اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
|
علل وپیامدهای خشونتهای خانوادگی در میان مهاجرین تنظیم:خلیل رئیسی فرد متن سخنرانی دکتر مهرداد درویش پور در شهر گوتنبورگ در باره علل وپیامدهای خشونتهای خانوادگی در میان مهاجرین پیشگفتار: خشونت و بدرفتاری علیه زنان یكی از رایج ترین جرایم اجتماعی و از عریان ترین جلوه های اقتدار مردسالاری در جهان امروز است كه در تمام ملیت ها، طبقات و گروه های اجتماعی به چشم می خورد. اگر چه در اغلب جوامع امروزی خشونت در خارج از خانواده جرم به شمار می رود، اما به محض رخ دادن این امر در خانواده، قوانین و اخلاقیات حاكم در بسیاری مواقع عقب نشینی نموده و با سكوت و بی توجهی به تداوم آن یاری می رساند. ریشه این ریاكاری و كاربرد معیارهای دوگانه را باید در فرهنگ و اخلاق پدرسالار جستجو نمود كه با ممانعت از مداخله جامعه در "حریم خصوصی" در پی حفظ سلطه مرد در خانواده است. به رغم عمومی بودن این پدیده، خشونت در جوامع مختلف از كم و كیف یكسان و مشابهی برخوردار نیست. برای نمونه در حالی كه در ایران همچنان كتك خوردن زن دلیل محكمه پسندی برای صدور حكم طلاق از جانب دادگاه نیست، در سوئد اعمال خشونت علیه زنان در خانواده از سال 1864 رسماً ممنوع گشت. با این وجود فقط از سال 1982 است كه خشونت در خانواده موضوع شكایت عمومی شناخته شد و پیگرد قانونی آن، نیازمند شاكی خصوصی نیست؛ امری كه نشان گر تغییر طرز تلقی جامعه نسبت به این مسئله است. این امر همچنین بخشی از مطالبات جنبش فمینیستی است كه با سیاسی و عمومی خواندن "امر خصوصی" خواهان مداخله در امور خانوادگی به منظور جلوگیری از اعمال سلطه نسبت به زنان است. با این همه از حوزة قوانین تا زندگی واقعی روزمره، فاصله عمیقی وجود دارد. نخست آنكه بسیاری از شكایت ها به دلیل كمبود مدارك كافی پیگیری نمی شود. دیگر آن كه بسیاری از بدرفتاری ها و خشونت ها در خانه، به دلیل ترس، وابستگی، چرم و یا امید به بهبود رابطه و پایان یافتن خشونت ها هرگز گزارش نمی شوند و یا شكایت ها پس گرفته می شود.
همچنین بسیاری از زن ها تنها پس از بارها كتك خوردن، به شكایت روی می آورند. با این وجود بنا بر آمار رسمی سالانه در سوئد حدود 19 هزار مورد شكایت رسمی در رابطه با خشونت علیه زنان به ثبت رسیده است كه دو سوم آن در منازل رخ داده و مجموعاً بیش از 80 درصد خشونت ها توسط مردان آشنا صورت گرفته است. حال آنكه تنها 20 درصد از گزارشات و شكایات مربوط به خشونت علیه مردان در منازل بوده است.اما ابعاد خشونت در خانواده های مهاجر از جمله ایرانیان مهاجر چگونه است؟ در این مورد اطلاعات دقیقی در دست نیست. بنابر آمار اداره پیشگیری از جرایم در سوئد در سال 1996، 80 درصد كل شكایات مربوط به خشونت متوجه مردان سوئدی است. اما اگر این میزان را به نسبت جمعیت بسنجیم، آنگاه شكایت علیه خشونت مردان مهاجر حدود 2 برابر بیش از مردان سوئدی است. در حالی كه مردان مهاجر عرب آفریقایی (آفریقای شمالی) بالاترین میزان خشونت (به نسبت جمعیت) را به خود اختصاص داده اند، مردان مهاجر كشورهای اسكاندیناوی از كمترین میزان شكایت برخوردارند. در میان 25 ملیت مهاجر و سوئدی كه در فاصله 1989_1985 به جرم اعمال خشونت علیه زنان مورد بررسی قرار گرفته اند، ایرانیان در رده 18 جدول قرار دارند. بدین سان می توان گفت كه خشونت در میان مهاجرین ایرانی نسبت به جمعیت كمتر از غالب مهاجرین غیراروپایی است. این میزان در مورد كل گروههای مهاجر به ترتیب كشورهای زیر است: 1_الجزایر. 2_لیبی. 3_مراكش. 4_تونس. 5_دیگر كشورهای افریقایی. 6_بلغارستان. 7_عراق. 8_رومانی. 9_شیلی. 10_ایتالیا. 11_اردن. 12_سوریه. 13_توگسلاوی. 14_فنلاند. 15_تركیه. 16_بولیوی. 17_اكوادور.18_ایران. 19_لبنان. 20_پرو. 21_پرتقال. 22_اسپانیا. 23_دانمارك. 24_نروژ. 25_سوئد. هر چه انگیزه ها و توجیهات خشونت علیه زنان و كم و كیف آن در خانواده های مهاجر، سوئدی یا دیگر ملیت های غربی متفاوت است، اما ویژگی های مشتركی تمامی آنها را به هم پیوند می دهد كه نیازمند بررسی است. برای مثال چرا خشونت عموماً ابزار اعمال قدرت مردان است؟ رابطه عشق و خشونت چگونه است و چرا بدرفتاری علیه زنان می تواند دائماً تكرار شود، بی آنكه با واكنش مناسبی روبرو گردد؟ آیا خشونت در خانواده حادثه مجزایی است كه تحت تأثیر مناسبات زناشویی رخ می دهد یا آنكه متأثر از مناسبات جنسی_اجتماعی و عوامل دیگر است؟ برداشت زنان و مردان از این پدیده چه تفاوتی با هم دارد؟ تأثیر و پیامد خشونت در زندگی خانوادگی چیست؟ چه عواملی موجب خشونت بیشتر در خانواده های مهاجر است؟ و بالاخره تحقیقاتی درباره خشونت و بدرفتاری علیه زنان در خانواده های مهاجر ایرانی چه چیز را نشان می دهند؟ در این گفتار سعی شده است با استفاده از پژوهش تجربی كه متكی به مصاحبه با زنان و مردان ایرانی مقیم سوئد است به صورت فشرده به پرسش های فوق پاسخ داده شود. مفهوم خشونت و زمینه های اجتماعی و فردی بروز آن خشونت را می توان عملی آسیبرسان برای پیشبرد مقاصد خویش دانست كه صرفاً جنبه فیزیكی (بدنی) نداشته، بلكه می تواند ابعاد روزنی (فحاشی، تحقیر، منزوی نمودن فرد، داد و فریاد)، جنسی (آزار و مزاحمت جنسی، تجاوز) و اقتصادی (شكستن وسایل خانه) به خود گیرد. البته مردان و زنان برداشت واحدی از خشونت ندارند. تحقیقات مارگارت هیدن پژوهشگر سوئدی نشان می دهد كه زنان عموماً با تكیه بر تأثیرات و پیامدهای خشونت معتقدند كه مهم ترین ویژگی بدرفتاری و خشونت مردان علیه زنان اعمال قدرت بلامنازعی است كه هر نوع تلاش برای تغییر وضعیت را با حمله فیزیكی پاسخ میدهد. (2) اما از نظر مردان مصاحبه شونده، خشونت رفتاری آگاهانه و كنترل شده است. به زبان روشن تر آنها خشونت را از زاویه شرایط حاكم بر رابطه قربانی و مجرم توضیح میدهند. از این رو كتك كاری های بدون قصد و خارج از كنترل را اعمال خشونت ندانسته، بلكه آن را "دعوا" می نامند و بدینسان تلاش می كنند كه به كردار خود مشروعیت بخشیده و از خود سلب مسئولیت كنند. در واقع خشونت نه عمال حل تضادها بلكه سرپوشی موقتی بر آن است. نتایج مصاحبه های هیدن نشان میدهد كه دلیل اصلی جدایی ها خشونت است. به عبارت دیگر خشونت پدیده مشروعی در خانواده نیست، بلكه بالعكس، روابط میان زوجین را دشوار می كند. با این همه خشونت گر چه از نظر قانونی در بسیاری از جوامع ممنوع است، اما از نظر فرهنگی پذیرفتنی است. به عبارت روشن تر فرهنگ پدرسالاری در عادی نمودن و تكرار خشونت، در خانواده نقشی اساسی دارد. در واقع خشونت عملی صرفاً مجزا و لحظای نیست بلكه جزئی از استراتژی مردان برای نهادی نمودن مردانگی و زنانگی و تحكیم سلطه آنهاست. در فرهنگ پدرسالاری، نیروی بدنی مرد ابزار اعمال قدرت و زنان قربانیان مناسبی برای خشونت فیزیكی و روحی می شوند. با این همه بسنده نمودن به مفهوم پدرسالاری برای توضیح خشونت كافی نیست. برای مثال بین خشونتی كه از سوی مردان آشنا و یا غریبه نسبت به زنان اعمال می شود چه تفاوتی وجود دارد؟ همچنین خشونتی را كه از جانب زنان صورت می گیرد چگونه می توان توجیه كرد؟ بسنده نمودن به ارائه تحلیلی كلی از خشونت، مانع از درك رابطه پیچیده عشق و خشونت می گردد.
|