ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

 

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 
 

فاصله گرفته و تحت تأثیر مادران نظری منفی نسبت به پدر خود می یافتند. گاه به وارونه تحت تأثیر پدران، مادران خود را نكوهش می نمودند كه عامل جدایی بوده و با پافشاری خواستار بازگشت به زندگی قبلی و یا دستكم عدم رابطه با مرد دیگری بودند. بعضی اوقات خشونت میان والدین موجبات آسیب روانی كودكان را فراهم می آورد. یكی از زنان طلاق گرفته می گفت كه در یكی از دفعاتی كه شوهر سابق به خشونت متوسل شد ضمن داد و فریاد، پنجره را شكست. پسر كوچك آنها از وحشت شوكه شده و زبانش بند آمد، و تا مدت های طولانی تحت نظارت روانكاو بود و به رغم رشد سنی، دچار لكنت زبان شده و به راحتی قادر به تكلم نیست.

به طور كلی در بین مردان مطلّقی كه با آنها مصاحبه شد، هنجارهای پدرسالارانه غالباً نیرومندتر از طرز تلقی مردان مزدوجی بود كه در مصاحبه شركت كرده بودند. مردان گروه همسران شركت كننده در مصاحبه غالباً ملایم تر بودند. به عنوان یك نتیجه گیری از تفاوت این دو گروه می توان گمان برد كه در خانواده هایی كه ارزش های پدرسالارانه به ویژه در مردان از اهمیت كمتری برخوردار است، شانس تداوم رابطه و ثبات زناشویی بیشتر است و تضادها كمتر با خشونت توأم است، و عمدتاً از راه گفتگو و سازش با یكدیگر حل می شود. یكی از خانم های شركت كننده در مصاحبه توضیح داد كه با چه زیركی و ملاحظه گری می كوشد تا از دامن زدن به اختلافات و افزایش تنش ها در خانواده جلوگیری كند. او می گوید:

"گر چه من از نفوذ بیشتری در تصمیم گیری ها و اداره خانواده برخوردارم، اما سعی می كنم، به ویژه در نزد دوستان و آشنایان این مسئله چندان روشن نشود تا برای شوهرم آزار دهنده نباشد. برای مثال من جلوی دیگران مرتباً نظر او را می پرسم و یا اگر خود تصمیمی گرفته باشم، به عنوان تصمیم مشترك جلوه می دهم." روشن است كه اگر این رابطه وارونه بود، مرد نیازی به پنهان نمودن موقعیت برتر خود نمی یافت. در واقع در این رابطه زن ناگزیر است برای جلوگیری از كشمكش، و آسودگی خاطر شوهری كه با هنجار هایی پرورش یافته كه عدم سلطه مرد را موجبی برای سر افكندگی او می داند و به غرور مردانه او لطمه می زند، نقش تعیین كننده خود را در خانواده پنهان نماید. برای ما روشن نیست در خانواده های مزدوج تا چه حد تصویر ارائه شده در مورد چگونگی حل اختلافات كم رنگ تر از مشكل واقعی است، اما خطر چنین امری كم نیست؛ همان طور كه در نزد افراد طلاق گرفته خطر غلو نمودن "در مقصر" خواندن دیگری می تواند، بیشتر از حد واقعی آن باشد.

با این همه این نتیجه گیری كه غالب همسرانی كه حاضر به مصاحبه شده اند، از روابط دموكراتیك بیشتر و تنش كمتری برخوردار بوده اند، چندان دور از ذهن و غیرمنطقی نیست؛ چه، به نظر نگارنده، احتمالاً همسرانی كه روابطشان پر از تضاد و تنش است به منظور پرهیز از برملا شدن و یا تشدید اختلافاتشان، غالباً از شركت در چنین مصاحبه هایی پرهیز كرده اند.

نكته ای كه در مقایسه بین مصاحبه های سری اول و دوم قابل توجه است، اینكه علاوه بر مردان مطلْق كه اغلب پس از جدایی در انزوا به سر می برند، برخی از مردان متأهل نیز كه در خانواده از نفوذ كمتری برخوردارند، عمدتاً انزواطلب می شوند.مردی 40 ساله دلیل قطع یا كاهش شدید روابط دوستی و رفت و آمدهای خانوادگی را فشار دوستان مرد بر خود عنوان كرد:

"وقتی به دیسكو می رفتیم، اگر كسی از همسر من تقاضای رقص می كرد، دوستانم مرا سرزنش می كردند كه چرا واكنشی نشان نمی دهم. یا اگر در یك مهمانی، همسرم با مردان زیاد گفتگو می كرد، از جانب اطرافیان سرزنش می شدم كه چرا غیرت نشان نمی دهم؛ خانم ها معمولاً به دلیل حسادت به همسرم )كه این همه از استقلال برخوردار است( و آقایان معمولاً به دلیل آنكه این را به دور از فرهنگ ایرانی می دانستند انتقاد می نمودند.

ما هم تصمیم گرفتیم اصلاً روابط خود را تا می توانیم قطع كنیم كه با چنین فشارهایی از جانب اطرافیان روبرو نشویم."در بین ایرانیان محیط پیرامون و شبكه دوستی در بسیاری از موارد به عنوان عامل مشوق ارزش های پدرسالار عمل می كند. هر چند این امر كه در بین افرادی كه دارای پیشینه فرهنگی، روشنفكری و سیاسی هستند و یا افرادی كه تحصیلات بالا دارند كمتر دیده می شود. در نزد آنان غالباً ارزش های پدرسالار، دست كم در نظر، مشروعیت چندان نداشته و نكوهش می گردد. هر چند كه فقدان مشروعیت ارزش های پدرسالار هیچ تضمینی برای عدم بروز خشونت در خانواده ها نیست. با این همه نقش فقدان مشروعیت خشونت، غالباً خطر توسل به آن را در خانواده ها پایین می آورد. یك نتیجه گیری عمومی دیگر از مصاحبه ها را می توان اهمیت ادغام بیشتر در جامعه میزبان در جایگزین نمودن فرهنگ دیالوگ به جای روش های تند و خشونت آمیز در حل مشكلات دانست. این تحول كه نه یكباره صورت گرفته و نه قطعی به نظر میآید، نشانگر اهمیت تأثیر هنجارها و ارزش های جامعه سوئد است كه در آن خشونت در خانواده رسماً نامشروع شمرده می شود. با این همه ادغام در جامعه مفهومی صرفاً فرهنگی نداشته، بلكه ابعاد اجتماعی و اقتصادی نیز دارد. در میان هر دو گروه (چه در مورد افراد طلاق گرفته و چه افراد متأهل) خشونت و تنش در حل مشكلات نزد افرادی كه از شغل، درآمد و اعتبار اجتماعی بالاتری برخوردار بوده اند، كمتر به چشم می خورد. حال آنكه مردان (به لحاظ اجتماعی و شغلی) بی ثبات، كم درآمد، بی هویت، حاشیه ای و فاقد قدرت در جامعه، بیشتر دچار مشكلات خانوادگی شده و زندگیشان پر تنش تر است. یكی از مردان، كه بیش از 50 سال سن داشت، در مصاحبه خود بیان داشت:

"از دیدن بچه هایم خجالت می كشم. چون نمی توانم برایشان خرج كنم. راستش سال هاست كه روی اسب ها شرط بندی می كنم و یا بلیط بخت آزمایی می خرم، به این امید كه پول كلانی به دست آورم و به بچه ها نشان دهم كه پدرشان كسی است. بعد از جدایی از زنم در تنهایی شدیدی به سر می برم و بیكارم. تجربه سوئد هم به من نشان داد كه به زنان نباید رو داد. اگر جامعه به جای آنكه این همه به زنان میدان دهد، برای ما خارجی ها شغلی دست و پا می كرد، وضع خانواده ها بهتر بود و این همه كار به جدایی نمی كشید."

اگر در مورد مردان مهاجر ایرانی، بی قدرتی در جامعه و نداشتن منابع دیگر قدرت برای اعمال نظر در خانواده، در روی آوردن آنها به خشونت نقش اساسی داشته است، در مورد زنان ایرانی بی قدرتی مهم ترین عامل تن دادن به خشونت بوده است. به طور كلی انزوای زنان در قبول خشونت سخت مؤثر است. اما در خانواده هایی كه اقوام آنها نیز در سوئد و یا در محل زندگیشان حضور داشته اند، فشار والدین و اقوام بیشتر در جهت ممانعت زنان از جدایی و تشویق آنان به سازش بوده است. با این همه در مقایسه با ایران، خشونت در خانواده های مهاجر ایرانی در مجموع كاهش یافته است و دیالوگ نقش بیشتری در حل تضاد پیدا كرده است و مردان نیز ملایمت بیشتری در قیاس با گذشته نشان می دهند.

كلام آخر

بررسی های تجربی نشان می دهد كه مهم ترین عامل عادی شدن خشونت در خانواده ها بی قدرتی زنان و وابستگی شان به مردان است. از این رو افزایش منابع قدرت زنان مهم ترین عامل برای مقابله و قطع خشونت مردان است. اما منابع قدرت زنان چگونه افزایش می یابد؟ افزایش سطح فرهنگ، موقعیت اجتماعی و اقتصادی مناسب تر ایجاد شبكه های زنان و مداخله گسترده تر جامعه و ارگان های گوناگون در جلوگیری از اعمال خشونت مردان، تشدید مجازات خشونت و حمایت هر چه گسترده تر از زنان كتك خورده، بخشی از راه حل است. بخش دیگر مربوط به تغییر تلقی مردان از نقش جنسی خود و چگونگی حل تضادها است.

گسترش مداخله مردان در كار خانگی، مراقبت از كودكان، ایجاد شبكه های مردان برای مقابله با خشونت و ایجاد شرایط مناسب برای زندگی فارغ از فشارهای مادی و روانی و اجتماعی، گرایش مردان به فرهنگ برابری را افزایش می دهد. اما این همه به یك باره حاصل نمی گردد و آنچه در گام اول باید برداشته شود، رساتر نمودن صدای اعتراض و تشویق افكار عمومی در جا انداختن این پیام است: خشونت موقوف! و اینكه: كسی كه برای حل اختلافات خود به خشونت متوسل می شود، شایسته عشق ورزیدن

و هیچ احترام و سازشی نیست!

 

قبلی

برگشت

بعدی