اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
که بلافاصله برای خفه کردن آن به سرعت دست به کار شدند. این بار نه از طریق محدودکردن یا در انزوا گذاشتن او، بل که به کمک مداد پاک کن و زدودن مضمون پیام اش . چند ماه پیش نشریه اکونومیست حتی در یکی از سرمقاله های خود در باره جهانی سازی تا آن جا پیش رفت که «جان لنون» را «سرمایه داری» خواند که آهنگ معروف «تصور کن» را برای تبلیغ جهانی سازی خوانده است! بیش تر از این نمی توان وحشت خود را از حقیقت نشان داد. همین کار در ۲۵ امین سالگرد قتل اش در یادنامه های مختلف در رسانه های وابسته به قدرت ها به طرق گوناگون صورت گرفت. حقیقت این است که «جان لنون» رهبر سیاسی نبود اما مظهر اعتراض خود به خودی نسل جوان معاصر خود بود. به بی عدالتی و تبعیض، بی قدرتی مردم و تلاش اقلیت صاحب قدرت و ثروت برای کنترل مردم بوسیله زور و ریا. او هم چنین روحیه ی نسل معاصرش علیه «جنگ ویتنام» را بازتاب داده و با جنبش ضد جنگی که در نتیجه ی آن گسترش یافته بود، عمیقن همدل بود. برای قضاوت در باره ی «جان لنون» بهتر است افکار و احساسات او را از زبان خود ش بشنویم. در سال ۱۹۷۱ «طارق علی» و «رابین بلاکبورن» گفت وگویی با «جان لنون» صورت داده اند که از اسناد شناخته شده ی آن دوران است. «طارق علی» خود یکی از سازمان دهندگان برجسته ی «دادگاه راسل» بود. چهره ی «جان لنون» واقعی در این مصاحبه به خوبی پیداست. اشتیاق او به حقیقت و به رفع ستم از مردم. نفرت عمیق اش از ستمگران وریاکاران، صداقت زیبا و شور فوق العاده اش. سرگردانی ها و نگرانی هایش... و او حرف های جالبی دارد درباره ی فرهنگ، سیاست و طبقه و در باره ی طغیان خودش و «جرج هاریسون» علیه جنگ «ویتنام» و فشار بر بیتل ها برای ساکت ماندن در مورد آن و نیز در باره ی نقش مذهب در کارهای اولیه اش، استفاده ی قدرت از مذهب و شورش مقامات علیه او وقتی که با مذهب در افتاد و موسیقی فولکلورآمریکایی و اروپایی،موسیقی سیاهان، بلوز و البته راک اند رول، مقاومت سنتی بی بی سی در برابر لهجه های شهرستانی و انقلاب بیتل ها در این زمینه و دولت ویلسون و کمک به رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، انقلاب و کیش شخصیت، رابطه ی کارگر و دانشجو و سرانجام این که درباره ی مساله ی برابری جنسی! گفت و گو را «طارق علی» برای کتاب جدیدش «سال های نبرد خیابانی» که توسط «انتشارات ورسو» منتشر شده تنظیم کرده و نسخه یی از آن در نشریه ی اینترنتی «کانتر پانچ» چاپ شده است. گفت و گو بسیار بلند است. در این جا چکیده یی از آن را که آزاد ترجمه شده می خوانید.* *** * طارق علی: آخرین آهنگ های تو و حرف هایی که اخیرن در مقابل عموم زده یی به ویژه گفت و گویت در نشریه ی رولینگ استون حاکی ازآن است که نظرات ات هرچه بیش تر رادیکال و سیاسی می شود. کی این تحول شروع شد؟ جان لنون: می دانید، من همیشه ذهنیت سیاسی داشته ام و علیه وضع موجود بوده ام. وقتی شما در شرایطی شبیه شرایط من بزرگ شده باشید، به طور بدیهی از پلیس به عنوان یک دشمن طبیعی می ترسید و متنفر می شوید. از ارتش بدتان می آید و آن را چیزی می بینید که این و آن را می گیرد و می برد و یک جایی مرده اش را رها می کند. می خواهم بگویم که این اساسن یک چیز کارگری و مربوط به طبقه ی کارگر است، هرچند وقتی سن آدم بالا می رود، ساییده شده، آدم خانواده یی دست و پا می کند و سیستم او را می بلعد. در مورد من، هرگز غیر سیاسی نبودم، هرچند مذهب طوری روی این سایه می انداخت.این حدود سال ۶۵ یا ۶۶ بود. مذهب محصول مستقیم چرندیات مربوط به سوپر استار شدن بود.(۱)مذهب مجرایی بود برای بروز سرکوب شدگی من. فکر مى کردم خوب چیز دیگرى نیز در زندگی باید وجود داشته باشد. مگرنه ؟ این که داریم آن نیست؟ اما به هر حال من به نوعى سیاسى بودم. در دوکتابی که نوشته ام، ضربه هایی به مذهب هست و یک نمایش در باره ی یک کارگر و یک سرمایه دارهم هست. من از بچگی به سیستم نیش زدم. در مدرسه عادت داشتم روزنامه درست کنم و آن را پخش کنم. آن ها در حالی که به پشت من می زدند می گفتند که در باره ی طبقه ام عمیقن آگاهی دارم. چون می دانستم چه بر سر من می آید و از ستم طبقاتی که بر سر ما می آمد با خبر بودم. این بود اصل ماجرا ولی در طوفان بیتلیسم این از دست رفت. من موقتن از واقعیت جدا شدم. * طارق علی: فکر می کنی علت موفقیت نوع موسیقی تو چه بود؟ جان لنون: خوب، آن زمان فکر می کردم این یک پیروزى براى طبقه کارگر است اما حالا که به گذشته نگاه مى کنم مى بینم که این هم مثل همان معامله ی حقه بازانه یی بود که با سیاهان کردند. درست مثل همان بود که سیاهان اجازه یافتند دونده یا بوکسور بشوند و یا برای مردم برنامه ی تفریحی جور کنند. این انتخابی است که در برابر شما می گذارند. حالا به تو مجال می دهند ستاره ی پاپ بشوى و این واقعن همان چیزى است که من در آهنگ «قهرمان طبقه ی کارگر» مى گویم. همان طور که در گفت و گو با «رولینگ استون» (۲) هم گفتم هنوز هم این همان عده هستند که قدرت را در دست دارند. سیستم طبقاتى یک ذره هم تغییر نکرده است. البته خوب حالا یک عده ی زیادى از مزد بگیران و تعدادی از بچه های اهل مد طبقات متوسط (۳) که لباس تر و تمیز دارند با موهای بلند می گردند. اما هیچ چیز عوض نشده به جز این که ما کمی لباس مان را تغییر داده ایم و همان لعنتى ها را به حال خود واگذاشته ایم که بر همه چیز حکومت کنند...! * طارق علی: چه وقت شروع به سرپیچى از نقشى کردی که به عنوان بیتل به تو تحمیل شده بود؟ جان لنون: حتا در دوران اوج بیتل ها هم من با این نقش در می افتادم. همین طور«جرج (هاریسون)؛ ما چند بار به امریکا رفتیم و«اپشتاین»(۴) همیشه سعى مى کرد به ما حقنه کند که چیزى در باره ی جنگ ویتنام نگوییم. زمانى رسید که من و جرج با خود گفتیم که خب این بار که از ما سوال کنند خواهیم گفت ما با این جنگ مخالفیم و به نظر ما آن ها باید بى تاخیر آن جا را ترک کنند و ما همین کار را هم کردیم. در آن زمان این چیز تقریبن رادیکالى بود به ویژه براى 'Fab Four'.(5) برای شخص من این اولین باری بود که فرصت پیدا کردم پرچم را اندکی به تکان بیاورم. اما به خاطر داشته باشید که من همیشه احساس خفقان مى کردم. ما همگى به شدت تحت فشار بودیم و به سختى مهلتى مى یافتیم که افکار خودمان را بیان کنیم. با آن تورهاى فشرده و کار مداوم و با توجه به این که ما اغلب در پیله یى از رویاها و اسطوره ها نگه داشته مى شدیم. وقتی شما سزار باشید و همه چیزهای خوب و دختران زیبا را به شما بدهند خیلی سخت است که شما بگویید نمی خواهید شاه باشید، می خواهید واقعی باشید. |