اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره 224 |
بحثی در تاریخ، زبان شناسی عهد عتیق و قرآن و " اسماعیل" چگونه " سمع الله " شد. حسن بایگان آنچه در اسلام آمده برگرفته یا حاصل جمع دینهای یهودی، مسیحی، زرتشتی و بت پرستی میباشد. محمد پیامبر مسلمانان در اطراف خود و درمیان نزدیکترین اقوام خود از تمامی این ادیان داشت. حتی تاثیر فلسفه و علم کلام یونانی را هم در ادیان سامی و مخصوصاً اسلام بوضوح میتوان دید. در ابتدا قصدم آن بود تا مختصری راجع به تغییر اسماعیل و یا اسمعیل به سمع الله و نوشتن صحیح این کلمه بنویسم ولی پس از شروع معلوم شد که بررسی این نکته به تنهائی کامل و کافی نیست بلکه یک مجموعه از مسائل یا نکات وجود دارند که در طی قرون بی جواب و سردرگم مانده اند و یافتن پاسخ آنها نیز در یک پیوستگی با یکدیگر قرار دارند که در نتیجه میتوان یا میبایست به تمامی آنها پرداخت؛ بنابراین در این نوشتار به مجموعه ای از مسائل پرداخته میشود که جواب بسیاری از این نکات را بطور دقیق و پیوسته مشخص میکند. در این میان از آنجائیکه بعضی مسائل دیگر نیز در ضمن نقل قولها مطرح میشوند صلاح دیده شد تا این نکات را هم مورد بررسی قرار داده و پاسخ آنها را هم مشخص کرد. از جمله این نکات مهم بررسی و روشن کردن نقش برجسته زنان در جوامع به اصطلاح عرب است. زیرا بسیاری از مردمان جهان و از جمله بسیاری از ایرانیان بدلائلی که قابل توجیه نیست از حس ناسیونالیستی بیش از اندازه ای برخوردارند بطوریکه آنها را کور کرده و همواره با دیده خصومت و زبانی بد و ناپخته به آنانیکه اکنون به اعراب معروف شده اند نگریسته آنها را بسیار عقب افتاده میدانند. آنها در هنگام صحبت از نقش زنان به این افتخار میکنند که زن ایرانی در زمان ساسانیان شاه شد ولی اعراب زنان خود را می کشتند؛ در حالیکه نمی دانند به سلطنت رسیدن زن ایرانی در آن زمان از چه منظری بود که در اساس از دیدگاه قدرت زن نبود بلکه از روی ناچاری و درماندگی بود و همان هم یکی از دلائل سقوط یا شکست ایرانیان در برابر اعراب گردید ولی اعراب نتوانستند بر روم که قدرت دیگر جهان و در مقابل ایران بود غلبه کنند؛ پاسخ دقیق به این مسئله تاریخی را در مقاله ای تحت عنوان " اشرافیت در ایران" چند سال پیش نوشتم و برای انتشار به نشریه مهر نامه در ایران فرستادم ولی ظاهرا این نشریه به دلائلی هنوز آن را چاپ نکرده است و در اساس آن نشریه نیز جرات ندارد مطلبی را که نام من زیر آن باشد منتشر بکند. ولی در صورت علاقه و عجله میتوانید به تواریخ و از جمله تاریخ طبری منسوب به بلعمی مراجعه کنید. در میان مردمان آن منطقه و حتی اعراب، حداقل هزار سال پیش از هخامنشیان ( یعنی بیشتر از 2000 سال پیش از سلطنت زنان در اواخر ساسانیان)، پادشاه زن ( آنهم نه از روی ناچاری همانند اواخر ایران ساسانی) وجود داشته است. از آن فراتر شاه – کاهن ِ زن ( ملکه – کاهن) که مقامی کاریزماتیک می شود و حتی از این هم فراتر خدای زن وجود داشته است که نام اشان را به سه منطقه آسیا، اروپا و لیبیه دادند که پرسشی قدیمی و پاسخ نیافته برای بزرگان و تاریخ دانان بوده و در اینجا پاسخ این سئوال نیز داده خواهد شد. نکته دیگر اینکه تمامی اعراب دختران خود را نمی کشتند اگر چنین بود که نسل تمامی اعراب بعد از یکی دو نسل کاملا ً از میان میرفت بلکه در اساس تنها یک گروه یا قبیله از اعراب چنین میکردند ولی چون بررسی کامل آن این نوشته را طولانی میکند استدلالاتی که در این خصوص در تواریخ آمده است به نوشته دیگری موکول می شود. با این مقدمه اکنون به بررسی نکات مختلفی در این نوشتار بسیار کوتاه پرداخته میشود. اسماعیل چگونه سمع الله شد تا آنجائی که بیاد دارم بحث ها همیشه بر سر این بوده که باید اسماعیل نوشت و یا اسمعیل و مقالات و کتبی در این خصوص نوشته شده است که بنظر میرسد هیچکدام نتوانستند پاسخ صحیح و یا کامل را بدهند. برای رسیدن به پاسخ باید ریشه این کلمه را شناخت. در این راستا ابتدا باید گفت عبری یکی از گویش های زبان عربی است. یعنی دسته ای از اعراب بیابانگرد به این زبان صحبت میکردند. هم اکنون نیز میان گویش های مختلف عرب زبانان اختلافات زیادی است که به چند مورد اندک آن در سطور آینده اشاره خواهد شد. بعضی کلمات در میان عبری و عربی زبانان یکی است ولی تنها بعضی تفاوتهای اندک با هم دارند مانند سلام در میان عربان و شالیم یا شلوم ( به معنی صلح) در میان عبری زبانان ویا قصاب که عبری آن کساب و با همان معنی است. حتی در میان خود عبری زبانان نیز تفاوت لهجه یا گویش های مختلف بوده است. جالب ترین مثال در خصوص تفاوت لهجه ها را میتوان از عهد عتیق و در خصوص 12 سبط آورد زیرا آنها اولاد یعقوب به حساب می آیند و بنابراین میبایست یک زبان و یک لهجه داشته باشند اما در سفر داوران باب دوازدهم آنجا که از درگیری سبط افرائیم صحبت میکند دشمنانشان برای امتحان اینکه آیا آنها افرائیم هستند ویا نه یک امتحان ساده میکردند و از مردم میخواستند بگویند " شِبولِت " اما سبط افرائیم نمیتوانست " ش" را بگوید و " س " میگفت به صورت " سِبولِت "، و به این طریق آنها افشاء میشدند و به کام مرگ فرستاده می شدند. در حالیکه در عهد عتیق بسیاری اسامی و کلمات هست که با " ش" شروع می شود مانند: شمشون، شلومیه، شمعون، شموئیل، شولمیت و... از این داستان چند نتیجه گرفته می شود:- بعضی قبایل هم خانواده نزدیک بهم نیز با هم تفاوت لهجه یا گویش داشتند. - از جنبه تاریخی باید گفت اگر اینها همه فرزندان یعقوب بودند پس می بایست یک زبان و لهجه داشته باشند ضمن اینکه در آن مقطع هنوز به مناطق بسیار دور از هم مهاجرت نکرده بودند و هنوز در کنار هم یک سرزمین را تشکیل می دادند و این تازه آغاز مرحله جدائی " یهودیان" از" اسرائیلیان" بود. پس یک آشفتگی و عدم واقعیت دیگر در این داستان هویدا می شود و در نتیجه باید بنوعی آن را تبیین کرد. از جمله حدسیاتی که میتوان زد چنین است که زمان زیادی از ایجاد 12 سبط می گذشته و در این فاصله آنها با مردمان ساکن آن مناطق ادغام شده و در نتیجه از زبان آنها نیز تاثیر گرفته بودند و تفاوت لهجه میان آنها ایجاد شده بود ولی این استدلال با آنچه در داستان آمده همآهنگ نیست. حدس دیگر اینکه اینها ابدا ً از یک نسل نبوده اند یکی 12 فرزند یعقوب نبودند بلکه 12 قبیله یا طایفه مختلف بودند که در این داستان هم را از یک ریشه نشان داده است و ابدا ً داستانی واقعی نیست. کمااینکه در میان طوایف ایران نیز چنین روایاتی هست مثلا ً بختیاری ها به چهار لنگ و هفت لنگ تقسیم می شوند و داستان را چنین میگویند که آنها دو برادر بودند که یکی دارای هفت و دیگری چهار فرزند بوده اند. ولی همه بختیاری ها میدانند که چنین چیزی فقط داستان است و ریشه آن چیز دیگری است که هنوز معلوم نشده است. نتیجه ای که به بررسی زبان شناسانه این نوشتار مربوط می شود اینستکه تفاوت لهجه و ادای کلمات و همچنین نوشتن کلمات در میان عربان بسیار زیاد بوده است حتی در میان مردمان قبایلی که بهم بسیار نزدیک بودند.اسماعیل ( در فرهنگ مستر هاکس این چنین نوشته شده است ) بزبان عبری بمعنی " مسموع از خدا" است. جالب آنکه، در ترجمه پارسی عهد عتیق بصورت اسمعیل آمده است. سفر پیدایش باب 16 آیه 11 ،15 ، 16 و باب 17 آیه 20 اما در ترجمه عربی عهد عتیق بصورت اسماعیل آمده و در پرانتز باب 16 آیه 11 نوشته: "... تدعینه اسماعیل ( وَمَعنَاهُ: الله یسمع)" لان رب شد سمع صوت شقائک. یعنی خدا شنواست. سفر پیدایش باب 16 آیه 11 ، 15، 16 و باب 17 آیه 20 یهودیان و عرب ها در بسیاری موارد عادت داشتند اسامی فرزندان را باین شکل بگذارند؛ در حالیکه " خدا می شنود" ظاهرا ً نمیتواند یک نام باشد بلکه یک صفت یا تعریف است که بجای نام پذیرفته شده است چند نمونه دیگر در سطور آینده آورده میشود. اسماعیل، اسمعیل، اسمع ئیل، سموئیل، سموع ئیل، سمع ئیل، شموئیل و شموع ئیل " |