اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
بایگانی |
آژيتاتور پرووكاتور سياسي كيست؟ در رابطه با «نقد» حميد شوكت بخش دوم منوچهر صالحي جالب آن كه شوكت «نقد» خود به منتقدين نامرئي و بيهويت خويش را در سايتي انتشار داده است كه مخارجش از طريق آگهيهائي كه از «راديو فردا»، «صداي آمريكا» و ... دريافت ميكند، تأمين ميگردد و سالها است كه با سماجت از پخش نوشتههاي افرادي چون من خودداري و ما را «سانسور» ميكند. علاوه بر اين، در اين سايت كساني چون آقاي حسين باقرزاده و ... كه علنأ با آقاي تيمرمن آمريكائي و مأمورين «موساد» در پاريس جلسه مشترك برگزار كردند، قلمفرسائي ميكنند. و در همين سايت بيش از هر سايت ديگري براي تشكيل موفقيتآميز كنفرانسهاي برلين و لندن و پاريس كه هزينه همه آنها را «سيا» تأمين كرده، تبليغ شده است. چهارم آن كه من در نوشتههايم نه تنها بهكسي توصيه نكردهام كتاب «در تيررس حادثه» را نخواند، بلكه نقد من هر چند سبب اشتهار آن كتاب، اما موجب بدنامي نويسندهاش گشت. بنابراين، اين ما «كوردلان» و «بد ذاتان» نيستيم كه در پي «ترور شخصيت» آقاي شوكت برآمدهايم و بلكه او بهسبب برخورد يكجانبهنگرانه و سرشار از پيشداوريهايش نسبت به جنبش ملي بهرهبري دكتر مصدق، و ستايش يك نوكر بيگانهي مال مردم خور، موجب بدنا مي خويش گشته است. در حقيقت، او خود طناب دار بدنامي را بر حلق خويش آويخته و از آن آويزان شده است.پنجم آن كه معلوم نيست چه كسي از قيام خودجوش سي تير «حماسه» ساخته و مصدق را «اسطوره» ناميده است! لااقل من بهچنين كساني تعلق ندارم و مصدق را نيز بدون خطا نميدانم. اما تفاوتي است ميان برخورد كساني چون خليل ملكي، دكتر صديقي و ... بهخطاها و تصميمهاي اشتباهي كه مصدق در دوران فعاليت سياسي خود گرفت، با نقد كساني چون متيتي، ميرفطروس، شوكت و ... كه مصدق را «نقد» كردهاند. نقد خليل ملكي، دكتر صديقي و ديگر نزديكان و همكاران دكتر مصدق نقدي خيرخواهانه است و در خدمت پيشبرد جنبش استقلال طلبانه و آزاديخواهانه مردم ايران قرار دارد، در حالي كه «نقد» اين آقايان خرابكارانه، هم راه با تحريف تاريخ و با هدف از پا درآوردن جنبش آزاديخواهانه مردم ايران در برابر زيادهخواهيهاي امپرياليسم آمريكا انجام گرفته است. كساني كه مدعياند ما از رخدادها و رهبران جنبش ملي حماسه و اسطوره ساخته ايم، همچون آن دزدي كه براي رد گم كردن فرياد «دزد، دزد را بگيريد» را سر داده بود، با طرح اين حرفها ميخواهند رد گم كنند. در اين زمينه نيز تاريخنگاران «نوآوري» چون شوكت نخست افراد نامرئي و بيهويتي را بهجرمي متهم ميسازند تا سپس بتوانند براي نظرات انحرافي، ضد تاريخي و يكجانبه نگرانه خويش فضاي زيست بوجود آورند. اما كسي كه بدون هرگونه سند و مدرك و استدلالي مينويسد سياست نفتي مصدق «معطوف به حل دشواريها و راه منطقي نبود» و همچنين بدون ارائه هرگونه سند و مدرك و تحليلي مدعي ميشود «مصدق كم و بيش در همه عرصهها شكست خورده بود و بدون كودتا نيز ماندني نبود» و يا آن كه بدون هرگونه سند و استدلال و منطقي مدعي ميشود «آزادي و استقلال و حق حاكميتي كه او (مصدق) خود را منجي آن ميدانست، فاقد طرح و برنامهاي هدفمند بود»، در پي افشاءگري سياسي است و نه كار مبتني بر بررسيهاي دانشپژوهانه. كسي كه اين سخنهاي شعارگونه، پوچ، بدون سند و مدرك و تحليل را ميزند و در همين «پاسخي به مناديان ...» باز هم تكرار ميكند كه قيام سي تير در «هماهنگی ميان دربار، حزب توده، نيروهای ملی ومذهبی و ...» تحقق يافت، در پي روشنگري تاريخنگارانه نيست و بلكه ميكوشد با طرح اتهاماتي بدين گونه پاي دربار وابسته بهاستعمار را بهدرون جنبش سي تير بكشاند كه محتوائي ضد استعماري داشت. «تاريخنگاري» كه مرزها را بدينگونه درهم ميريزد و مخدوش ميكند، در پي تاريخنگاري نيست و بلكه يك آژيتاتور پرووكاتور سياسي تمام عيار است. ششم آن كه تخصص من در تاريخنگاري بهاندازه آقاي شوكت است، يعني هر دو ما در اين رشته تخصصي نداريم. فرق شوكت و من آن است كه من اين سخن را گفتهام و او ميپندارد چون چند مصاحبه با چند تن انجام داده است كه بهجنبش «چپ» تعلق داشتند، و آنها را بهصورت كتاب منتشر ساخته است، پس بايد او را «تاريخ نگار متخصص» دانست. مقايسه تاريخ كنفدراسيون شوكت با تاريخ كنفدراسيون افشين متين آشكار ميسازد كه ميان تاريخنگاري تخصصي و غيرتخصصي تفاوت از زمين تا آسمان است. و بههمين دليل نيز به ايشان پيشنهاد ميكنم نه درباره تاريخچه جبهه ملي در خارج از كشور تاريخ نگاري كند و نه با اين همه پيشداوري و كژانديشي، بيوگرافي دكتر مصدق را بنويسد. اما عدم تخصص در دانش تاريخ نگاري بهاين معني نيست كه او و من از تاريخ ايران بيخبريم و نميتوانيم درباره آن بنويسيم. بههمين دليل نيز او حق دارد كتاب «در تيررس حادثه» را بنويسد و من، همچون هر كس ديگري، حق دارم درباره ادعاها و بهتانهائي كه شوكت در كتاب خود عليه جنبش ملي و دكتر مصدق مطرح كرده است، داوري كنم. بههمين گونه نيز آقاي دكتر مهرآسا در نقد خود مطرح ساخت كه كتاب «در تيررس حادثه» را نخوانده و به مضمون آن نيز انتقادي نكرده است. نقد او درباره سخنان شوكت در مصاحبه با نشريه «جهان كتاب» بود. بنابراين كسي را نميتوان متهم ساخت كه «كتاب» او را نخوانده نقد كرده است، چنين ادعائي دروغ و بهتاني بيش نيست. ديگر آن كه من كتاب «در تيررس حادثه» را بسيار با دقت خواندم و ميتوانم درباره آن بيشتر از آنچه تا كنون نوشتهام، بنويسم. اما از آنجا كه ديدم در آن كتاب مواضعي بهغايت انحرافي و ارتجاعي، آنهم بدون ارائه مدرك و سند و برهان و تحليل، مطرح شدهاند كه بايد افشاء شوند، بهنوشتن مقاله «كسي كه هم از توبره ميخورد و هم از آخور» بسنده كردم. هفتم آن كه من هميشه هوادار آزادي انديشه و گفتار و نوشتار بودهام و در سازمانهاي سياسياي كه در آنها عضو بودم و هستم و نشرياتي كه در آنها مينوشتم و هنوز نيز مينويسم، از اين منش و اسلوب هواداري كردهام. بنابراين خوب است آقاي شوكت چماق «سانسور» را بر سر كساني بكوبد كه در ايران جامعه را به «خودي» و «غيرخودي» تقسيم كردهاند و هفتهاي نيست كه روزنامه و نشريهاي را كه صاحب امتيازهاي آنان «خودي» هستند، توقيف نكنند و براي انتشار كتاب بايد حتمأ از آنها مجوز گرفت. ديگر آن كه خود هوادار پژوهش هستم و تا كنون نيز در اين رابطه چند كتاب پژوهشي درباره دمكراسي، پديده بنيادگرائي ديني و تروريسم انتشار دادهام. بنابراين مخالفت با مواضعي كه شوكت در «تيررس حادثه» مطرح ساخته است، ربطي بهدشمني من و امثال من با «كاوش» و «جستجوي حقيقت» ندارد. كسي كه ميكوشد به دشنامها و كينهتوزيهاي خود جامه «كاوش و جستجوي حقيقت» بپوشاند، كسي كه بدون ارائه هر گونه سند و مدركي «سستي و ناپايداري» را «ويژگي ذاتي جبهه ملي و راز گشودهي طلسم شكست و ناكامي»اش مينامد، در پي خاك پاشيدن در چشمان مردم است تا آنها را از ديدن واقعيت باز دارد. همهي اين ادعاها از گوهر تحقيق، كاوش و پژوهش تهي هستند و ميتوانند از سوي يك جريان سياسي در يك اعلاميه سياسي گنجانده شوند. مشكل آقاي شوكت آن است كه همه كساني را كه باورهاي او از جنبش ملي ايران را كه بدون استدلال، بدون سند و بدون تحليل منطقي مطرح ساخته است، انحرافي و حتي بهغايت ارتجاعي ميدانند، به «سانسور» و «كتابسوزي» متهم ميسازد تا خود را مظلوم بنماياند و ديگران را كه با منطق و استدلال نادرستيها، سستيها و موضعگيريهاي سياسي او بهنفع اردوگاه ارتجاع شكستخورده و ارتجاع حاكم را آشكار ساختهاند، به«شقاوت» سياسي متهم سازد. البته اين خود روشي است شناخته شده، يعني خود را در گفتار دمكرات، آزاديخواه و هوادار گفتگو و جامعه چند صدائي نماياندن، اما در كردار بههمه دستاوردهاي |