ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

  حقوق بشرو میثاق های آن

دانشجو

 

 

درگذشت على تجويدى استاد موسيقى ايرانى

آتش كاروان خاموش شد

 

181596.jpg

مرضيه رسولى

 ديروز يكى از روزهاى هشتادوشش سالگى على تجويدى بود كه او از دنيا رفت.

در آخرين روزهاى سال ۱۳۸۴ واژه اى به اول نام آهنگساز اضافه شد: «مرحوم». حالا برعكس هميشه كسى غير از «شوكت خانم» همسر مرحوم على تجويدى گوشى را برمى دارد. مى گويد در روزنامه بنويسيد كه پيكر استاد شنبه ساعت ۹ صبح از تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا تشييع مى شود. همايون خرم تازه دو دقيقه است كه از مرگ صميمى ترين دوستش باخبر شده است:

«چه بگويم؟ هاج وواج هستم.» او بايد از امروز تا صبح شنبه متن سخنرانى اش را آماده كند و وقتى همه داغدار و سياهپوش در محوطه باز تالار وحدت در انتظار تشييع پيكر مرحوم تجويدى هستند، از خاطراتش با او بگويد. از روزى بگويد كه ۹ سال پيش بود و در خانه مهمان داشت و به اصرار تجويدى به خانه او رفت. به محض اينكه وارد شد على تجويدى با سه تار آهنگ «تولدت مبارك» را زد. كيك تولد همايون خرم را آوردند و برايش جشن گرفتند و بعد نوبت «رسواى زمانه منم، ديوانه منم» بود كه تجويدى با ويولن نواخت.

سعيد تجويدى پسر او مى گويد كه از سال ۱۳۸۱ وقتى زمين خورد و پايش شكست، ديگر نتوانست ساز به دست بگيرد. بنيه اش ضعيف شده بود. انگشتانش به درستى سيم ساز را لمس نمى كرد و توانايى آرشه  كشيدن نداشت. عصبانى مى شد وقتى نمى توانست ساز بزند. حالا فقط روى تختش مى خوابيد و به ساز زدن دوستان و شاگردانش نگاه مى كرد. آثارى را شروع كرده بود كه نتوانست به پايان برساندشان. كتاب هايى كه چاپ شدند و كتاب هايى كه چاپ نشدند و تجويدى هميشه در مصاحبه هايش مى خواست كه امكانى براى انتشار آنها فراهم كنند. كودكى تجويدى در شهر رى گذشت. هادى خان تجويدى پدر او كه از شاگردان ممتاز كمال الملك و استاد مينياتور بود، به او تاز زدن آموخت و از ۱۶سالگى، على نوجوان نواختن ويولن را شروع كرد و اول پيش «سپهرى» و بعد مدت دو سال نزد حسين ياحقى به يادگيرى رديف هاى موسيقى ايرانى مشغول شد. بعد از آن تجويدى را به ابوالحسن صبا معرفى كردند. شاگردى صبا ۸ سال طول كشيد و در هيچ كدام از كلاس هاى او، تجويدى و همايون خرم همديگر را نديدند. اين دو را يك دوست مشترك به هم وصل كرد و بعد در اركستر گل هاى راديو كه رهبر آن صبا بود كنار هم مى نشستند و ساز مى زدند، در اركستر وزارت فرهنگ و هنر هم همين طور. ساز مى زدند و آهنگ مى ساختند. آهنگ هايى كه ماندگار شدند، اگرچه خالقان آنها كم كم فراموش مى شوند.  در همان سال ها هوشنگ استوار يكى از همين بزرگان فراموش شده كه حالا در گوشه اى نشسته و به زندگى مشغول است، به تجويدى هارمونى، اركستراسيون و آهنگسازى آموخت و شاگرد او «آزاده ام»، «صبرم عطاكن»، «پشيمانم» و... را براى اركستر بزرگ تنظيم و اجرا كرد. تجويدى آهنگ هايى ساخت كه خوانندگان بزرگى آنها را اجرا كردند. «غلامحسين بنان»، «محمودى خوانسارى»، «حسين قوامى» و بزرگانى چون جليل شهناز، پرويز ياحقى و حبيب الله بديعى برايش ساز زدند. تعداد آهنگ هايى كه آهنگساز نوشت بيشتر از عمر او بود. بيشتر از ۱۰۰ آهنگ كه معروف ترين آنها «آتش كاروان»، «آشفته حالى»، «مى گذرم»، «سفر كرده» و «ديدى كه رسوا شد دلم» هستند. غير از اينها او هم نقاشى مى كرد و هم خوشنويسى و برعكس موسيقيدانان امروزى، هيچ وقت دوستان قديمى خود را ترك نكرد.

تا قبل از اينكه توانايى اش در ساز زدن از بين برود، شب هاى جمعه با دو تا از دوستانش دور هم جمع مى شدند، شعر مى خواندند و ساز مى زدند. دلخوشى هاى كوچكى كه باعث مى شد آهنگساز اگرچه جايش در صحنه هاى زنده موسيقى، خالى است اما همچنان به خلق اثر ادامه دهد. همايون خرم كه حالا تنها بازمانده از شاگردان استاد صبا است مى گويد: «به من و حبيب الله بديعى و على تجويدى سه تفنگدار مى گفتند. وقتى هم كه پرويز ياحقى زنده بود مى شديم چهار سوار سرنوشت. دلمان به يكديگر خوش بود، حالا ديگر از دوره ما جز جليل شهناز و چند نفر ديگر كسى باقى نمانده است. على هم كه رفت

على تجويدى در دهه ۶۰ و ۷۰ ديگر جز برنامه هاى مناسبتى، كنسرتى برگزار نكرد و به ساخت آهنگ و تربيت شاگردانش مشغول بود. چند سال پيش اركستر موسيقى ملى به رهبرى فرهاد فخرالدينى دو تا از آثارش را با نام هاى «تذرو» و «مناجات» اجرا كرد و در سال ۱۳۸۰ هم «يادگار استاد» آخرين نوار او منتشر شد و آهنگ «تو بودى» در مايه افشارى را خودش خواند و با سه تار اجرا كرد تا به قول پسرش خوانندگان طرز خواندن صحيح را ياد بگيرند.

«آرزوى صلح» يكى از آخرين آثارى است كه تجويدى آهنگش را ساخت و شعرش را هم خودش گفت، اما هيچ وقت نتوانست ضبطش كند.

على تجويدى كه از دنيا رفت، پسرش گفت: «اگر مى توانيد با آقاى جليل شهناز هم صحبت كنيد. با هم خيلى خوب بودند. همين طور آقاى بيژن ترقى. بيشتر شعرهايى كه پدرم آهنگشان را ساخت، متعلق به ايشان است.» گوشى بيژن ترقى زنگ مى خورد. تلفن روى پيغام گير مى رود: لطفاً بعد از شنيدن صداى بوق پيام خود را بگذاريد.

بيژن ترقى در خانه نيست. جليل شهناز مريض است.

 

قبلی

برگشت

بعدی