منبر دینی تا پادشاهی دینی
سید اسماعیل هاشمی
افزون بر یک قرن پیش، هنگامی که مشروطه خواهان در چهاردهم مرداد ۱۲۸۵ مظفرالدین شاه قاجار را مجبور به امضای فرمان مشروطه کردند کمتر مردمانی در دنیا( حتی ممالک مترقی) تا این حد خواهان آزادی و حاکمیت قانون بودند.
مشروطه با خون دل مشروطه شد اما به ناگاه تعدادی از آیات عظام با سوء استفاده از اعتقادات و احساسات مذهبی مردم،به بهانه شرع آنرا مشروعه کردند. با مشروعه شدن حرکت مردمی مشروطه، صاحبان دین به صورت کاملا هدفمند به سهم خواهی از جنبش آزادی خواهی آن روزهای مردم مظلوم ایران پرداختند.
فقر مطلق و دین باوری باعث شد تا دین سالاری صاحب جایگاهی بالا در بین مردم شود. تا آنجا که دستور علما یا همان فتوا، تأثیری به مراتب بیشتر از حکم حکومتی داشت. مقام معنوی والای برخی مراجع و دینداری غالب مردم در سالهای نه چندان دور باعث شد تا سهم عمده ای از انقلاب به نام روحانیت و مذهبی ها ثبت شود و در نهایت حکومت اسلامی جایگزین سلطنت پادشاهی گردد.
ایراد این مقدمه از آن جهت بود تا نحوه پیدایش و استقرار حکومت دینی در ایران برای خواننده یادآوری گردد چرا که ادامه نوشتار قصد به چالش کشیدن این نوع حکومت را دارد.
حکومت و یا همان انقلاب اسلامی در حالی وارد چله دوم شده است که کارکرد چهل ساله اول آن به شدت ضعیف و بحث برانگیز است. کشتار نخبه ها به بهانه معاند و ضدانقلاب، تحمیل جنگ ویران گر هشت ساله، فلج کردن اقتصاد از طریق انحصار، رانت و رابطه و اختلاس، عدم شایسته سالاری، سرکوب آزادی و مواردی از این دست سیاست داخلی حاکمیت اسلامی را تا سرحد سقوط برده است.
اوج نابخردی اما در سیاست های خارجی است. آنجا که رهبران ایران بدون توجه به پیامدهای فلج کننده سیاست های غلط خارجی، برخلاف جریان آب شنا میکنند و به گزاف ترین قیمت، بر یک پا داشتن مرغ شان اصرار دارند. آنها نوید محو شدن اسرائیل از صحنه روزگار را نوید می دهند و تابلوی روزشمار هم برایش تعیین و در یکی از میادین مهم پایتخت نصب میکنند.
این درحالیست که اسرائیل کشوری مستقل و دارای قدرت نظامی بالا و اقتصادی پیشرفته و توسعه یافته است. عجیب اینکه ایران در حالی چنین ادعایی دارد که حتی در میادین ورزشی هم از رویارویی با آن ابا دارد. ادعایی پوچ که فقط هزینه های سرسام آور بابت آن پرداخته و می پردازد.
حمایت از ملت های مظلوم منطقه در حالیکه ملت خود غرق در فقر و مظلومیت هستند برگ سیاه دیگری از کارنامه سیاست خارجی آنهاست. تحریم های وحشتناک اقتصادی، انزوای بین المللی، تحقیر و بازیچه دعوای کهنه شرق و غرب شدن ،تنها صفحات دیگری از این کارنامه ناموفق و پراسرار است. این درحالیست که بر خلاف تمام واقعیات یادشده، به سیاست های غلط خود در دنیا می بالند. خود را پادشاه مطلق حکومت الهی بر روی زمین می دانند و انقلاب شان را هدیه ای مستقیم از سوی خداوند می پندارند. تا آنجا که حرکت حساب شده و مردمی در بخشی از کشورهای عربی را از بهار عربی به بیداری اسلامی تغییر نام داده و منشأ آن را انقلاب اسلامی می دانند. موضوعی که با واکنش تند رهبران این کشورها مواجه و بشدت تکذیب و رد شد.
شرح و بازگشایی پرونده تاریک حکومت دینی در چند دهه گذشته نه در این مقال می گنجد نه هم به لحاظ عیان بودن حاجت به بیان آن است
هدف اصلی این نوشتار اما آنگونه که از عنوانش پیداست تبیین عدم تفاوت بین حکومت سلطنتی و ولایت مطلقه است. چرا که تمام نابسامانی ها، سیاه روزها ی مضاف بر موارد مطروحه در این یادداشت، محصول تن دادن به این نوع حکومت هاست. به سالهای قبل از حکومت ولایی برمی گردیم . ویرانه به جامانده از حکومت نامشروع و شاهان بی کفایت قاجار، با رونق تولید نفت و نیز منابع طبیعی و معادن شانس اول توسعه در منطقه بود.
نخستین پایه های عمران و آبادانی در زمان پهلوی اول بر خرابه های عهد قجری بنا نهاده شد هر چند عمق محرومیت آنقدر بود که چندان به چشم نیایند. با دخالت هدف دار قدرت های استعماری و خلع پهلوی اول از قدرت، پهلوی دوم اما کاملا فرصت داشت تا توسعه اساسی اقتصاد ایران را بنا نهد. کاری که در ابتدا به گواه مستندات موجود تا حدودی به خوبی پیش میرفت تا اینکه در میانه راه سمت و سوی دیگری یافت و مرتکب اشتباهاتی شد و برخی از همین اشتباهات سبب شد تا مراجع عظام بیضه اسلام را در خطر ببینند.
حرکت از تریبون های مذهبی آغاز شد. جامعه سنتی پنجاه سال قبل کاملا آمادگی پذیرایی از بیانات مقامات مذهبی را داشت. طیف روشنفکری جامعه هم از ظن خود با مردم طاعون زده همراه شد. دیری نپایید که بساط تعزیه آغاز شد . مردم به جای اصلاح حکومت، خواهان انقلاب بودند. همان مردمی که بعدا به جای انقلاب، دنبال اصلاح حکومت بودند. سرانجام بعد از مدت ها کشمکش با حکومت پادشاهی (که انصافا از جهاتی حقش هم همین بود)موفق شدند میخ حکومت اسلامی را چند باره در این سرزمین به تاراج رفته بکوبند.
از همان سال های اول حکومت مشخص بود که علم و تخصص در اولویت برخی فقها نیست و تعهد سرلوحه کارشان شد. لذا متخصصین به جرم بی تعهدی یا به صلابه کشیده شدند و یا با هزار دردسر جلای وطن نمودند.
متعهدین بی تخصص زمام امور را به راحتی در دست گرفتند. به قول خودشان کشتی انقلاب را توانستند در دریای طوفانی به سلامت به ساحل بیاورند. تسویه حساب های حتی شخصی شروع شد. اندک مخالفان باقی مانده نیز فرار را بر قرار ترجیح دادند. کشوری با تمدن چند هزار ساله و منابع عظیم نفت و انرژی به دست وارثان خدا بر روی زمین افتاده بود.
اما متعهدین نوظهور بازی سیاست را بلد نبودند و تنها منبع حکومت داری را فقه و شرع می دانستند. غافل از اینکه دنیا، دنیای دیگری بود. آنقدر ضعیف عمل کردند که کشور به سرعت اسیر جنگ و نا امنی شد. باز با کمک مردم و در قالب دفاع مقدس، بعد از هشت سال بدبختی شعله های جنگ فروکش شد. آرامش نسبی حاصل شد اما اکثر متعهدین به شرع آسمانی در دفاع از وطن کشته شده بودند. حالا نوبت پشت خاکریزی ها شده بود.
آنهایی که با زرنگی از میدان جنگ شانه خالی کرده بودند. راستی چه کسی باورش میشود که ایده تشکیل قرارگاه خاتم الانبیا استفاده بهینه از تجهیزات باقی مانده از جنگ بود. قصد انشا نویسی و اطاله مطلب نیست اما باید بدانیم که ایران بعد از جنگ آبستن اتفاقات شوم امروزی بود. حکومت دینی به بهانه دین سالاری، صاحب قدرت مطلق شد. صدای مخالفان هم ناتوان تر از آن بود که از سینه بیرون آید. در سایه خفقان سیاسی، رانت و رابطه علنی شد و هرکس دستی بر آتش داشت از زدن و خوردن و بردن در حد توان، کوتاهی نکرد. دین خدا به گوشه ای پرت شد و با استفاده سوء از آن رکورد دار اختلاس در دنیا شدیم.
شیرینی قدرت و ثروت به حدی بود که فقط به فکر بقا خود شدند. بودجه نظامی برای مقابله با تهدید دشمنان خارجی چند برابر شد. در داخل نیز نهادهای وابسته به قدرت ، در وفور بودجه سال به سال فربه تر شدند. اما حکومتی که دیگر فقط اسم دین را یدک می کشید یک اشتباه بزرگ کرد. اشتباهی که حکومت ماقبل آن را به درک واصل کرد. این اشتباه نابخشودنی ندیدن مردم بود. اوج این ندیدن در شکل گیری جنبش سبز نمود بیشتری یافت و قبل از آن در حریان بازنگری قانون اساسی در سال پس از اتمام جنگ. آنقدر که در اثر فشارهای شدید اقتصادی سالهای اخیر (که همگی ریشه در بی تدبیری و خودسری ساختار قدرت دارد) کم کم عطای حکومت دینی را به لقایش بخشیده اند. مردم به خوبی فهمیدند که سلطنت با ولایت و سلطان با ولی تفاوتی ندارند فقط سلطان با زور سلطنت میکرد و ولی به بهانه ولایت خدادادی. تازه فهمیدند که سلطان ممکن است بی خیال حکومتش شود. مثلا خواسته مشروطه خواهان را می پذیرد و یا به خواسته فاتحان تهران تن می دهد اما سازش و مصالحه در مخیله ولایت مطلقه نمی گنجد. آنها بر این باورند که:
«ولایه علی بن ابی طالب حصنی،فمن دخل حصنی امن من عذابی»
و اینگونه شد که از این حصن ، برای خود حصاری امن تدارک دیدند. حصاری که تمامی حقوق حقه ملت ایران پشت دیوار آن مانده اند و فصل سوم قانون اساسی یعنی فصل حقوق ملت عملا به کناری نهاده شد. چنان حصاری با دژهای محکم و باروهای استوار، که خیال حمله به آن (حتی از پشت حصار شیشه ای گوشی های تلفن همراه و در فضای خیالی مجاری هم )جرأت شیر را میطلبد.
چرا مردسالاری در حال کشتن مردان است؟
لیز پلانک برگردان: آرمین امید
nbcnews
هنگامی که در سال ۲۰۱۸ به ایسلند سفر کردم، «مجمع اقتصاد جهانی» این کشور را در ردهی نخست برابری جنسیتی در یک دههی اخیر جا داده بود. وقتی پای چنین افتخاری در میان است، معمولاً میگویند این کشور باید آرمانشهری فمینیستی برای زنان باشد. آنچه ناگفته میماند این است که این افتخار تا چه اندازه میتواند برای مردان نیز مفید باشد. در واقع، مردان ایسلندی از بالاترین میزان امید به زندگی در اروپا برخوردارند.
آنان معمولاً طول عمری به بلندی زنان دارند. اگر طول عمر را مطمئنترین نشانگر بهزیستی بدانیم، در این صورت مردان ایسلندی از این نظر در بهترین وضعیت به سر میبرند.
اما آیا جادویی بیمانند در آبوهوای ریکیاویک (پایتخت ایسلند) وجود دارد که چنین پدیدهای را ممکن میکند؟
به هیچ وجه. ایسلند الگویی را پیشنهاد میکند که میتوان آن را تا حد زیادی در همه جا پیاده کرد. به کمک الگوی ایسلند میتوان نشان داد که تغییر دادن تصورات مردان از مردانگی به چه معناست. علاوه بر این، بهبود تدریجی وضعیت زنان، نه تنها اوضاع مردان را وخیمتر نمیکند بلکه مزایای پرشماری برای آنان به ارمغان میآورد.
نتایج مثبتی که فمینیسم برای سلامتی مردان به همراه آورده تنها در ایسلند دیده نمیشود. در تمام کشورهایی که از برابری جنسیتی بیشتری بهره میبرند مردان هم زندگی بهتری دارند. بر اساس یافتههای پژوهش اویشتاین گولواک اولتر، جامعهشناس نروژی و متخصص مطالعات مردان، میان میزان برابری جنسیتی در یک کشور و بهزیستی مردان رابطهی مستقیمی وجود دارد؛ بهزیستیای که بر مبنای شاخصهایی همچون رفاه، سلامت روانی، خلاقیت و خودکشی سنجیده میشود. احتمال طلاق، افسردگی و مرگ ناشی از خشونت در میان مردان (و زنان) ساکن کشورهای اروپاییای که از نظر برابری جنسیتی وضعیت بهتری دارند، کمتر است.
این یافتهها اعتبار یکی از واقعیتهای مورد علاقهی فعالان حقوق مردان را زیر سؤال میبرد ــ این واقعیت که مردان زودتر از زنان میمیرند. آنان این واقعیت را به کار میگیرند تا استدلال کنند که فمینیسم توجیهی ندارد زیرا زنان همین الان هم زندگی پربارتر (یا دستکم طولانیتری) دارند. با این همه، دنیای عاری از فمینیسم این مشکل را حل نمیکند بلکه آن را تشدید میکند. فمینیسم، پادزهری برای امید به زندگی پایینتر مردان است. اینکه کسی ادعا کند که فمینیسم عامل کاهش طول عمر مردان است همانند آن است که ادعا کنند آتشنشانها عامل ایجاد آتشسوزیاند.
در کل، زنان بیشتر از مردان عمر میکنند زیرا از شماری مزایای زیستی برخوردارند که آنان را انعطافپذیرتر میکند و استقامت بیشتری به آنان میبخشد (بر خلاف این کلیشه که زنان فاقد استقامتاند). اما این تنها بخشی از معادله است. عامل دیگری که سبب شکاف میان امید به زندگی زنان و مردان میشود چیزی است که دانشمندان آن را به معنای دقیق کلمه «بیماریهای مردساخته» نامیدهاند. این بیماریها فرهنگیاند:
احتمال بیشتری وجود دارد که مردان سیگار بکشند؛ به الکل معتاد باشند؛ رفتارهای پرخطر انجام دهند و حوادثی در محل کارشان رخ دهد.
گزارش سازمان سلامتی جهانی به سه مورد از دلایلی اشاره میکند که سبب میشوند مردان طول عمر کوتاهتری داشته باشند: طرز کار مردان (آنها بیشتر در معرض خطرات فیزیکی و شیمیایی قرار میگیرند)، تمایل آنان به ریسکپذیری (به دلیل هنجارهای مردانهی ریسکپذیری و ماجراجویی) و عدم راحتی آنها با پزشکان (احتمال کمتری وجود دارد که مردان هنگام بیماری نزد پزشک بروند یا گزارشی از علائم کسالت یا بیماری خود را در اختیار او بگذارند). وقتی نجات غریق شدم، با تعجب دریافتم که هشتاد درصد قربانیان ناشی از غرقشدگی مرد هستند، آن هم در حالی که مهارتهای آبتنی آنان با زنان برابری میکند، زیرا احتمال کمتری وجود دارد که مردان از جلیقهی نجات استفاده کنند، و احتمال بیشتری وجود دارد که بیش از حد روی توانایی شنا کردن خود حساب کنند؛ افزون بر این، مخاطرهجویی آنها بیشتر است.
اگر فعالان حقوق مردان واقعاً میخواهند زندگی مردان را بهتر کنند، پس باید در کنار زدن آرمانهای کهنهی مردانگی به فمینیستها بپیوندند. برای مثال، پژوهشگران پس از تحقیق دربارهی رفتارهای ناسالمی همچون کشیدن سیگار و مصرف مشروبات الکلی دریافتند که مردانی که در یک بازهی زمانی طولانی درآمد کمتری نسبت به همسرانشان دارند وضعیت سلامتی نامناسبتر، امید به زندگی کمتر و مشکلات قلبی-عروقی بیشتری همچون دیابت، بیماریهای قلبی، کلسترول بالا، فشار خون و سکته را تجربه میکنند. با توجه به افزایش مشهود اضطراب مردان در چنین موقعیتهای خانوادگیای (و نبود تغییرات مشهود در زنان در موقعیتهای مشابه)، پژوهشگران بر این باورند که این مردان تنها شیوهی ارتباط خود با هویتشان به عنوان نانآور خانه را از دست میدهند. تخطی از قواعد مردانگی آرمانگی میتواند چنان در مردان اضطراب ایجاد کند که سلامت عمومیشان به خطر افتد.
اینکه کسی ادعا کند که فمینیسم عامل کاهش طول عمر مردان است همانند آن است که ادعا کنند آتشنشانها عامل ایجاد آتشسوزیاند.
بیمیلی مردان به مراقبت از خود، به ویژه هنگامی که پای سلامت روانی در میان باشد نگرانکنندهتر هم میشود. عجیب نیست که مردان، هر چه بیشتر با آرمانهای سنتی و نامنعطف مردانگی احساس نزدیکی کنند، احتمال کمتری وجود دارد که به مشاور مراجعه کنند. برای شمار بسیار زیادی از مردان آمریکایی که از مشکلات سلامت روانی رنج میبرند، فراهم کردن یک تفنگ آسانتر از مراجعه به یک درمانگر است؛ بهویژه در نواحی روستایی، یعنی مناطقی که ۸۰ درصد از آنها حتی یک روانپزشک هم ندارند.
عجیب نیست که آمار خودکشی در نواحی روستاییای که بالاترین میزان مالکیت اسلحه را دارند در حال افزایش است و بخش بزرگی از این مرگها در میان مردان رخ میدهد. هر چند احتمال اقدام به خودکشی در زنان سه برابر بیشتر از مردان است اما میزان خودکشی مردان چهاربرابر بیشتر است زیرا آنان، هنگامی که تصمیم میگیرند به زندگیشان پایان دهند، به استفاده از روشهای خشنتر گرایش دارند. مؤثرترین و خشنترین روش، استفاده از اسلحهی گرم است و رابطهی میان مالکیت اسلحه و مردانگی سنتی را به سختی میتوان انکار کرد؛ بهویژه هنگامی که میبینیم سازندگان اسلحه همچون بوشمستر به مردان توصیه میکنند که «کارت مردانگی» خود را با خرید یک اسلحه تمدید کنند.
دسترسی عموم مردم به اسلحه در ایالات متحده تنها بر مردان بالغ اثر نمیگذارد؛ این قانون پسران جوان را نیز به میزان متفاوتی متأثر میکند. از میان تمامی جوانانی که بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ جان خود را با اسلحه از دست دادهاند، ۸۲ درصد پسر بودند و بسیاری از آنان از اسلحه برای کشتن خود استفاده کرده بودند. یک مرد، هر اندازه بیشتر با انگارههای سنتی مردانگی هویتیابی کند، بیشتر در معرض آسیب قرار میگیرد. پژوهش دنیل کولمن در دانشگاه فوردام دربارهی ۲۴۳۱ جوان بالغ ۱۸ تا ۱۹ ساله نشان میدهد مردانی که با باورهای انعطاف ناپذیر هویتیابی میکنند ــ مثلاً عقیده دارند که باید به هر قیمتی تأمین مخارج را بر عهده بگیرند و آسیبناپذیر یا متکی به خود باشند ــ بیشتر احتمال دارد که افکار مرتبط با خودکشی را تجربه کنند یا نشانههای افسردگی را به نمایش بگذارند.
به نظر کولمن، ارائهی تصویری آرمانی از «مردانگی بسیار سنتی»، «عاملی خطرآفرین» است، بهویژه برای مردانی که به دلیل حوادثی مثل بیماری، ازکارافتادگی یا بیکاری نتوانند به این آرمان وفادار بمانند. فهم انعطافپذیرتری از مردانگی مانع از بیکاری آنان نمیشود اما میتواند به آنها کمک کند که با آن بهتر کنار بیایند.
آنان مجموعهی وسیعتری از نقشها را برای خود قائلاند؛ نقشهایی همچون تیمارگری یا مشارکت در امور خانواده، خارج از دایرهی محدود منابع مادی و مالی. نرخ خودکشی، هنگام بحرانهای مالی است که اوج میگیرد.
وقتی هنگکنگ در دههی ۱۹۹۰ دچار نابهسامانی اقتصادی شد، میزان خودکشی مردان ۳۰ تا ۵۹ ساله تقریباً دو برابر شد. بعد از سال ۲۰۰۷، هنگامی که رکود اروپا را فرا گرفت، میزان خودکشی مردان نیز افزایش یافت. هر چند خودکشی، هم برای مردان و هم برای زنان، در دورههای رکود اقتصادی افزایش مییابد، اما این افزایش برای مردان حادتر است.
اما یافتهها نشان میدهند که برابری جنسیتی میتواند میزان خودکشی مردان را کاهش دهد زیرا توانمندسازی زنان میتواند از مردان در برابر ضربههای اقتصادی محافظت کند. اگر زنان تحصیلکرده باشند و بتوانند کار کنند، در این صورت از بار مسئولیت مالی مردان کاسته خواهد شد. پژوهش هالتر نشان میدهد که جوامعی که سطح پایینتری از برابری جنسیتی را تجربه میکنند، همان جوامعیاند که بالاترین میزان خودکشی مردان را دارند.
افزون بر این، شکاف جنسیتی در خودکشی در کشورهایی که برابری جنسیتی بیشتری دارند کمتر است. تحقیقات دو جامعهشناس به نامهای آرون ریوز و دیوید استاکلر نشان میدهد که در کشورهایی مثل سوئد و اتریش که در سطوح بالاتری از برابری جنسیتی قرار دارند، «رابطهی میان افزایش نرخ بیکاری و خودکشی در مردان به کلی از بین رفته است.»
این نکته نشان میدهد که اگر زنان موفق باشند، مردان نیز چنین خواهند بود. به طور منطقی، هیچ مردی در آمریکا نباید نگران فمینیسم باشد، حال آنکه بسیاری چنیناند.
به نظر من، دست کشیدن از بخش کوچکی از امتیازات در ازای زندگی طولانیتر (و شادتر) معاملهی نسبتاً خوبی است. اما دوستان! اگر حرفم را باور نمیکنید از مردان ایسلندی بپرسید. آنان برای اینکه به نتیجهی دقیقتری برسند سه سال و هشت ماه بیشتر وقت دارند.
بهانه ای دیگر برای جنایت
معصومه نژاد محجوب
در جمهوری اسلامی ایران زنان به دلایل مختلفی از طرف جامعه مورد خشونت قرار میگیرند یکی از بد ترین شکل این خشونت ها قتل های ناموسی است. چرا که در خانه و خانواده که امن ترین مکان برای انسان در سراسر جهان است اتفاق می افتد.
از سال های پیش در ایران قتل های ناموسی و زن کشی وجود داشته و با گذشت سال ها هنوز این مسئله به شدت در ایران وجود دارد و در برخی مناطق حتی تشدید هم شده.
طبق آمار رتبه ی اول قتل های کشور مربوط به قتل های ناموسی است.
قتل های ناموسی و زن کشی به معنای کشتن یا به قتل رساندن همسر،مادر،خواهر،خواهر زاده و برادر زاده است که مقتول مردان یا پسران خانواده هستند.
در اکثر موارد قتل های ناموسی به دلیل حفظ آبرو اتفاق می افتد که فرد قاتل خود را حافظ آن میداند و حفظ آبرو را بر هر چیزی مقدم میداند و همچنین بسته به میزان تعصب،میزان خشونت و جنایت نسبت به زنان متفاوت است.
علت های قتل های ناموسی شامل:خودداری از ازدواج اجباری، قربانی شدن در یک تجاوز جنسی، طلاق گرفتن حتی از یک شوهر ناشایست، برقراری رابطه ی خارج از چارچوب ازدواج،سوء ظن،خیانت،اختلافات قبیله ای، و … می شود.
انواع خشونت علیه زنان از جمله قتل های ناموسی، ریشه در: پایین بودن موقعیت اجتماعی زنان در جامعه دارد و فرهنگ پایین مردم،تعصبات قبیله ای و خانوادگی،احساس مالکیت توسط مردان به زنان خانواده،محدود بودن از نظر فکری و موقعیت زندگی،اعتیاد،تعصبات دینی و قوانین زن ستیز در جمهوری اسلامی
هر چه فاصله ی جنسیتی میان زنان و مردان کمرنگ شود از وقوع این جنایت ها کاسته خواهد شد.
بضاعت مالی اندک خانواده و معضل هایی نظیر اعتیاد والدین و زندانی بودن پدر، ناخواسته دختران خانواده های نیازمند را به ازدواج اجباری وامی دارد؛ زنانی که برخی از آنان در ادامه ی زندگی اجباری و به واسطه ی رفتارهای ناپسند شریک زندگی ترجیح می دهند از خانه فرار کنند یا دست به خودکشی بزنند. آنان ممکن است حتی با مطرح کردن درخواست طلاق، از سوی خویشاوندان خود به اتهام ریختن آبرو به قتل برسند.
گاهی اوقات هم سنت های به جا مانده از دوران جاهلی،مانند زن تا آخر عمرش باید با کسی که با او ازدواج کرده زندگی کند یا اینکه سنت ها و ازدواجات مردسالارانه که به مرد اجازه ی هر رفتاری را با زن خود میدهد موجب اتفاق افتادن قتل های ناموسی میشود.
قوانین:
براساس ماده 630 قانون مجازات اسلامی اگر مرد همسر خویش را در فراش با مرد اجنبی ببیند و آنها را به قتل برساند ، قصاص و دیه از وی ساقط می شود.
حکم قتلهای ناموسی با دیگر انواع قتل ها تفکیک نشده است و به این ترتیب رسیدگی به آن و مجازات آن تابع اصول کلی و قواعد عام حاکم بر قتل عمد است. اما بر این قواعد عام به موجب مواد 220 و630 قانون مدنی ایران دو استثناء وارد شده است که هر دو مستقیماً از قول اتفاقی فقهای شیعه استخراج شدهاند: 1- قتل فرزند توسط پدر. 2- قتل در فراش اجنبی. در حقیقت میتوان ادعا کرد که تنها مواردی که بطور غیرمستقیم انواع خاصی از قتلهای ناموسی موضوع قانون قرار گرفته است همین دو مورد است.
ماده 179قانون مجازات عمومی ، در مورد پدر و برادری که دختر یا خواهر خود را با مرد اجنبی در یک فراش مشاهده میکرد و مرتکب قتل آنها میشد معافیت نسبی از مجازات قائل بود که در حال حاضر این معافیت منتفی است.
در صورتی که پدر مرتکب قتل فرزند دختر خود شده باشد،نه حکم قصاص دارد و نه حکم دیه ولی در صورتی که مادر مرتکب قتل فرزند دختر شده باشد حکم او قصاص است و در صورت رضایت پدر و جد پدری با صلاح دید دادگاه از حکم قصاص جان سالم بدر میبرد.
دیدگاه مردم نسبت به قتل ناموسی:
در صورتی که مرد(شوهر،برادر،پدر،عمو،جد پدری)مرتکب قتل دختر یا زنی به دلایل ناموسی شده باشد دیدگاه مردم نسبت به این شخص دیدگاه کامل نرمال است و به چشم یک قاتل و جانی به او نگاه نمیشود بلکه کاملا این حق را به او میدهند که برای حفظ آبروی خانواده دست به چنین عملی زده است.
دیدگاه مردم نسبت به زنی که به قتل رسیده به نظر میرسد که نسبت به زمان های گذشته کمی دلسوزانه تر شده،اما هنوز به او به چشم یک خیانت کار و کسی که باعث بی آبرویی شده نگاه میکنند.
این فرهنگ غلط و باستانی و سنت هایی است که از سالیان پیش در جامعه ی ایرانی وجود داشته است در برخی مناطق مانند مناطق کرد نشین و مناطق قبیله ای و قومی یا شهر ها و روستا های کوچک به شکل خیلی بد تر با این موارد برخورد میکنند.
جمهوری اسلامی ایران پیرو دین اسلام است و در دین اسلام تمام حقوق به مردان داده شده و زنان مانند یک برده یا جنس دوم دیده می شود.قوانین اساسی هم بر طبق دین اسلام و مرد سالاری نوشته شده پس از زنان در دادگاه نمیتوان با استناد بر قوانین دفاع کرد.
طبق ماده ی 1105 قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران مرد مسئول خانواده است و اجازه انجام هر عملی به مرد داده شده است.
پیشنهادات برای کم شدن و از بین رفتن قتل های ناموسی:
1.تغییر و تصحیح قانون اساسی در جهت از بین بردن تبعیض جنسیتی
- تصحیح آداب و رسوم و سنت های غلط
- از بین رفتن تعصبات دینی و مذهبی
4.آموزش و فرهنگ سازی ارزش جایگاه زن در مدارس از زمان شروع تحصیل
5.ایجاد امنیت برای زنان
6.حمایت دولت از زنان بدین گونه که هر نوع خشونتی علیه زنان ممنوع شود
7.از بین بردن قوم پرستی و تعصبات قبیله ای از طریق آموزش های مداوم و نظارت های مستمر بر روابط در قبیله ها
- تصحیح قوانین مجازات در مورد قتل های ناموسی و اینکه در مورد قتل های ناموسی علاوه بر خانواده دولت باید شاکی پرونده باشد.
اشاره ای به چند قتل ناموسی در سال اخیر:
- 2برادر به دلایل «مشکلات اخلاقی» و «ترس از آبرو» در اقدام به قتل ناموسی، دو خواهر خود را خفه کرده و در بیابان های اطراف شیراز دفن کردند.
2.مرد میانسال زمانی که متوجه دوستی پنهانی همسرش با مرد دیگری شد، زنش را خفه کرد و تسلیم ماموران شد.
3.مرد ۴۸ سالهای در شهریار به دلیل مشکوک شدن به رفتارهای همسرش با مرد غریبهای، در اقدامی جنونآمیز همسر ۴۵ ساله و دو دخترش که ۱۲ و ۲۲ سال سن داشتند را به دلیل سوءظن به همسرش به قتل رساند.
4.زن ۲۰ ساله در مشهد توسط برادرش قربانی قتل ناموسی شد. مرد جوان که به خواهرش شک و بدبینی شدیدی داشت متهم است او را به طرز فجیعی به قتل رسانده است.
- مرد جوانی که از رابطه همسرش با فرد دیگری مطلع شده بود بوسیله ضربات میله، همسایه خود را به قتل رساند و پس آن خود را به پلیس معرفی کرد.
- متهم مدعی شد چند وقت بود که به رفتارهای همسرم شک کرده و تصور میکردم او با مرد غریبهای ارتباط پنهانی دارد به همین دلیل او را کشتم.
- دستگیری متهم فراری پرونده قتل دختر ۱۵ ساله مشخص کرد که ماجرای این قتل که به دنبال دوستی خیابانی رخ داده است با پرونده ۲ جنایت دیگر مسلحانه در مشهد ارتباط دارد. بستگان دختر ضمن قتل دختر نوجوان، اعضای خانواده پسر را نیز به گلوله بستند.
رمزگشایی از ادعاهای چین دربارهی هویت اویغورها
الیزابت کاکرل برگردان: عرفان ثابتی
هفتهی گذشته دولت چین با انتشار گزارشی کوشید تا رفتار خود با اقلیت مسلمانِ اویغور این کشور را توجیه کند. دهههاست که دولت چین تلاش میکند تا روایت خود از ایالت سینکیانگ، واقع در شمال غربی چین، را به کرسی بنشاند. اکنون نزدیک به ۱.۵ میلیون نفر در اردوگاههای کار اجباری در این استان زندانی هستند.
در این گزارش دولتیِ ۶۹۰۰ کلمهای، که از طرف «دفتر اطلاعات شورای دولتی چین» منتشر شده، ادعاهای فراوانی مطرح شده است. بر اساس یکی از این دعاوی، اسلام به زور بر فرهنگ اویغور تحمیل شده است. پژوهشگران و فعالان اویغور با انتقاد از این گزارش، آن را نوعی تلاش برای بازنویسی تاریخ اویغور شمردهاند.
ما این گزارش دولتی، موسوم به «مسائل تاریخی مربوط به سینکیانگ»، را فصل به فصل بررسی کردیم تا به واقعیت نهفته در پس این ادعاها نگاهی دقیقتر بیندازیم.
ابتدا باید کمی به اوضاع و احوال اشاره کنیم: اویغورها یکی از اقلیتهای قومی در چین هستند که تُرکتبارند. آنها زبان خاص خود را دارند که به زبانهای ترکی و اوزبکی شباهتهایی دارد و با الفبای عربی نوشته میشود. اویغورها موسیقی، رقصها، پوشش سنتی و آداب و رسوم خاص خود را دارند که متمایز از سنتهای چینیِ قوم هان است. اویغورها عمدتاً مسلماناند، از تعالیم قرآن پیروی میکنند و به مسجد میروند.
مردان اویغور در کاشغر سرگرم برگزاری مراسم سنتی مِشرِپ که شامل شعر، رقص، موسیقی و سخنرانی است.
اما پذیرش بسیاری از واقعیتهای فرهنگ و تاریخ اویغور برای دولت چین دشوار است زیرا این دولت خواهان یکدستسازی و شدت عمل در منطقهی پهناور جادهی ابریشم است که در استان سینکیانگ قرار دارد. دهههاست که خطر جداییطلبی، تروریسم و استقلال اویغورها از چین مایهی نگرانی جمهوری خلق چین بوده است.
بسیاری از اویغورهای خارج از چین از میهن خود با نام «ترکستان شرقی» یاد میکنند و در سالهای طولانی مبارزه بر سرِ استقلال اویغورها هم آنها و هم دولت اغلب به خشونت متوسل شدهاند. هدف از انتشار گزارش اخیر دولت، ارائهی تعریف جدیدی از مشکل جداییطلبی اویغور و هویت اسلامی در چین است. به قول نویسندگان این گزارش، «برخورد درست با مسائل تاریخی یکی از اصول است.»
ما بعضی از ادعاهای این گزارش را دقیقتر بررسی کردیم:«اسلام نه دین بومی اویغورها است و نه تنها نظام اعتقادی آنها». ص ۳
این یکی از شعارهای تبلیغاتی در سینکیانگ است. اغلب در چین به اویغورها میگویند که میراث «بومی» خود را بپذیرند و از جنبههای مذهبیتر آداب و رسوم اسلامی دست بردارند. برای مثال، زنان در سینکیانگ نباید روسری داشته باشند و ریش مردان نباید بلند باشد، و وجود کتابهای اسلامی در خانه میتواند به دستگیری صاحبخانه بینجامد.در واقع، اسلام حدود هزار سال بخشی از زندگی اویغورها بوده است. دَرِن بایلِر، پژوهشگر و مردمشناس در دانشگاه واشنگتن، میگوید، «بالاخره زمانی بومی شده است. مگر نه؟» او توضیح میدهد که چطور دستگاه تبلیغاتی چین اغلب میکوشد تا «فرهنگ را از دین جدا کند.»
دیوارنگارهای در تورپان، سینکیانگ، در سال ۲۰۱۷، که زنان را تشویق میکند تا از پوشش اسلامی دست بردارند و فرهنگ به اصطلاح بومیِ خود را بپذیرند. عکس: کودا استوری.
به این نقاشی دیواری در سینکیانگ دربارهی زنان اویغور نگاه کنید. این دیوارنگاره آنها را تشویق میکند که از پوشش اسلامیِ محافظهکارانه دست بردارند و به سبک زندگی سنتیِ اویغور بازگردند.
«گرویدن اویغورها به اسلام ناشی از انتخاب آزادانهی مردم معمولی نبود بلکه نتیجهی جنگهای مذهبی و تحمیل اسلام توسط طبقهی حاکم بود.» ص ۱۵
شاید این سطر از گزارش مهمترین ادعای دولت برای توجیه سرکوب فعلی اویغورها در سینکیانگ باشد.
به نظر بایلر، «این روایت چنین القاء میکند که چین دارد اویغورها را از دست خودشان و اسلام نجات میدهد. اگر فکر کنید که اسلام به اویغورها تحمیل شده است، در این صورت تصور میکنید که دارید اویغورها را نجات میدهید.»
ورود اسلام به زندگی اویغورها عاری از جنبههای نظامی نبود اما به عقیدهی بایلر، «هیچ اویغوری امروز اسلام را نوعی تحمیل نمیداند. آنها در فرهنگ اسلامی به دنیا میآیند و خود را بخشی از آن میدانند.»
«سینکیانگ به آزادی اعتقادات دینی که در قانون اساسی جمهوری خلق چین تصریح شده کاملاً پایبند است و آن را محترم میشمارد. سینکیانگ به آزادی شهروندان برای عقیده داشتن یا نداشتن به هر دینی احترام میگذارد.» ص ۱۴این نخستین بار نیست که گزارش دولتی چنین القاء میکند که اویغورها آزاد هستند که به اسلام عمل کنند. اما واقعیت کاملاً متفاوت است. نورجمال عطاءالله، که در سال ۲۰۱۶ از شهر خُتَن در استان سینکیانگ فرار کرد، میگوید: «ما به هیچ وجه آزاد نبودیم که به کودکانمان اسلام را آموزش دهیم.»
امینه ابووایِط، یکی دیگر از مهاجران اویغور که از اورومچی گریخته، میگوید: «دوستان و همسایگانم به من هشدار میدادند که شبها چراغ روشن نکنم. حتی اگر برای دستشویی رفتن چراغ روشن کنید، شک میکنند که دارید در شب نماز میخوانید. این کار ممنوع است.»
دیوارنگارهی دیگری در سینکیانگ به اویغورها هشدار میدهد که در اماکن عمومی شعائر و مناسک مذهبی را به جا نیاورند و فعالیتهای دینی غیرقانونی را انجام ندهند. عکس: کودا استوری
در گوشه و کنار سینکیانگ مساجد را با خاک یکسان میکنند. بر اساس گزارش مشترک روزنامهی گاردین و وبسایت بلینگکت که در ماه مه منتشر شد، از سال ۲۰۱۶ تا کنون بیش از ۲۴ مکان مذهبی اسلامی به طور کامل یا ناقص تخریب شده است.
به قول آلپ ارکین، فعال رسانهای استرالیایی-اویغور و مدیر کانال «اویغور بولتین» در شبکههای اجتماعی که رویدادهای سینکیانگ را پوشش میدهد، «اگر در خانه نماز بخوانید به آسانی ممکن است شما را بدون تفهیم اتهام زندانی کنند. عکسهای بدون روسری مادرم را دیدم، در حالی که قبلاً هرگز او را بیرون از خانه بدون روسری ندیده بودم. او خانهدار است و به ندرت بیرون میرود. حالا اجازه ندارد که این یک تکه پارچه روی سرش بگذارد.»
آزار و اذیت مذهبی در دیگر نقاط چین هم افزایش یافته است. مسیحیان نیز هدف قرار گرفتهاند، کلیساها را بستهاند و کشیشها را به شدت زیر نظر گرفته و بعضی از آنها را بازداشت کردهاند. قرار است که دولت ترجمهی جدیدی از کتاب مقدس را همراه با شرح و تفسیر منتشر کند تا خوانندگان «متن را درست بفهمند.»
«قوای متخاصم خارجی و نیروهای تروریستی و افراطگرای مذهبی و جداییطلب که برای تحریف تاریخ و مخدوش کردن واقعیتها با یکدیگر همدست شدهاند با روح زمانه ناسازگارند و تاریخ و مردم آنها را کنار خواهند زد.» ص ۱۷
در مارس ۲۰۱۹، رسانهی دولتی چین، پیپِلز دِیلی، در پاسخ به انتقاد جهانی از برنامهی به اصطلاح بازآموزی، مجموعه ویدیوهایی را با عنوان «روی آوردن به زندگی جدید» منتشر کرد. این شش ویدیوی حرفهای غلطانداز مردان و زنان اویغور جوانی را نشان میدهد که در اردوگاههای بازآموزی موسوم به «مدرسه» اصلاح شدهاند و از افراطگرایی دست برداشتهاند.
در یکی از این ویدیوها هومارگل عبدالستار، مرد جوان ۲۰ ساله، میگوید «وقتی بزرگ میشدم کلهام پر از افکار افراطی بود. قوانین امنیت سایبری را نقض کردم و ویدیوهای افراطگرایان را تماشا کردم.» عقیده ارسلان، زن جوان ۲۸ ساله، میگوید در شبکههای اجتماعی «مطالب فراوانی دربارهی افراطگرایی مذهبی» وجود داشت و او «مثل گوسفند» از آنها پیروی کرد. وی میافزاید «در مدرسه ]اردوگاه بازآموزی[ از نو به دنیا آمدم.»
این ویدیوها نشان میدهد که اویغورهای جوان در این مراکز با دوستانشان سرگرم شوخی کردن و خندیدن هستند و مهارتهای جدیدی یاد میگیرند و بعد از پایان بازآموزی در مراکز خرید از خود عکس میگیرند و فرهنگ ایغور را ارج مینهند. زوپیه عبدالرشید، زن جوان ۲۶ ساله، در راهروی یکی از این مراکز بازآموزی میگوید «چیزی نمانده بود که آتشسوزی راه بیندازم و مردم را بکشم. آهسته آهسته خودم را از آن دنیا بیرون کشیدم.»اویغورهای خارج از چین این ویدیوها را محصول دستگاه تبلیغاتی چین میدانند. عبدولی ایوب، شاعر اویغور که در سال ۲۰۱۳ نُه ماه در یکی از این بازداشتگاهها زندانی بود و شکنجه و به بیگاری واداشته شد، میگوید، «دولت به مردم میگوید که این نوعی آموزش است. آنها میگویند اویغورها مبتلا به نوعی بیماری روانیِ مُسری هستند و میخواهند این بیماری را درمان کنند. آنها با اویغورها مثل بیمار رفتار میکنند.»
«ادیان باید برای رشد و بقای خود با محیط اجتماعی تطابق یابند. تاریخ ادیان در چین نشان میدهد که تنها راه جاافتادن ادیان در چین این است که خود را با جامعهی چین تطابق دهند.» ص ۱۴
رسانههای دولتی چین میگویند هدف از برنامهی گستردهی «بازآموزی» در سینکیانگ همگون کردن اویغورها با سنت چین است. از این امر برای توجیه زندانی کردن حدود ۱.۵ میلیون اویغور استفاده کردهاند.به نظر اندک اویغورهایی که موفق به فرار از کشور شدهاند، اوضاع در این اردوگاهها بیشتر به زندان شبیه است تا «مراکز آموزش حرفهای» نمایش داده شده در ویدیوهای «پیپلز دیلی».
گلبهار جلیلووا، یکی از زندانیان سابق این اردوگاهها، میگوید نگهبانان تمام وقت آنها را زیر نظر داشتند. «اگر میفهمیدند که داریم به زبان اویغور صحبت میکنیم، ما را مجازات میکردند.» به زندانیان دستور میدادند که به زبان چینی حرف بزنند و از حزب کمونیست چین تشکر کنند که به آنها لباس، غذا و سرپناه داده است.
طرحی که توصیف گلبهار جلیلووا از اوضاع داخل بازداشتگاه زنان اویغور در ارومچی را بازآفرینی میکند. نقاشی: سوفیا ووزنایا
«ما باید سبکهای زندگی غیرمذهبی، مدرن و متمدن را تشویق و ترویج کنیم و آداب و رسوم عقبمانده و منسوخ را کنار بگذاریم.» ص ۱۵سرکوب اویغورها از سال ۲۰۱۳ تشدید شده است. این امر مصادف بود با ظهور شبکههای اجتماعی در چین که اویغورها را در اینترنت در معرض نفوذ اسلامگرایان دنیا قرار داد.
دولت چین میگوید هدفش ایجاد جامعهای متمدنتر در سینکیانگ است. این امر بخشی از هدف گستردهتر ادغام زورکی اویغورها در ناسیونالیسم چینی هانمدار است. به همین علت در سراسر این منطقه اویغورها مجبورند که لباسهای سنتی هانها را بپوشند و آوازهای کمونیستی بخوانند.
در ماه اوت امسال آدریان زِنز، پژوهشگر متخصص در امور سینکیانگ، در مقالهای در روزنامهی نیویورک تایمز نوشت که «برنامهی بازآموزی فعلیِ حزب کمونیست نسخهی روزآمد انقلاب فرهنگی است. هدف این کارزار دستیابی به سلطهی ایدئولوژیک از طریق نابود کردن دیگر نظامهای ایدئولوژیک و اعتقادی است.»
«رشد و شکوفایی فرهنگهای قومی سینکیانگ مستلزم آن است که پا به پای زمان پیش بروند، گشوده و شمولگرا باشند، و با دیگر فرهنگهای قومی چین تعامل کنند و در هم بیامیزند.» ص ۱۳
دولت چین از دههها قبل یکپارچگی قومی را در سینکیانگ ترویج کرده است. در سال ۱۹۹۹، دولت چین برنامهی «جهش بزرگ به طرف غرب» را شروع کرد ــ برنامهی اقتصادی بلندپروازانهای برای تشویق مهاجرت چینیهای هانتبار به سینکیانگ. هدف از این برنامه افزایش قدرت دولت در سینکیانگ از طریق جذب اویغورها در هانها، تغییر ترکیب قومی سینکیانگ، و افزایش فعالیت اقتصادی در این منطقهی سرشار از ذخائر معدنی بود.
میسر مجید، فعال اویغور ۲۹ سالهی مقیم استانبول، که نامش را برای حفظ امنیت خانوادهاش تغییر داده، به خوبی این مهاجرتها را به یاد میآورد. «چینیهای هانتبار زیادی برای شغلیابی به ترکستان شرقی ]سینکیانگ[ آمدند. آنها به راحتی کار پیدا کردند.» او به یاد میآورد که در آن زمان کار پیدا کردن برای اعضای خانوادهاش چقدر سخت بود چون کارفرماها آنها را استخدام نمیکردند. «همیشه میگفتند ما به چینیهای هانتبار احتیاج داریم، اویغورها را نمیخواهیم.»
در پاییز ۲۰۱۸ دولت اعلام کرد که ۱.۱ میلیون نفر از کارمندان دولتی محلیِ هانتبار را استخدام کرده تا بر رفتار اویغورها در داخل خانههایشان هم نظارت کنند. این برنامه را «جفت شدن و تشکیل خانواده دادن» نامیدهاند.
برادر مسیر مجید چارهای نداشت جز این که به پلیس اویغور بپیوندد زیرا کارفرماها به او گفتند به درد هیچ کار دیگری نمیخورد. داستان او را در این انیمیشن ویدیویی ببینید.
در روزهای پس از انتشار این گزارش دولتی، رسانههای چینی بیدرنگ به تحسین و تمجید آن پرداختند و گفتند که این گزارش مسیر ایدئولوژیک درست سینکیانگ را مشخص کرده است. تیتر خبرگزاری دولتی شینهوا این بود: «به دنیا کمک کنید تا با سینکیانگ بیشتر آشنا شود.»
انتشار این گزارش دولتی واکنشی بود به فشارهای فزایندهی دولتهای دنیا در محکومیت برخورد چین با اویغورها.
مسئله حجاب در نظام اسلامی ایران
لاله پروین نیا
حجاب ، پوشش ، سکسوالیته و بدن زن “مسئله است ” حتی فراتر از آن، اولویت اول مابحث حقوقی زنان امروز است . برای من و بسیاری از زنان که هر روز اخبار زنان در ایران ودیگر کشورهای جهان را پیگیری می کنیم حجاب و اثرات آن بر زندگی زنان را از ابعاد و جهات مختلف می بینیم و بین بسیاری از آسیبها و بحرانهای اجتماعی و نگاه ایدئولوژی نهفته در “حجاب ” ارتباط برقرار می کنیم این اولویت واضح و آشکار است .
از سوی دیگر می دانیم که اکثریت زنان ایران حجاب اجباری را نمی پذیرند و به آن معترضند . آماری که خود مسئولان جمهوری اسلامی اعلام کرده اند ، یکی از مسئولان اصلی طرح امنیت اجتماعی گفته بود ، پیش از آغاز این طرح در آستانه بی حجابی کامل بودیم .
اما این زنان با وجود این نارضایتی ، آگاهی اساسی در باره اثرات عمیق و شدیدی که حجاب مستقیم وغیر مستقیم برزندگی آنها گذاشته است را ندارند. حجاب آنچنان برای مردم وحتی روشنفکران به پدیده ای عادی و قابل اغماض تبدیل شده است وچنان ” جلوی چشم” و ” روزمره ” شده است که چشم همه به روی آن بسته شده است و حتی گاهی که صحبت از آن می شود ، انگار موضوعی پیش پا افتاده و دون بحثهای روشنفکری است . بارها شده که وقتی ازحجاب حرف می زنیم طرف مقابل می گوید ، الان که دیگر حجاب یک نوار باریک روی سر است و حجابی که دختران ما دارند فرقی با بی حجابی ندارد و در واقع تمام جوانب و اثرات حجاب را فقط در ظاهر دختران در خیابانها خلاصه می کند و سیاستهای چند هزار صفحه ای که هر ساله پنهان و آشکار طرح ریزی می شود تا از حجاب بعنوان ابزاری ایده ال برای تحقق مقاصد بنیاد گرایانه استفاده کند را نمی بیند .
تاثیر سیاست حجاب اجباری را برحذف راحت وبی دردسر و یا همان تسویه نیمی از مخالفان بالقوه در جنس مونث را نمی بیند ( اخراج هزاران زن تحصیلکرده و روشنفکر در طول انقلاب و سپس رد صلاحیت یا عدم استخدام زنان غیر چادری و غیر محجبه از ادارات و مشاغل دولتی گرفته تا نمایندگی مجلس و …) تاثیر حجاب اجباری بر آرایش غیر متعارف زنانرا نمی بیند ، تاثیر نگاه پشت فلسفه “حجاب ” را نمی بیند که منجر به نگاه جنسیتی به زن می گردد و وقتی بدن و موی زن ” تحریک کننده ” شد دیگر خیلی چیزها به راحتی توجیه میشود.
لزوم تمکین جنسی زن از شوهر ، لزوم داشتن اجازه همسر برای اشتغال و تحصیل و خروج از کشور ، غیرت و ناموس و در نتیجه قتلها ی ناموسی ( که هر سال به جای آنکه شاهد کاهش آن باشیم ، شاهد افزایش شدت وحشیگری و خشونت در اعمال آن هستیم ) وقتی حجاب را عمیقا درک نکنی ، متوجه تاثیر آن بر افزایش آزار خیابانی نخواهی شد ، متوجه —-استفاده ای که از فلسفه حجاب برای تفکیک جنسیتی می شود نخواهی شد وقتی ندانی که ” فلسفه حجاب” چگونه تاثیرات غیر مستقیم روی زندگی تک تک زنان و مردان دارد متوجه نمی شوی که فلسفه حجاب و در واقع نگاه جنسیتی به زن موجب افزایش فحشا و روسپیگری به دلیل انتساب صفت جنسی و وسیله ارضای شهوت به زن می شود .
نخواهی دانست که حجاب موجب افزایش مردان متجاوز می شود چرا که فلسفه حجاب صفت درنده وشکارچی را به مرد منتسب می کند . اگر ندانی حجاب چگونه سالهای سال ذهن مردمان را فاسد کرده وپوسانده ، تعجب خواهی کرد که چرا پسران تحصیلکرده ما خواهان ازدواج با دختران باکره هستند ، تعجب خواهی کرد که چرا دختران ما در رابطه جنسی تا این اندازه نا آگاه و منفعلند . اگر ارتباط و پیوند دیرینه حجاب با کنترل تمام شئون زندگی زن را درک نکنی نخواهی دانست که چرا حگومت جمهوری اسلامی در این چند ساله تمام واجبات و مستحبات مختلف و اصول و فروع دین را رها کرده و هم و غم خود را روی حجاب اسلامی وعفاف گذاشته است .
اگر حجاب را تنها ” پارچه ای روی سر ” بدانیم ، هرگز نگران شاخصهای فیزیکی و آمارهای وحشتناک بیماریهای ناشی از کم تحرکی و عوارض سالخوردگی که سالها زودتر از میانگین جهانی به سراغ زنان ما می آیند نخواهیم شد .
هرگز به منظره رقت بار دویدن دختر 15 ساله ای به دنبال اتوبوس توجه نخواهیم کرد که چیزی از یک معلول جسمی کم ندارد ..
در این میان اشاره به خاطرات یک زن غربی هنگامی که به ایران سفر کرده بود در این رابطه خالی از لطف وتعمق نیست .کریستینا پاترسون از سردبیران ادبی نشریه ایندپندنت است که در جریان سفر به ایران همان احساس خشم و غضبی را تجربه کرده است که نقض خشن حقوق زنان در دل میلیون ها زن ایرانی بر می انگیزد .
او می گوید ، اگر میخواهید زنی احساس کند مثل یک روسپی است ، کافی است به او یک روسری بدهید مویی که تا به حال فقط وقتی برایت مشغله ذهنی می شد که احساس می کردی وزووزی شده ، چرب یاخشک است ، همان حلقه های مجعد خشک ناگهان از یک چیز طبیعی و لازم که دور صورت پرچین وچروک یا کک و مک دارت را پوشانده ، به یک سلاح جنسی شریرانه ، چشمک زن و اغواگر تبدیل می شود که هدف آن به دام انداختن و شکار یک مرد و آ سیب رساندن به اوست . من و دو همراه زن روزنامه نگار با این فکر کلنجار می رفتیم که پیش از این وقتی مجبور نبودیم تمام روز به روسری هایمان ور برویم ، با دستهایمان چه می کردیم ؟
قبلا که این کاسه لاک پشت داغ ، مثل قنداق دور سرمان نبود و مغزمان را به جوش نمی آورد ، چقدر احساس آزادی می کردیم ؟
وچه احساسی داشت هنگامی که کمی گرمت می شد ، می توانستی ، اندکی ژاکتت را باز کنی ؟
چه حالتی بود؟
به زحمت یادمان می آمد!.
اما چه باید کرد ؟
چه می توان کرد ؟
مسلما نمی توان از مرم عادی انتظار داشت که مسئله حجاب را تحلیل جامعه شناسانه کنند شناخت عمیق و جامعه شناسانه این پدیده اجتماعی مثل هر پدیده اجتماعی دیگر ، وظیفه کارشناسان علوم اجتماعی ، دانش آ موختگان جامعه شناسی جنسیت و مطالعات جنسیتی است . فرضا مممکن است آلودگی هوا تاثبرات بسیار مخربی بر سلامت ساکنان یک شهر داشته باشد و حتی جان آنها را به خطر انداخته باشدولی آنها حتی از موضوع مطلع نباشند یا مطلع باشند ولی ندانند که چه کاری از دست آنها ساخته است . اگر هزاران نفر در اثر این آلودگی صدمه ببینند وجان خود را از دست بدهند تقصیری متوجه آنها نیست . اگرچه قربانیان اصلی هستند . این وظیفه یک فعال محیط زیست ، یک پزشک یا یک مهندس شیمی است که مردم را آگاه و سپس بسیج کند تا در مقابل زیاده روی و طمع صاحب کارخانه سیمان سازی بایستند و اورا مجبور به تخریب کارخانه و انتقال آ ن به خارج از شهر کنند .
این را در جواب کسانی نوشتم که می گو یند ” رفع حجاب ” خواسته زنان روشنفکر و فمینیست است و خواست زنان عادی نیست .وظیفه فعالان حقوق زنان و روشنفکران و اندیشمندان این خواهد بود تا با زبانی ساده ، این آگاهی را به زنان و مردان بدهند و راه رهایی از این وضعیت را نیز به آنها نشان دهند . وظیفه ماست که در مقابل پسری که می گوید ، شما از احساسات جنسی مردان آگاهی ندارید ونمی فهمید که بی حجابی زنان چه تاثیری روی مردان می گذارد ،چند کتاب روانشناسی ، فیزویولوژی ، سکسو لوژی و جامعه شناسی روابط جنسی و ….. جلویش بگذاریم و برایش بگوییم طبق همه تحقیقات و آزمایشهای علمی که در تمام جهان معتبر و پذیرفته شده است ، میل جنسی زنان و مردان تفاوتی با هم ندارد . بعد برایش توضیح بدهیم که طبق هیچ آمار و تحقیقاتی ارتباط معنا داری بین افزایش پوشش زنان یک جامعه و پیشرفت کاری و تحصیلی مردان آن جامعه کشف نشده است . اگر قانع نشد ، آ مار اختلالات جنسی و روانی شهروندان ایران و بسیاری از کشورهای در این رده چون افغانستان ، پاکستان ، عربستان و بسیاری از کشورهای عرب ومسلمان را با کشوری که روابط زن و مرد آزاد است را مقایسه کنیم و بگو ییم اتفاقا ( همان حجاب است که نگاه تو به زن را به نگاه ” گرسنه ” به ” شیرینی داخل ویترین ” بدل کرده است .
وظیفه ماست که در باره ورزش زنان و سیاستهای حکومت جمهوری اسلامی ایران در ورزش زنان ، تحقیق کنیم و نتایج آن را منتشر نمائیم تا از زبان خود مسئولان این حکومت بشنوید که چه نوع اعتقاداتی نسبت به حجاب ، سرنوشت هزاران زن مشتاق و مستعد برای ایستادن بر سکوهای قهرمانی جهان را رقم زده است و سرنوشت من و شما و همه زنان این کشور را .
در پایان امیدم این است که آن روح زیبایی که در کشورم ایران وجود دارد و یکی از بزرگترین نمونه های شعر، هنر ، معماری و علم رادر جهان بوجود آورده ، روزی زن ستیزان حاکم را در هم بشکند ، روزی پرده حجاب را بدرد و روسری و چادر را به کناری افکند . به امید آنروز .
تراژدی چند همسری
فرشید فرشیدی
باز حقارتی غیر قابل وصف و باز موضوعی حاشیه ساز شد.
مدتی است بحث چند همسری صفحات مجازی را به خود اختصاص داده است البته بحث جدیدی نیست چرا که به همت حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی ، همه به قدر کافی با مفاهیم چند همسری و کودک همسری آشنایی دارند هر چند که این بار سماجت بر چند همسری رنگ جدیدی به خود گرفته است .
حتی اگر برخی ها درست بگویند و این هم مثل همیشه بازی جدید حکومتی برای منحرف کردن اذهان از مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی باشد ، ولی باز باید بدانیم که این موضوع در نفس خود اهمیت بسیار زیادی دارد و موضوع ناراحت کنننده است .
چیزی که در این بی قانونی نقض میشود این است که زن شخصیت یگانه و مستقل ندارد و جنس دوم شناخته میشود و ارزش وجودی او در ارتباط با رفع نیازهای جنسی مرد سنجیده میشود .
در این بازی زنها قربانی تفکر عقب افتاده ای میشوند که حق زن و عواطفش را نادیده می گیرد و از بانوان قدرت اختیار و قدرت عشق ورزیدن و حق زندگی سالم سلب میشود. چه بسیار خانواده هایی که با این تفکر دختران خود را مجبور به وصلتی می کنند و وارد زندگی ای میکنند که هیچ شناختی در مورد عواقب آن ندارند و در برخی مواقع حتی طبق تعصبات ،خانم ها مجبورند تا آخر عمر در آن زندگی بمانند. سوالی که اینجا مطرح است این است که جایگاه شعور انسانی و تعهد و وفاداری و عشق و برابری اجتماعی کجاست؟
آیا به عمق این قضیه فکر شده که در خانواده های چند همسری چه نوع فرزندانی و چه نسلی تربیت و به جامعه تحویل داده میشود ؟
طرفداران چند همسری با استناد به منابع دینی و شرایط اجتماعی و اقتصادی در تبلیغ چند همسری آگاهانه از دین استفاده ابزاری می کنند و با گذاشتن کلاه شرعی بر سر خود و دیگران این روش را ترویج و تبلیغ می کنند. کاری که ۴۰ سال به اسم دین در تمام موارد اخلاقی و انسانی و اجتماعی ایران رخ داده است، که به نام جنگ با فرهنگ غربی و ترویج فرهنگ اسلامی، شنیع ترین و غیر اخلاقی ترین قوانین را اعمال کرده اند .
علی مطهری نماینده تهران میگوید : چند همسری حکمی از احکام اسلام است که به معضلات اجتماعی می پردازد و اگر اجرا نشود فساد و فحشا بیشتر می شود.
این که قوانین دینی و یک کلمه در کتاب مسلمانان می تواند این فاجعه و نقض حقوق بخشی از جامعه را مشروع کند و به احساسات نیمی از جامعه بی توجهی و توهین کند و به قوانین مردسالارانه قدرت ببخشد، به این معناست که دین جای قدرت تعقل و تفکر را گرفته و به برپایی قوانین ضد انسانی و ضد زن کمک می کند و اینگونه است که ضرورت جدایی دین از از دولت (سکولاریسم ) مشخص می شود.
با کمی منطق و کمی فهم می توان به این نتیجه رسید که مبلغین چنین قوانینی هیچ شناختی از علوم اجتماعی و حقوق برابر زن و مرد و روانشناسی جامعه ندارند، چرا که این قوانین نه تنها توهین به زن، بلکه توهین به مرد و توهین به انسانیت است و محکوم دانستن و مردود دانستن این نگرش ، احترام به خود است.
کسانی که از این اعمال حمایت می کنند بهتر است از خود بپرسند که تبلیغ چند همسری کدام دغدغه اجتماعی و معضل کنونی جامعه ما را حل می کند؟ دغدغه تورم و گرانی و بیکاری جوانان؟ دغدغه هر روز بالاتر رفتن آمار طلاق؟ مشکلات مسکن ؟ دغدغه کودکان بی سرپرست؟ معضل اعتیاد و یا هزاران معضل دیگری که در جامعه ایران وجود دارد؟؟؟
کسانی که بانی برگزاری چنین همایش های سخیفی هستند معنی عشق و انسانیت و برابری را نمی فهمند و روابط انسانی را به روابط حیوانی تقلیل داده اند چرا که این امر یاد آور نوع زندگی حیوانات است . چند همسری تمسخری آشکار به وفاداری بین زن و مرد و تمسخر کلمه عشق و تعهد و تکامل روش ها زندگی انسانیست ، ما در مکان جغرافیایی زندگی می کنیم که مفاهیم کلمات مهمی که دستاورد قرنها زندگی بشر است به سخره گرفته می شود. انسانیت و عشق تهی از معنی می شوند و قوانین ضد بشری جای آن را می گیرند و چه تاسف بار که نتیجه این طرز فکر، حمایت قانون از کسی میشود که چندی پیش همسر دوم خود را با آرامش تمام به قتل رساند .
افکار و افرادی که بر طبل چند همسری می کوبند و از آن حمایت می کنند بی شک بیماران جنسی هستند و طبعا این راهکار طلایی (به قول خودشان) نمی تواند پایانی بر میل جنسی افسار گسیخته و بی قید و شرط آنها باشد. آن چیزی که باعث میشود بخشی از زنان کشورم به این قوانین ضد بشری و با پشتیبانی و حمایت قانون جمهوری اسلامی تن بدهند، تنها فقر اقتصادی نیست، متاسفانه فقر فرهنگی، فقرآموزشی، تعامل اجتماعی و جامعه مدنی ست.
برای کمک به بهبود جامعه به جای تبلیغ هوس بازی و راهکارهای مردسالارانه و منفعت طلبانه، بهتر است کمک شود که کانون تعهدمند خانواده ها حفظ شود و زوج ها حمایت شوند و برای جوانانی که قصد ازدواج دارند ولی قادر به تشکیل خانواده نیستند شرایط اطمینان بخش اخلاقی ،اقتصادی و … ایجاد شود.
قوانین باید حامی تمام انسان ها باشند. به عرف و قانون و فرهنگ اشتباه نباید تن داد .
به بهانه ۱۰ دسامبر روز جهانی حقوق بشر
علیرضا حجتی
نگاهی کوتاه و گذرا به تابستان خونین ۱۳۶۷ گزارشگران ویژه سازمان ملل متحد در گزارش خود دربارهٔ خشونت علیه زنان از تجاوز به دختران باکره جوان زندانی پیش از اعدام بواسطه ازدواج اجباری در دهه ۱۳۶۰ (دهه ۱۹۸۰ میلادی) خبر داد و افزود که حالتهای دیگری از خشونت جنسی همچنان در ایران ادامه دارد.
۲۱ آذر ۱۳۹۰ شادی صدر دربارهٔ گزارش «جنایت بیعقوبت» و «تجاوز سازمانیافته» در زندانهای دهه ۶۰ با اشاره به موضوع ممنوعیت اعدام دختر باکره و تجاوز پیش از اعدام و مطرح بودن آن به صورت جدی به ویژه در بین خانوادههای قربانیان گفت که هیچ فتوای فقهی از سوی فقها برای این موضوع پیدا نشد هرچند فتواهای بسیاری دربارهٔ احکام رفتار با اسرای جنگی و زنان زندانی با عنوان «کنیز حربی» پیدا شد و به گفته شادی صدر «در بازجوییها یا حتی گفتارهای مسئولان رده بالای زندانها به زنان گفته میشده که شما نیز مانند کنیز حربی هستید، شما اسیر جنگی ما هستید و ما میتوانیم همان رفتاری را که در اسلام برای «کنیز حربی» تجویز شده با شما بکنیم». حوزه علمیه قم دربارهٔ موضوع نکاح با زنان محارب اسیر شده («کنیز حربی») با اشاره به آیه ۲۴ سوره نساء اینگونه عنوان میکند که زن یا مرد، کوچک یا بزرگ در صورتی که علیه نظام اسلامی قیام کرده باشند و تسلیم نشده باشند در صورتی که زنده اسیر شوند امام مسلمانان میتواند آنها را در قبال گرفتن فدیه آزاد کند یا اینکه آنها را به بردگی بگیرد و به مالکیت مجاهدان مسلمان درآورد از این رو مجاهد مسلمان به حکم امام خودش میتواند با زن محاربی که حتی شوهر داشته باشد نکاح کند. اما هیچیک از این احکام ارتباطی به موضوع تجاوز به دختران باکره نداشت تا اینکه صدر به خاطرات منتظری رسید که از جایز نبودن اعدام زنان زندانی جوان و نوجوان با عنوان فریبخورده با خمینی صحبت و مشاوره کرده اما در خاطراتش روشن کرده است که منظورش کلیه زنان زندانی محارب بوده بدون توجه به موضوع بکارت اما عدهای از گفتههای او اعدام دختران باکره را برداشت کرده بودند. ایران تریبونال یکی از پروژههای همراستا با دیگر «تریبونال های بینالمللی خلق» نیز موضوع گزارشهای تجاوز جنسی به زنان در زندانهای جمهوری اسلامی ایران طی دهه ۱۳۶۰ را گسترده و سیستماتیک عنوان کرد و شرح حال برخی از زندانیان زن و کودک چون آذر آل کنعان یا یک پسربچه شانزده ساله دربارهٔ بدرفتاری جنسی و تجاوز به ویژه طی سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ را ارائه کرد.
سال ۱۳۹۲ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها ادعایی را به مخالفان نظام منسوب کرد که «ممنوعیت اعدام دوشیزگان و عقد آنها همه شایعات ساخته و پرداخته منافقین است» از آن نهاد از این شایعه که «امکان اعدام دختران باکره در اسلام وجود ندارد و به این دلیل طی اعدامهای سال ۱۳۶۷ به دختران باکره محکوم به اعدام با عنوان صیغه پیش از اعدام تجاوز شده است» خبر دادند. این موضوع را کتاب خاطرات منتظری مطرح کرد که در آن از جایز نبودن اعدام زنان و دختران مرتد در فتوای فقها گفته شده و اینکه برخی فقها به اعدام نکردن زنان محارب رای دادهاند و بر این اساس منتظری با خمینی مشاوره میکند و با موافقت وی، دستور لغو اعدام زنان را به نهادهای مربوطه ابلاغ میکند. اما پس از آن به گفته خود منتظری برخی از این حکم او دربارهٔ بخشش زنان جوان و نوجوان محارب به گفته او فریبخورده اینطور برداشت میکنند که دختران باکره را نمیتوان اعدام کرد و پیش از اعدام صیغه میکنند.
اعدامها به روایت زندانیان سیاسی آن دوره و اپوزیسیون جمهوری اسلامی اکثر مراجع روزهای پنجم تا هفتم مرداد را هنگام آغاز اعدامها میدانند (عملیات فروغ جاویدان سوم مرداد آغاز شد) اما یرواند آبراهامیان این روز را ۱۹ ژوئیه (برابر با ۲۸ تیر) نگاشته است. بهرحال در این روز در سراسر ایران اقدامات خاصی در زندانها صورت گرفت و تلویزیونها و روزنامهها جمع شد و زندانیان محدود شدند. یرواند آبراهامیان مینویسد:” در نخستین ساعات روز جمعه ۲۸ تیرماه ۱۳۶۷ (۱۹ ژوئیه ۱۹۸۸) حصارهای آهنینی بر گرد زندانهای اصلی در سرتاسر ایران کشیده شد. دروازهها بسته و تلفنها قطع شد. تلویزیونها را از برق کشیدند و از توزیع نامهها، روزنامهها و بستههای دارویی (در زندانها) خودداری ورزیدند. ساعات ملاقات منحل شد و بستگان زندانیان را از حول و حوش زندانها پراکنده ساختند. به زندانیان دستور داده شد که در سلولهای خود باقی بمانند و از صحبت با نگهبانان و کارگران افغانی خودداری کنند. رفتوآمد به مکانهای عمومی مانند درمانگاهها، کارگاهها، قرائت خانهها، تالارهای تدریس و حیاطها ممنوع شد.
محاکمه و اعدامهای مرداد / محاکمه و اعدامهای شهریور
مخالفتها با روایت بازماندگان از آن واقعه
با توجه به این که محاکمهها برای این اعدامها شدیداً شخصی و خصوصی صورت میگرفته است منابع جمهوری اسلامی روایت بازماندگان آن واقعه (که روایت آبراهامیان، تاریخدان، نیز با آن مطابق است) را دارای نواقصی میدانند و معتقد به وجود اغراق در آن هستند. در کتاب پاسداشت حقیقت که در دهه ۸۰ شمسی در جمهوری اسلامی منتشر شده است، نویسندگان میگویند:” «در این گونه مدعیات مطرح شده … بسیار میتوان مناقشه کرد. بر فرض یکی دو نفر به خاطر آنکه نمیدانند قضیه از چه قرار است نمیگویند حاضریم روی مین برویم یا حاضر به انجام مصاحبه تلویزیونی نمیشوند، یا در پاسخ به این سؤال که تو سر موضعی؟ بلافاصله میگویند بله و خلاصه به این دلایل فوری او را میبرند و اعدام میکنند. اما مگر بقیه تا این حد ساده لوح و ابلهند که بلافاصله نفهمند قضیه از چه قرار است و مثلاً در مقابل این سؤال که آیا حاضری روی مین بروی یا خیر؟ در حالی که نه اصلاً مینی موجود در آنجا موجود است که فرد مزبور ناچار باشد عملاً هم گفته خود را ثابت کند و نه به دلیل پذیرش قطعنامه از سوی ایران قرار به ادامه جنگ است که او را به جبهه بفرستند و خواستار وفای به عهدش شوند، طبعاً پاسخ مقتضی را برای دچار نشدن به سرنوشت نفر قبلی میدهند. به هر حال این گونه مدعیات چندان ارزش پاسخ گویی ندارند و با توجه به محتوای خود آنها و همچنین روال پیش گرفته شده … برای دستیابی به اهداف خاص، وضعیت آنها روشن است… در واقع آن گونه که … دربارهٔ این قضیه سخن گفته شده… و با چنان روشهایی که به اجرا درآمد قاعدتاً دیگر نمیبایست حتی یک نفر از زندانیان این سازمان در زندانها باقی بماند.» (رضایی و سلیمی نمین، پاسداشت حقیقت: ۱۴۹)پس از اعدامها
تعداد اعدامیان تعداد دقیق اعدامها هرگز فاش نشد و بین مراجع مختلف در مورد آنها اختلاف وجود دارد. عموماً کمتر از هزار نفر حداقل و ۱۲ هزار نفر حداکثر شمرده میشود.[تحقیق دستاول؟]
لیست کشته شدگان آیتالله منتظری در کتاب خاطرات خود، اظهار میکند که طبق گزارشهایی که به او دادهاند حدود ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر را اعدام کردهاند.
کاملترین لیست این زمینه لیست سایر عصر نو است که از جمع تمامی لیستهای یادشده حاصل شدهاست. این لیست که به همت ب. آزاده و ب. آذرکلاه جمعآوری شده جمعاً شامل ۴۴۸۱ نفر است.
مسئولان اعدامها در زمان این اعدامها خمینی بالاترین مقام کشور بود و از طرفی بخش عمدهٔ اینها به دستور شخص او (نامه در بالا موجود است) و البته طبق سازوکار مشخصی (محاکمه توسط هیئت سه نفره و صدور رأی بنابر رأی اکثریت که در مورد اعدام توصیه کرده بود، بنا را بر اجماع بگذارند) صورت گرفته بود. حسینعلی منتظری در اینباره نامهای به خمینی نوشت و شخص روحالله خمینی را مسئول این اعدامها دانست و از او انتقاد کرد.
از دیگر افراد رده بالای آن زمان که در هنگام قتلعام زندانیان دارای مسئولیتهای مرتبطی بودند میتوان به این افراد اشاره کرد:
حسینعلی نیری، حاکم شرع
مرتضی اشراقی (دادستان)، دادستان تهران
ابراهیم رئیسی، معاون دادستان تهران
مصطفی پورمحمدی، نمایندهٔ وزارت اطلاعات در کمیسیون مرگ
محل دفن بیشتر اعدامشدگان چپگرای زندانهای تهران در گورهای دستهجمعی در گورستان خاوران به خاک سپرده شدند.
خاطرات زندان و زندانی
من زندانی سیاسی عوض حاجیانی هستم.http://ygf
عوض حاجیانی
درسال 1391 با خانواده ام در قطر زندگی می کردیم .تا آن زمان مدت 12 سال بود که در قطر بودیم.
من در زمینه ی ملی گرایی و دموکراسی خواهی از نوجوانی فعال بودم. و در ایران و کشور قطر در میان جوانان همچنین در شبکه های اجتماعی فیسبوک، و یوتیوب…فعالیت میکردم.
در قطر کنسول ایران بنام حاج محمدی من را با یکی از مقامات عالی رتبه دید،فورا از در دوستی وارد شد شماره تلفن همراه من را برداشت و چند روز بعدش به من زنگ زد، که شما چرا ماشین سفارت ما را گرفته اید؟ ما هم میتوانیم مقابله به مثل کنیم.!!! و… شما به فلان شخص بگوئید که چرا سفارت ما را نادیده گرفته اند و … نهایتا من به او گفتم که من نمیدانم… ولی باشه به او میگویم.
این برای من تعجب آور بود که چرا کنسول ایران من را به جای پلیس یا دولت قطر خطاب کرد.
چند روز بعدش یک شخص افغانی بنام رعد هادی جباره که کارمند سفارت ایران در قطر بود به من زنگ زد و از در دوستی وارد شد. هر از گاهی به من زنگ میزد و به میهمانی دعوت میکرد، و نهایتا من ارتباط تلفنی ام را با او قطع کردم.
در طی مسافرتهایم به آسیا و اروپا به ایران هم برمی گشتم، به ایران برگشتم ،یک روز پیامی در تلفن همراهم دریافت کردم که نوشته بود:
سلام آقای حاجیانی برای شما پرونده سیاسی تشکیل شده است، پرونده دست شخص بسیار سخت گیری هست، اولا هر جا رسیدی هر حرفی نزن، به هر کسی اطمینان نکن ، حالا قبل از اینکه تو را دستگیر کنند از ایران برو اگر تو را گرفتند دیگه نمیشه کاریش کرد. هرچه زودتر از ایران برو.
در پاسخ برایش نوشتم: من کاری نکرده ام نه در پنهان و نه در آشکار و ترسی ندارم و به جایی فرار نمیکنم.
بعد از مدتی از ایران به قطر برگشتم و همسر و فرزندانم نیز در این مدت به ایران می رفتند و برمیگشتند.
تقریبا این رفت و آمدها 2 بار اتفاق افتاد. هر بار که به ایران برمیگشتم پیامک تلفنی میداد که شما دوباره برگشتید خواهش میکنم فرار کنید دیگه برنگردید که شما را میگیرند و دیگر هیچ وقت که نمی توانید به خارج برگردید که هیچ بلکه تمام عمرت پشت میله های زندان میمانی و چه بسا که اعدام شوی.
بار دوم که به ایران برگشته بودم، شوهر عمه ام فوت شد، در ایام عزاداری وقتی کمی خلوت شده بود ،تقریبا روز 7 یا 8 روز گذشته بود. در خانه عمه ام شخصی بنام سید سجاد عباسی که اهل روستای خلیلی لامرد که از اقوام زن پسر عمه ام بود با یک نفر دیگر که همراهش بود از در آشنایی وارد شد و خودش را به من نزدیک کرد و پرسیدند قطر زندگی می کنید؟ گفتم بله. اجازه دیدار خواستند و گفتم درب منزل من به روی شما باز است، هروقت خواستید تشریف بیارید، بالاخره همان شب آمدند و شام منزل من خوردند. سیدسید سجاد سجاد عباسی گفت که دوستم من نامش ادریس آریا شکوه است.(در جایی که بعد در دوران تبعیدم به من گفتند که این شخص با نام مستعار اطلاعاتی نادر وطن خواه هم هست و اهل قیر و کارزین فارس و در فرمانداری با سمت کارشناس کشاورزی و منابع طبیعی نیز بوده و در شهرستان کارزین گاوداری هم دارد ) و رئیس بانک ملی در حوزه ی لارستان فارس است .بعد خود آن شخص ادامه داد که من 20 میلیارد تومان را اختلاس کرده ام بیا با من شریک باش ، من این پول را میفرستم قطر در حساب شما، بعد آنجا شما 5 میلیارد تومان را بردار و بقیه ی پول را برایم پس بفرست. من به او گفتم که نه من این کار را نمیکنم، و این پول مال مردم است از انسان های فقیر و پیر و بیماران و بیوه زنان و… من خودم هم پول دارم و نیازی ندارم. در ضمن به این کار یعنی پول شویی و به زبان انگلیسی بهش میگویند مانی لاندرینگ money laundering و این کار خطرناکی است. و اگر کسی این کار را برایتان انجام دهد اجرائات قانونی در پی دارد. همین که پول واریز حسابش شود تحت پیگرد قانونی آن کشور قرار میگیرد و دستگیر و زندانی میشود. بعد که دید من نپذیرفتم بلافاصله حرفش را عوض کرد و گفت که من ادریس آریاشکوه از سران سازمان اطلاعات و امنیت ایران هستم .کارت شناسایی اش را بیرون آورد و به من نشان داد و گفت که شما اینترنت داری؟ گفتم اینجا نه، ما اینجا زندگی نمیکنیم او را به خانه ای که دسترسی به اینترنت داشت بردم . نام ادریس آریا شکوه را جستجو کردیم، نوشته شده بود که :دو تن از کارشناسان ارشد وزارت کشور ادریس آریا شکوه و ضیائالدین صبوری بازداشت شدند…
و گفت با جهانبخش خانجانی و مجید نیری که از مدیران وزارت کشور ودر رابطه با انتخابات، زندانی شده اند دوست هستم و ما طرفدار موسوی و کروبی و اصلاح طلب هستیم.
ایشان گفت که من جای شخص آمریکایی که عضو CIA بود و در جزیره کیش ایران ناپدید شد را میدانم و دولت آمریکا برای کسی که آدرسی از او را بدهد پنج یا هفت ملیون دلار جایزه تعیین کرده است.
شما وقتی به قطر برگشتید به سفارت آمریکا زنگ بزن و بگو من جای رابرت ولینسون را میدانم بعد از آن به من اطلاع بده و کسی را در جنوب ایران پیدا کن که بتوانند با قایق به قطر بفرستد وقتی من آمدم به سفارت آمریکا میگویم کجاست و پول حاصل از آن برای شما ، من نپذیرفتم ولی او همچنان اصرار کرد ولی من در جواب او برای بار دوم ساکت شدم چون که میهمان من بود .
ادریس آریا شکوه گفت که من روزنامه نگار هستم من برای خودم پول در میآورم و آن پول فقط برای شماست. به او گفتم این کار اجرائات قانونی در پی دارد و من چنین کاری نمیکنم
من به قطر برگشتم چند بار تماس گرفت و گفت چکار کردی پاسخ دادم که تو در ایران میهمان من بودی دیگر با من تماس نگیر و من این کار نمیکنم.
مجددا به ایران برگشتم بعد از گذشت یک ماه در 16 اسفندماه 1391 به دست اطلاعات در شهر لارستان دستگیر شدم طی بازجویی کوتاهی سپس به اداره کل اطلاعات و امنیت مخوف استان فارس انتقال یافتم.
در آن جا موضوع دگرگونه شد و گفتند که شما جاسوس سازمان امن الدوله قطر و سازمان موساد اسراییل هستید در دو روز اول من چنین اعترافی رو نکردم . شخصی نام سماواتی که از تهران آمده بود در روز دوم از من بازجویی کرد و از من خواست که حقایق را بگویم من به او گفتم که من نام سازمان موساد را فقط در روزنامه ها و تلوزیون ها دیده ام. کتابی جلوی او گذاشته بود باز کرد و گفت … مشرکون…. مومنون و من همین اندازه از آن فهمیدم گویی قرآن بود این کتاب .من فکر کردم استخاره خوب آمده و مرا آزاد میکنند دیدم گفت شما دنبال من بیا با او رفتم مرا پیش دکتر برد و از من فشار خون گرفتند ، مرا بردند روی یک صندلی که دست بند به آن متصل بود و مرا دست بند کردند چندی بعد صدا زد عبد الله بیا و حاجیانی را ببر از پلکان آمدیم پایین از زیر چشم بند دیدم زمین پر از خون بود دیوار ها خون آلود بود همه جا باند های بهداشتی خونین ریخته بود چهار نفر بازجو و شکنجه گر آنجا بودند که یکی از آنها حاجی سماواتی بود گفتند حاجیانی این جا آخر خط است این جا خیلی افراد زیر شکنجه ها مرده اند و خیلی ها ناقص الااعضاء شده اند حالا اگر ما تو را بکوشیم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و به هیچ کس پاسخگو نخواهیم بود.
حالا باید شما اعتراف بکنی که برای سازمان های اطلاعاتی و امنیتی قطر اسرائیل و آمریکا کار میکرده ای و درجه بالایی هم داشته ای و ما هم از این موضوع با خبریم یا هم به بد ترین وجه ممکن شکنجه خواهی شد این سرزمین حاصل خون شهیدان است و تو با اسرائیل که دستش تا آرنج به خون کودکان و شهدا آلوده است هم دست هستی نگه داری از نظام جمهوری اسلامی ایران از حفظ جان امام زمان واجب تر است.
نهایتا در جواب آخرین سوال گفتم من جاسوس نیستم .
مرا به تختی که با دسته ای کش میامد بستند و کف پاهایم را بستند به تخت زیر ساق پایم را مقداری پارچه گذاشتند و بازجو و شکنجه گر تا آخرین قدرت خود شروع کرد به شکنجه کردن هر چه اصرار کردم که من بچه این سرزمین هستم چرا من را شکنجه میکنید؟ گناه من چیست؟ در جواب با لحنی تند و پرخاشگری و فحاشی جواب می دادند که نام ایران را با دهان کثیفت نیاور من گفتم انسانم گفت انسان هم نیستی تو یک حیوانی گفتم حیوان را هم چنین نمی زنند گفت حیوانات هم از تو بهترند، تو هیچی نیستی و به شکنجه کردن ادامه میداد شکنجه ها به وسیله ی چوب های نتراشیده از درختان کاج بود، که باعث پاره شدن پوست کف پاهایم میشد، با باطوم و میله های فلزی به سرم و پایم میزنند و با سیلی و وحشی گری پتویی که آنجا توی خاک و خون افتاده بود را روی سرم کشیدند تا صدایم به بیرون نرسد. البته روزنه ای برای تنفس من گذشته بودند تا خفه نشوم.
این کار هر از مدتی متوقف میشد و من را یک دور میدوانند جهت اینکه خون لخته نشود و مجددا به روی تخت و شکنجه ها ادامه پیدا میکرد .
در مدت شش ماه که آن جا بازداشت بودم بالغ بر هجده بار مرا به همین ترتیب شکنجه کردند و تقریبا نزدیک 1400 سیلی به صورتم خورد.
این نوع شکنجه مختص صبح ها بود. بازجویی های صبح اکثرا از 8: ویا 8:30 صبح الی 1:30 وقت اذان ظهر و عصرها بازجو عوض میشد و از ساعت سه نیم عصر تا ده شب بعضا یازده شب بود بازجویی عصر 3:30الی10نیمه شب که بعد ها به من گفتند که بازجو شخصی به نام نادر وثوق بوده بسیار شخص بیمار روانی که از شکنجه کردن انسان ها لذت میبرد و هر روز عصر تقریبا من صدوپنجاه تا دویست سیلی از دست این شکنجه گر و بازجو میخوردم که همراه با پرخاش گری و فحاشی بود و از این کار بسیار لذت میبرد در یکی از جلسات بازجویی گردنمرا خورد کرد و دو تا از مهره های گردنم از جا در شد و یا ضربه ی پا یکبار که مرا به تخت شکنجه بسته بود با ضربه پا به کمرم زد و نخاع من آسیب جدی برداشت.
این شکنجه ها برای سرگرمی و لذت آنها بود که بعضا برای خورد کردن افکار سیاسی من بود.
یک روز عصر از بس شکنجه شدم و سیلی خوردم و دیدم نه این شخص از شکنجه سیر میشود و نه این دوران تمام میشود، به سلولم که برگشتم به فکر ترانه ای که به سرهنگ سیامک اختصاص داده اند، مرا ببوس برای آخرین بار،…بودم .شروع کردم به خودکشی که ناگهان دوربینی که به صورت نامحسوس بود سوتکی کوچک کشید و فورا سررسیدند…
روزی شخصی را وارد سلول من کردند که نام او همایون شرافت فرزند محمد بود ،البته خودش ادعا داشت که از کامیون او 245 کیلو گرم تریاک کشف کرده اند، به صورت سوری او را به بازجویی هم میبردند تا من شک نکنم، ولی او جاسوس اداره اطلاعات بود، در یکی از جلسات بازجویی وقتی بازجو از اتاق بیرون رفت بر روی میز برگه ای بود که نوشته شده بود از همایون شرافت فرزند محمد استماع شده است که عوض حاجیانی فرزند اسد گفته است… بعد از 4 روز بهش گفتم که چرا جاسوسی کرده ای، گفت که نه اشتباه شده است، شاید نوشته ای که دیده ای به خاطر چیز دیگری بوده است، نام پدر من ابراهیم است کمی بعد تغییر داد و گفت که نام پدرم محمد ابراهیم است.
همایون شرافت میگفت شما شما کاری نداشته باش من برایت وکیل میگیرم و پولش را میدهم. البته قصدش همان وکلای اطلاعاتی بود که با یک استدلال نابجا، جاخالی برای قاضی باز میکنند که یا طرف را اعدام یا زندانی طولانی مدت به او بدهد. وقصدش اجرائی کردن خواسخواستهای سازمان مخوف اطلاعات و امنیت ایران بود.
در بازداشتگاه پلاک 100 اداره اطلاعات و امنیت شیراز جهت وسایل شخصی از خانواده های زندانیان پول دریافت میکردند. که از خانواده من هم ماهانه مقداری پول می گرفتند. هر از گاهی یک شاخسار نبات می آ روند ، در کل غذای نهار خوب بود ولی صبحانه و شام قابل خوردن نبود.
سه شنبه ها روزهای ملاقاتی بود همسرم با دو فرزند و مادرم می آمدند، دیدن دو فرزندم در پشت شیشه های ملاقاتی برایم بسیار سخت و ناگوار بود، کوروش پسرم که تا آنزمان تقریبا 3 سال و دخترم پری ناز 7 سال داشت، کوروش سعی میکرد که از چیپسی که میخورد توی دهن من بگذارد وقتی متوجه می شد که نمیتونه گریه میکرد. فقط یکبار به مدت 40 ثانیه ملاقات حضوری به بچههایم دادند، کوروش که کوچک تر بود، بسیار خوشحال شد پری ناز هم که عمق فاجعه را درک کرده بود لبخند مرده ای به لب داشت، همین که دو بچه در آغوشم قرار گرفتند وقتشان تموم شد کوروش را با زور از آغوش من گرفتند و با دستهایش که سخت مرا قفل کرده بود و گریه کنان میگفت بابایی تو هم با ما بیا وبا اشک هایی که صورتش را کاملا خیس کرده بود هردو پشت سرشان نگاه میکردند و کارمند اطلاعات کوروش را با زور میکشید و بیرون میبرد. پری ناز سرش را پایین می انداخت و چیزی نمی گفت گویی متوجه شده بود که راهی برای این مشکل نیست. من از پشت شیشه می دیدم که پسرم توی خاکها غلت میخورد و کسی فریاد ریش نبود. این موضوع به سود اطلاعات و امنیت مخوف ایران بود و از آن بهره های سیاسی میبردند. و در این حال از احساسات پدرانه من به سود نقشه های شیطانی خودشان استفاده می کردند.
بعد از چهار ماه من را با حالت ازاد ولی تحت محافظت هواپیما از فرودگاه شیراز به تهران فرستدند مدتی در بازداشت گاه به من گفتند اینجا اوین است در سلول انفرادی بودم
بعضی از روز ها مرا با دست پای زنجیر شده به ویلایی در درون تهران میبردند که بسیار مجلل و پیشرفته بود
در آنجا از من فیلم برداری میشد هر وقت اعتراض میکردم تهدید به شکنجه و زیر زمین میکردند در این فیلم ها اعتراف به عضویت در سازمان امن الدوله قطر و وصل شدن با سازمان موساد از طریق امن الدوله قطر و سپس به سازمان CIA آمریکا به هدف مشترک بین هر سه سازمان به جهت بر هم زدن امنیت کشور و مخالفت با برقراری انتخاب و تشویق به رای ندادن مردم و اعتراف اجباری از چند تن از اشخاص بهائی که برخی از آن ها دکتر بودند به عبارت هم نشینی با سران فعال بهائیت که برخی در ایران و برخی دیگر در خارج از ایران زندگی می کردند و این یک اعتراف نا به حق بود و من با این اشخاص هیچ مطلب سیاسی و امنیتی با هم دیگر نداشتیم و نه در این باب صحبت کردیم.
بازجو ها و فیلم برداران اداره اطلاعات که زیر نظر همان سماواتی بودند سفر های شخصی من به پاریس و آمستردام هلند را بعمد سفر های ماموریتی سازمان موساد تلقی میکردند. سه چهار تابی می نشستند با هم و رو در روی من و قصه ی جاسوسی جور میکردند و من را وادار به اعتراف با آن می کردند. بعضی جاهای قصه را می گفتند اینطوری نگه بهتره یا…
من از دیدن این صحنه ها که واقعا چقدر این کشور بی حساب است وچطور راحت دارن جوانان این مرزوبوم را به آسانی به فنا می کشند تعجب و وحشت میکردم.
بعد از مدتی مجددا مرا به بازداشت گاه پلاک 100 اداره اطلاعات و امنیت در شیراز بازگرداندند بعد از ماندن دو ماه دیگر که جمعا شش ماه شد با پرونده ی 1250صفحه ای که منتصب به جاسوسی و فعالیت های سیاسی دمکراتیک علیه نظام جمهوری اسلامی ایران در بین مردم و تبلیغات و راه اندازی گروه های سیاسی به منضور بر اندازی نظام جمهوری اسلامی ایران و تبدیل ان به یک نظام ناسیونال دمکرات مرا تحویل زندان نظام شیراز واقع در سه راه سپاه دادند
در این زندان که طبقه ی پایین آن نظامیان که اغلب سرباز بودند و طبقه بالا که اکثرا آخوند و زندانیان مختص مهریه و عده ای از زندانیان سیاسی که نظام ایران نمیخواست کسی از هویت انان مطلع نشود نگه داری میشدند جمعیت آنها معمولا حدود صد و پنجاه نفر بود صبح ها یکبارهوا خوری داشتم بقیه وقت را به مطالعه زبان انگلیسی و تاریخ و تاریخ عشایر میپرداختم در بعضی از ایام زبان انگلیسی را به زندانیان علاقه مند تدریس میکردم رئیس زندان محمد برزگر بیگی بود و معاون آن سردار حاتمی
از جمله زندانیان سیاسی آنجا کسری نوری از دراویش گنابادی و علی اکبر دهقانی که عضو ساواک زمان شاه بود.
من در اتاقم شبها شاهنامه خوانی راه اندازی کرده بودم و جمعی از بچهها هم می آمدند تا اینکه از همان اوایل آقای کسری نوری شروع کرد به شاهنامه خوانی و بسیار هم زیبا می خواند و آقای دهقانی هم شرکت میکرد، نهایتا بعضی از آخوندهای زندانی شروع کردند به شکایت علیه ما کردن و نهایتا از طرف مسئولان زندان گفتند که این موضوع گزارش شده و از طرف سازمان زندانها بخش نامه کرده اند و گفته اند که شاهنامه خوانی را در برنامه های فرهنگی زندانها بگنجانند. بعضی از شبهای زمستان نیز با جمعی از دوستان می نشستیم و سعدی خوانی میکردیم.
شبکه مستند و همچنین شبکه سه تلوزیون ایران از آقای علی اکبر دهقانی فیلمی تحت عنوان اختاپوس تهیه و پخش کرد که آقای دهقانی طرز شکنجه و نوع بازجویی زمان گذشته را توضیح میداد و این بر خلاف واقعیت بود. آقای دهقانی به من میگفت که من را مجبور به اعتراف ناحق کردند. قاضی سید محمود ساداتی به او دو سال زندان و حکم قطع دست راست و پای چپ را داد لاکن دو سال نیم زندانی را متحمل شد و با وثیقه ی دوست و پنجاه ملیون تومانی آزاد شد .
در این دوران زندان من در زندان نظام شیراز آخوند های متفاوتی را دیدم که اکثریت آنان مجتهد بودند و ما بقی آنان تا درجه اجتهاد مدت کوتاهی از درس انها باقی مانده بود و اکثرا جرم انها کلاه برداری ،سرقت ،زنای محصنه و … بود آنها غالبا هم جنس گرا و همجنس باز بودند و در میان زندانیان جاسوسی میکردند و همگی آنها نماز میخواندند ولی روزه نمی گرفتند هشتاد درصد آنها معتاد بودند و همگی به علی خامنه ای توهین و فحش های رکیک میدادند الا در کل دوره زندان من دو الی سه نفر از انها فحاشی نمی کردند. هیچ کدام از آنها مورد اطمینان نبودند و کوچکترین اخبار زندانیان را به مسئولین زندان می گفتند . با هم دیگر سخت مخالف بودند و پشت سر هم حرف میزدند و توهین میکردند و به همدیگر اتهامات جنسی میزدند. وقتی دور همدیگر جمع میشدند یا به قول خودشان قعده یا گعده میکردند از همجنسبازی هایشان در حوزه ی علمیه می گفتند و نام خیلی ها را در این خصوص میبردند.
یکبار تابستان بود کولر درستی نبود و اتاق ها گرم بود یکی از آن آخوندها که اهل بویر احمد و یاسوجی بود، کاملا لخت کرد حتی بدون شرت و رفت تخت دوم خوابید، و راحت خواب رفت و زندانیانی که برای حمام و دستشویی میرفتند از دیدن این صحنه به خنده می افتادند.
و این دوران از زندان من سه سال و نیم به طول انجامید و یکسال نیم در زندان عادل آباد در بند سبز بزرگسالان تحمل حبس کردم که جمعا 5 سال تکمیل شد، و تحمل حبس کردم .
در طول تمامی این دوران پنج ساله همیشه به خاطر ملاقات هایم دچار مشکل بودم چرا که از طرف خانواده همسرم که همگی آنان و همچنین مادر خانمم جذب اداره اطلاعات و امنیت شده بودند و از طرف اداره اطلاعات تلفن های خصوصی من و همسرم شنود میشد و آنها روز و ساعت ملاقات را میدانستند و به دستور اداره اطلاعات از آمدن همسرم به ملاقاتی جلو گیری میکردند
و این بود که روند آزادی من به تاخیر میافتاد حتی در طول این مدت پنج ساله سه سال آن با اجبار تلفن همراه همسرم را از او می گرفتند و من از اوضاع همسر و فرزندانم بی طلاع میماندم .جاسوسی هایی که از زندگی ما،از طرف مادر همسرم و خواهران همسرم و برادران همسرم برای اداره اطلاعات به خاطر بدست آوردن پول بسیار اندک انجام می شد باعث میشد که هر راهی که برای آزادی من و همسرم در مدت شش ماه طی می کردیم این ها در اختیار بازجوی اداره اطلاعات که بسیار شخص کثیف و هرزه ای بود قرار می دادند و راه ما را به لحظه ای مسدود میکردند و این برای من در پشت میله های زندان بسیار دردآور و ناامید کننده بود .
غیر از آن چپاولی که از زندگی ام و اموال خصوصی ام که از آن اداره اطلاعات برداشته بود و مابقی آن را به دستور اداره اطلاعات خانواده همسرم با اجبار از همسرم گرفته بودند و مشکل فقر گریبانگیر فرزندانم بود .هر بار که همسرم تلفنی میزد و از بازجوی اداره اطلاعات که مسئول پرونده من بود که گفتند نام او اسفندیار جمشیدی و اهل یکی از روستاهای مرودشت وساکن شیراز بود با توهین و تهمت های غیر اخلاقی به من و تهدید اعدام من (به همسرم) مواجه میشد و همسرم نیز که دیگر از این موضوع اتهام های مکرر خسته بود، کار به فحاشی میکشید وهر هفته این برنامه تکرار میشد.
در طول این مدت پنج سال دو مرخصی آمدم که از زندان عادل آباد گرفتم هر کدام به مدت پانزده روز بود که بیشتر آن در راه رفت آمد به شیراز جهت تمدید مرخصی هایی که ابتدا از هفت روز شروع شده بود میگذشت. رئیس زندان عادل آباد شیراز آقای محمدی و لر مرد شریفی بود، ولی رئیس حفاظت زندان شخصی بنام نعمتی وابسته به سازمان اطلاعات و امنیت بود،من در زندان عادل آباد شیراز بعلت داشتن کتابخانه ی بهتری و بزرگتر مدت بیشتری مطالعه میکردم و در مورد زندگی مردان بزرگ استان فارس و تاریخ آن و تاریخ عشایر فارس خاصتا عشایر قشقایی، اسماعیل خان صوله الدوله و فرزندانش محمد ناصر خان و خسرو خان قشقایی تحقیق بسیار کردم و در این باره کتابی نوشتم چونکه فارغ شدم موضوع را در تلفن برای همسرم گفتم و این باعث شد که سازمان اطلاعات و امنیت که بطور پیوسته صدای ما را شنود میکرد و از طرفی با رئیس حفاظت زندان آقای نعمتی که گماشته اطلاعات بود کسی را بفرستد و تمامی دفترهای من را ببرد. چونکه شخص حفاظتی بعد از وقت اداری ساعت سه آمد و چند تا از زندانیان که از دستیاران زندانبانها بودند ،درضمن بچههای خوبی هم بودند همراهش بود آمدند و شخص حفاظتی من را در خواب بیدار کرد و دفترهای من را برداشت و به من گفت که با من به حفاظت بیا .در راهروی زندان به او گفتم من دوست فلانی هستم، بسیار ناراحت شد و گفت، چرا زودتر نگفتی، چرا اینقدر دیر گفتی و…فردا روز مجددا او را در راهرو دیدم … …
ادامه دارد
حق اعتراض
چهرازی
حق اعتراض یک حق انسانی و غیر قابل سلب است ، این حق متعلق به تمام شهروندان است و هیچ قدرتی در یک جامعه مشروعیت این را ندارد که این حق را از افراد آن جامعه سلب کند ، در قانون اساسی ایران ، با نظر به همین استدلال، اصل ۲۷ قانون اساسی تدوین تصویب شد . در این اصل بیان شده :
تشکیل اجتماعات و راه پیمایی ها، بدون حمل سلاح، به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد است.
این حق یک حق انحصاری برای مردم است و زمانی که جمعیتی احساس کنند که به گونه ای مورد ظلم و بی عدالتی دولتی قرار گرفته اند این حق برای آنان در نظر گرفته شده که با تجمعات و راهپیمایی ها در جهت احقاق حق خود گام بردارند و صدای فریادشان را به گوش دولت برسانند
در سال ۵۸ در متن پیش نویس اصل ۲۷ تنها بر همین دو شرط ، این دو پیش شرط بدون سلاح و مخل مبانی اسلامی نباشد ، صراحتا ذکر نشده بود و در توضیح آمده بود که مقررات مربوط به نظم راهپیمایی در محل های برگزاری به موجب قانون معین میشود که به تصویب نرسید و این امر باعث شد که کسانی که قصد تعدی به این حق را دارند با برخوردهای سلیقه ای و تمامیت طلبانه نتوانند که این اصل را به گونه ای دلخواه مصادره کنند و قانون گذار در نهایت با بیان اصل ۲۷ قانون اساسی به شکلی که بیان شد این امر را تصدیق میکند که اگر راهپیمایی بدون سلاح و موافق با مبانی اسلامی باشد به تبع مخل نظم عمومی نیست قانون و آزاد است .
اما در شهریور ماه سال ۶۰ قانونی تحت عنوان قانون احزاب و جمعیت ها تصویب شد که در ماده ۶ این قانون و در تبصره دوم بیان میشود برگزاری راهپیماییها با اطلاع وزارت کشور بدون حمل سلاح در صورتی که به تشخیص کمیسیون ماده 10 مخل به مبانی اسلام نباشدو نیز تشکیل اجتماعات درمیادین و پارکهای عمومی با کسب مجوز از وزارت کشور آزاد است و در ماده ۱۰ اعضای این کمیسیون به شرح ذیل معرفی میشوند
1 – نماینده دادستان کل کشور.
2 – نماینده شورای عالی قضایی.
3 – نماینده وزارت کشور.
4 – دو نماینده به انتخاب مجلس شورای اسلامی از بین داوطلبانی که از داخل مجلس و یا خارج از آن
اما آنچه در این قانون محل سوال شد این بود که از عبارت مخل مبانی اسلام نباشد ، ابهام زدایی نشده و مصادیق عینی ارائه نشد امکان برخوردهای سلیقه ای و تفسیرهای نادرست و یا قضاوتهای بی پشتوانه ای عینی و جهت دار را در این کمیسیون بوجود میاورد و ممکن است فضای حاکم بر این کمیسیون با رد درخواستهایی حق تجمع را از عده ای که طبق قانون اساسی قانونا مستحق آن بودند بگیرد
از طرفی برگزاری تجمعات بر طبق این قانون مشروط به کسب مجوزمیگردد که همین امر باعث میشود که نوعی فاصله بین اراده به اعتراض وتجمع تا تحقق و فعلیت آن ایجاد شود و این امر باز هم فرصت را برای مانع تراشی های غرض ورزانه مهیا میکند و امکان تضییع این حق را ایجاد میکند .
اما نکته دیگری که قابل ذکر است این می باشد که : مخاطب قانون سال ۶۰ ، موضوع اصل ۲۶ قانون اساسی است که بیان میدارد :
احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچکس را نمیتوان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.
با توجه به متن صریح اصل ۲۶ میتوان نتیجه گرفت که تنها احزاب ، جمعیت ها و انجمن های سیاسی و صنفی و اسلامی و اقلیتهای دینی ، مشمول قانون سال ۶۰ شده و سایر افراد حقوقی و حقیقی که شامل این تعاریف نمیشوند مشمول این قانون نشده و از آنجایی که حق اجتماع و راهپیمایی و اعتراض از حقوق غیر قابل سلب تمام مردم است پس میتوان نتیجه گرفت که الزام به اجازه برای راهپیمایی و اعتراض برای سایر آحاد ملت که در این دسته بندی ها قرار نمیگیرند ، وجود ندارد و صرفا عدم حمل سلاح و عدم نفی مبانی اسلامی شرط لازم و کافی برای اعتراضات و راهپیمایی های خودجوش مردمی است ونیازی به کسب اجازه نیست وهیچ مقامی قانونا نمیتواند مانع برگزاری آن شود و در صورتی که مقام مسئول مانع آن شود میتواند مشمول ماده ۵۷۰ قانون مجازات اسلامی گردد و مجرم شناخته میشود .
واقعیت این است که این اصل قانون اساسی نه تنها در عمل هیچ وقت به این نحواجرایی نشده است بلکه حتی برای تعیین چگونگی اجرای آن تاکنون دست کم دو آیین نامه و یک قانون هم تدوین شده است؛ اول آیین نامه چگونگی تامین نظم و امنیت اجتماعات و راه پیمایی های قانونی مصوب سال ۸۱ در هیئت دولت، دوم بند خ ماده ۱۳ قانون جدید احزاب مصوب سال۹۵ که برگزاری تجمعات را مشروط به اطلاع و مجوز از وزارت کشور و استانداری ها میکند و سوم دستورالعمل اجرایی تامین نظم و امنیت در مراسم اجتماعات و راه پیمایی های قانونی مصوب شورای امنیت کشور در سال ۹۵ که البته متن این مصوبه آخر محرمانه است و تنها به استانداری ها و فرمانداری ها از طریق وزارت کشور اعلام شده است؛ با این حال تا کنون با بسیاری از درخواست ها برای برگزاری تجمعات و راهپیمایی ها به استناد همین مصوبه محرمانه مخالفت شده است. در واقع همچنان هیچ کدام از این آیین نامه ها و قوانین نتوانسته منجر به اجرای اصل ۲۷ قانون اساسی شود. و تا حدی میتوان گفت که ابزار بیشتری را برای برخوردهای سلیقه ای ایجاد کرده اند .موضوعی که به خصوص در جریان اعتراضات دی ماه سال ۹۶ و بعد از آن مخالفت با درخواست برگزاری تجمعات حزبی از سوی وزارت کشور چالش برانگیز شد.
دلتنگی های آرون
سید محمد(آرون) اسماعیلی
جایزه سکوت! (اینترنت؟)