اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
در واقع اگر بنظر متفکران غرب در این مورد رجوع کنیم، می بینیم که آنها بجز چند استثناء، همگی معتقد بودند: خوشبختی و شادی در طرح خلقت انسان پیش بینی نشده است. از توماس هوبس گرفته تا زیگموند فروید، این متفکران بزرگ تاریخ غرب، بر این نظر اند که انسان می باید زندگی خویش را در کلّیت آن بدون امکان دسترسی به شادی و خوشی دائمی بگذراند. دورانهای موقت لذت و شادی در زندگی بیشتر دوره های استثنائی هستند. تازه بدبین تر از این نظر، نظر تمامی مستبدین کوچک و بزرگ تاریخ بشری است. اینها همگی در ریشه و اساس پندار و کردار و گفتارشان نه تنها هیچ اثری از شادی و نشاط وجود ندارد، بلکه شادی و خوشبختی را مخل حرکت بسوی "کمال" و "حرام" میدانند. بد تر از آن، شادی را مساوی سبک سری ، انحطاط اخلاقی و اضمحلال " اعتقاد" در انسان " مؤمن و معتقد" میشمارند. در عمل و رفتار مستبدین نیز همه ایرانیان بطور روزمره تجربه کرده و میکنند که استبداد دشمن هرگونه نشاط و شادی است. حال نزدیک به دو دهه است که، واقعی بودن این تصویر بد بین نسبت به شادی و خوشی در انسانها را، روانشناسان با تحقیقات وسیع و جالب خود، بخش به بخش باطل کرده اند. این تحقیقات نشان میدهند که شادی و نشاط در مجموع، نه تنها انسان را راضی و خوشنود و خوشبخت نگاه میدارند، بلکه هوش و استعداد آموختن، خلاقیت و هنرآفرینی و بالاخره پیوندهای اجتماعی را نزد او فعال میکنند و برای رشد آنها اهمیت فراوان دارند. با این حال غالب انسانها هنوز نقش سازنده احساس مثبت را دستکم میگیرند. و استبداد نیز، همانطور که آمد، دشمن آشتی ناپذیر شادی نزد انسانها است. علاوه بر اینها، تحقیقات مذکور، مهمترین ساز و کار شادی و نشاط را در طول حیات بشر اینگونه تشریح میکنند: احساس شادی و نشاط تنها برای این وجود ندارند که زندگی ما را شیرین و لذت بخش کنند. شادی و شعف، خنده و لذت، عشق و رضایتمندی و تمامی دیگر احساس های مثبت در گذشته های دور برای انسان واجد بهره تکاملی بسیار مهمی بودند. این احساس ها میل به تعاون، تقسیم کار و بتدریج ایجاد فرهنگهای بزرگ و پیچیده را امکان پذیر کردند. دیگر شبیه به انسانهای اولیه پرخاشگرترینها، ترسوترینها و آنهائیکه بیش از دیگران به همه چیز و همه کس سوءظن داشتند، ادامه حیات نمیدادند. بلکه کنجکاوترینها، در دوستی و محبت تواناترینها، در شوخ طبعی و مزاح و پیوندهای اجتماعی مستعدترینها و بالاخره دوستاران و طرفداران پروپا قرص آزمونها و ابتلاءها، رشد میکردند و از این طریق ادامه حیات میدادند. یکی از نتایج حیرت آور این تحقیقات دستاورد مشاهده زنان بهنگام انتخاب همسران خویش است: آنطور که به غلط معروف شده، زنان بهنگام انتخاب همسران خود تنها به توان اقتصادی مرد مورد علاقه خویش بیشترین بها را نمیدهند، بلکه غالباً مجذوب مردهائی میشوند که شوخ طبع اند و آنها را میخندانند. حال آیا شوخ طبعی و مزاح پراکنی مفید فایده ادامه حیات اند؟ جواب محققین اینست: بله. زیرا این توانائی، نشانگر این امر است که مردهای شوخ طبع صاحب استعداد خلاق و توانائیهای اجتماعی هستند. و این دو خصلت فوق الاده پر بها، بکار برنامه گذاری آینده می آیند. دانیل کانه من، برنده جایزه نوبل سال 2002 در علم اقتصاد، به این امر یقین دارد که سطح خوشی و شادی مردم یک کشور مهمترین عامل رشد در اقتصاد آن کشور است. البته بنا بر نظر کانه من، " این رشد و موفقیت یک اقتصاد ملی نیست که مردم آنکشور را شاد و خوشنود میکند، بلکه بر عکس: انسانهای شاد کارگران، کارفرمایان و کارمندان بهتری هستند." زیگموند فرود نیز، با آنکه نسبت به خوشبختی مدام انسان بدبین بود، با این وجود روان سالم را اینطور تعریف میکرد: " قادربه دوست داشتن و کار کردن بودن." حال به این پرسش بپردازیم که چرا در جوامعی که استبداد بر آنها حاکم است و یا انسانهائی که با پندار و کردار و گفتار استبدادی هم هویت شده اند، حاصل کارشان بجز تخریب و ویرانی نیروهای محرکه جامعه و حودشان نیست؟ پاسخ این پرسش اینست: اگر ما احساسی را که مستبدین در پندار و کردار و گفتار خود بروز میدهند، دقیقاً مورد توجه قرار دهیم. یعنی همه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آنها را که جدا از فعالیتهای فرهنگی و اقتصادیشان نیست، از جنبه احساسی بررسی و تأمل کنیم، این علائم را که همگی احساس منفی هستند، مشاهده خواهیم کرد: خشم و قهر و غضب، نفرت و کینه و انزجار، بیزاری و کراهت و اشمئزاز و بیش از همه ترس. هم ترسیدن و هم ترساندن دیگران. این احساسات منفی که در گفتار و کردار مستبدین بطور مدام حاکمند، ساز و کارشان در درون انسان اینطورند: طیف وسیع اندیشیدن و فکر کردن و در نتیجه دست زدن به عمل را برای ساختن بدیل ( آلترناتیو ) در مغز انسان تنگ میکنند. در واقع مغز انسان بهنگام خشم، غضب و یا ترس همه آن عواملی را که بطور مستقیم بکار حلّ مشکلات می آیند، نادیده میگیرد.یعنی قادر بدیدن آنها نیست. علاوه بر آن تن و روان، هر دو، خود را متمرکز می کنند بر روی یک وضعیت بحرانی. در این وضعیت احساس و اندیشه تهاجمی، تهدید و برخوردی خشونت آمیز در درون انسان بوجود می آیند. با ایجاد این حالتها طیف اندیشه و عمل توانای انسان جهت حلّ مشکلات، همه از کار می افتند. چرا؟ زیرا ما در حالت چیرگی ترس بر روح و جسممان فرار میکنیم، از زور خشم بدیگران حمله میکنیم، آنها را تهدید می کنیم، در اثر نفرت و انزجار به دیگران پرخاش می کنیم. و یا از شرم و حیا به " زمین فرو " می رویم. همه این حالتها همیشه همراهند با واکنشهای جسمی شدید مثل سرخ شدن چهره، بالا رفتن فشار خون، از دست دادن اشتها و بعضی مواقع سر درد و بیش از همه " از کار افتادن فکر". حال احساس مثبت که خاصه محیط های آزاد و طبیعی اند، مثل شادی و رضایت و شور و شوق و هیجان مثبت، جمله گی ساز و کارشان در وجود انسان کاملاً بر عکس احساس منفی است: احساس مثبت طیف اندیشه و عمل را جهت ساختن بدیل در مغز انسان توسعه میدهد. این احساس حالت تهاجمی در تن و روح ما ایجاد نمیکند. یعنی سبب بروز برنامه " جنگ و گریز " در درون ما نمی شود. حتی واکنشهای جسمی که در حس انزجار، اشمئزاز و یا شرم و حیا در بدن ایجاد می شوند، در احساس مثبت وجود ندارند. احساس مثبت غالباً "غیر قابل رویت" و نامعلوم و نا مشخص است. زیرا این احساس شکل ظاهر ما را تغییر نمیدهد، بلکه بیشتر روح و روان و اندیشه ما را بحرکت و شور و تلاش و هیجان مثبت در می آورد. اثرات احساس مثبت در درون انسان بدینصورت بروز می کنند: انسان را باز و صریح، رک و بی پرده برای دریافت امور در محیط زیستش می کنند. او را آزادتر، قابل دسترس تر و باز و آماده برای اتحاد می کنند. اگرما راضی و سرحال و یا اصلاً شاد و خشنود باشیم، نه خیال گریز در سر داریم و نه تنشی در وجودمان است. بلکه رفتارمان دوستانه و با محبت است. همزمان نیز صلح جو، مصلحت اندیش و بیش از همه کنجکاو هستیم. احساس مثبت در محیط های آزاد و صلح جو، افق دید و ادراک انسان را فراخ می کند. اگر ما احساس خوبی داشتیم، درهمانحال و همزمان با آن در پی یافتن و پذیرفتن اطلاعات هستیم و سخت بکار پژوهش و تحقیق در محیط زیستمان برانگیخته می شویم. بار بارا فردریکسون، روانشناس آمریکائی، خصوصیات و ویژه گیهای احساس مثبت را در نظریه خود، بنام "توسعه و سازندگی" جمع آوری و توضیح و تشریح کرده است. او در تعداد زیادی آزمایشهای مختلف توانسته است ثابت کند که ما انسانها تحت تأثیر احساس مثبت بیدارتر، روشنتر، با توجه تر و در نتیجه با هوشتر و عاقلتر می شویم. او با مثال های متعددی نشان میدهد، افراد مورد آزمون با احساس مثبت بطور روشنی بیشتر تمایل دارند، خصوصیات و مشخصات موضوعات گوناگون را بصورت "کلّی و همه جانبه" در مقابل "جزئی و یک جانبه" ببینند. افرادی که احساس منفی دارند، بیشتر به جزئییات می پردازند و پاسخهایشان به مسائل "محافظه کارانه" (کنزرواتیو) و "تدافعی" (واکنشی) است. بر عکس افراد راضی و خوشنود گرایش شدیدی به ریسک کردن دارند و مسائل را سهل و آسان می گیرند. حتی در آزمون چیره بودن بر زبان ( لغات را سریع بخاطر آوردن ) افراد مورد آزمون با احساس مثبت خیلی سریعتر و بهتر از کسانی هستند که
|