ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

حقوق بشر

دانشجو

 

خارجی ندارد).  به زعم ایگناس گلدزیهراسلام شناس مجاری و کریستف لوکزنبرگ، تا آن زمان ادبیات اسلامی شفاهی بوده است و از این زمان به بعد در قالب زبان عربی جمع آوری و نگاشته می شود.  در یکی از همین احادیث ،اشاره به  کتاب آسمانی مسلمانان ( قرآن) دارد که در دوران عثمان خلیفه راشدین ( 644- 656.م ) به شکل امروزی آن جمع آوری شده است.

3. هلینیزه شدن اسلام در سایه آشنایی با اندیشه یونان بخصوص ارسطو و شکل گیری جریان عقلگرایی در حوزه علوم به ویژه اللهیات یا همان علم کلام و رشد و شکوفایی علوم طبیعی ، نجوم ، فلسفه ،  پزشکی وریا ضی.

 4. آغاز جنگ های صلیبی از 1096 تا 1270 م.

مدلی از واقعیت ( فرهنگ علمی) یا مد لی  برای واقعیت ( فرهنگ مذهبی) 7

 از اوایل قرن 9 م. برای اولین بار در جریان شکل گیری و رشد اسلام فقه- ارتودکسی ( در مفهوم هابس باوم اما به تعبیری دیگر)  دست به اختراع سنت ها می زنند به این معنا که تاریخ و احادیثی را می نویسند که بر اساس گفته ها و ادبیات شفاهی است و هیچ مدرک مستد لی برای تائید آن وجود ندارد و به عبارتی با آنچه که به صورت واقعی بدور از اسطوره ها در تاریخ واقع شده است ، متفاوت است.

در واقع مدلی می آفرینند برای واقعیت و تشریح آن ، که با خود واقیعت آنطور که در متن تاریخ اتفاق افتاده است منطبق نیست. این مدل برای تشریح واقعیت بر اساس سنت آفرینی است. لذا این مدل - مدل برای واقعیت -  یک شبه علم است که به تجربه هم نمی آید و فقط باید به آن ایمان داشت. به عبارتی ایمان به متن است.  لذا انسان آن مدل را حفظ می کند یعنی چیزی را که از قبل تحت عنوان سمبلی از واقعیت برای او گفته شده است ، به خاطر می سپارد . اما در مقابل ،، مدل از واقعیت،،  علم است و نه شبه علم ، چرا که از خود واقعیت ، همانطور که در متن تاریخ اتفاق افتاده است ،  گرفته شده است و در این روش نقد متن  ودیدگاهی نقدی- تاریخی به موضوع مورد توجه است.  مدل از واقعیت دقیق است و به لحاظ ساختاری با واقعیت بیرونی تناسب دارد . اما مدلی برای واقعیت ( مذهبی) انتزاعی است و به عبارتی مجموعه ای از تئوری ها ، دگم ها و آموزه هایی برای تشریح واقعیت است که بدلیل تغییر مدوام واقعیت با ساختار تناسب پیدا نمی کند. در اینجا به جای آنکه به درک واقعیت بپردازیم ، این احساس را داریم که تغییرات بیرون بر ضد ایده آل های ما است و به درک درستی از واقعیت های پیرامون خود دست نمی یابیم.

درک و شناخت از واقعیت در- مدل از واقعیت- ، یک جریان ( پروسه ) مدوام و تکا مل یابنده است. در حالیکه درک و شناخت از واقعیت در- مدلی برای واقعیت--  تشریح شده و کا مل شده است. در این مدل بیشتر به کارکرد آن سمبل ها توجه می شود ولی به چرایی آن توجه نمی شود. اینکه این تفکر از کجا آمده و  دارای چه منطقی است و چرا اینگونه است مورد بحث قرار نمی گیرد، چرا که حقیقتی کامل و پا یان یافته است.  

رفته رفته این مدل برای واقعیت  به ذهنیت و حافظه جمعی تحمیل می شود و درونی گشته و  به صورت انگیزه ، ،وظیفه ، احساس، مسئولیت، معرفت ، عادات و تمایلات و گرایشات در انسان بصورت فردی و جمعی ( از آنجا که دارای ذهنیت واحدی هستند) منعکس می شود ، و بدین سان حوادث تاریخی بعدی را نیز تحت عنوان عوامل قرهنگی و تغییرات اجتما عی رقم می زنند. مکانیسم  مدل برای واقعیت ، دارای کارکرد ی خود کنترل فردی و جمعی  می باشد. به این معنا که واقعیت را از قبل ارائه می دهد و درونی می کند و در نهایت تابو می شود.

در نتیجه هر اقدامی خلاف آن با احساسی از گناه همراه است. لذا فرد برای فرار از احساس شدید گناه در برخورد با واقعیت در محدوده همان -مدلی برای واقعیت - می ماند و تغییر واقعیت ها را با سمبل های مذهبی خود که تنها خود را در ایده آلها محدود نمی کند ، بلکه در بخش های احساسی،اخلاقی و حتی عقلانی سرایت می دهد ،  تجزیه و تحلیل می کند و تلاش دارد که آنها را با سمبلهای متناسب کند.  به عبارتی همین مدل برای واقعیت که بر اساس اختراع سنت پی ریزی شده است خود تاریخ ساز می شود و نیروی بالقوه موجود در طبیعت انسانی و اجتماعی را در جهت خاصی مستعد می سازد. انعکاس آن را می توان در تاریخ به طور عا م و تاریخ فرهنگ و اندیشه به طور خاص دید. اعمال، رفتار و اندیشه های  روزانه ما در واقع انعکاسی از این دو مدل است.

 مدل ( تصور ) برای واقعیت به صورت ارائه سمبل های مذهبی که به صورت اخلاق ، انگیزه و ... درونی شده است و به نوعی هویت فرد را هم تشکیل می دهد به طور طبیعی با خود واقعیت- بدلیل آنکه واقعیت ها دائم در حال تغییر است - در تضاد می افتد. مدلی برای واقعیت در واقع تصوری از واقعیت است که بر تن خود واقعیت پوشانده ایم ولی خود واقعیت نیست.

تضاد بین سنت و مدرن بازگوی تضاد این دو مدل است. فرهنگ مذهبی از وا قعیت تعریفی دارد مبتنی بر وحی ، که با واقعیت موجود در تضاد افتاده است هم با ساختار و هم با ذهنیت مدرن. بر اثر تغییر ساختار ها و نها دهای عینی جامعه ، احساس می شود که سمبل ها و تابو های مذهبی خدشه دار شده اند. در این حالت تلاش می کنیم که جامعه و واقعیت های غیر قابل بازگشت آن را دوباره با تا بو های مذهبی خود ( مدلی برای واقعیت) تناسب دهیم. در این حالت نوعی گرایش به گذشته شکل می گیرد.به عبارت دیگر،  خرده سیستمی مانند دین بر کلیت سیستم فرهنگی سوارمی شود و تلاش دارد که تکا مل جامعه را مطابق الگویی سازد که از واقعیت دارد . 

در این حالت این فرهنگ است که جزو دین می شود نه دین جزو فرهنگ و لذا  این فرهنگ هم ابدی و مقدس و هم ایده آل ترین  فرهنگ می شود.  تکامل در این حالت شکل دوری به خود می گیرد چرا که محوری که جامعه به دور آن می چرخد ابدی است و غیر فابل تغییر است. شاید بتوان تعبیری دیگر از عصبیت ابن خلدون که در تابو ها و سمبل های مذهبی ( که عمده تمر کز آن نیز بر اخلاق جنسی است) انعکاس دارد، ارائه داد.

به عبارتی تکامل جامعه در کشور های اسلامی حول و حوش همین عصبیت در چرخش است. همین عصبیت ( تسلط – مدلی از پیش تعیین شده برای وافعیت-  در ذهنیت جمعی) در زندگی شهری و انسان شهری امروز همچنان پایدار است و شهر و زندگی شهری را به یک شبه شهر و زندگی شبه شهری گر فتار کرده ا ست.

بدین سان مسلما نان تغییرات را در زمینه های عینی که  بیشتر با بخش ذهنی اصطحکاک دارد را به نوعی انحراف از اسلام تصور می کنند که باید با آن مبارزه شود و مجددا آنها باید اسلامیزه و مطابق چارچوب تا بو ها و سمبل های مذهبی ( اخلاق جنسی) تنظیم  شود. شما در هیچ کشور اسلامی در جهان نخواهید یافت که در مقابل هواپیما ، ماشین  و ... مقاومت کرده و حکم جهاد بدهند و یا موبایل را حرام اعلام کنند و یا به عبارتی اخلاق اجتما عی را به اعتراض وادارد. اما موی سر یا ساق پا زنی اخلاق عمومی را خدشه دار می کند و به اعتراض عمومی وا می دارد. ولی به دار آویختن انسانی ، شکنجه و آزار دگر اندیشان ، کشتار انسان های بی گناه هر روزه  در امت اسلامی ( عراق و یا الجزیره در دهه 90، سودان امروز ) بدست خود مسلمانان ،  نه تنها این اخلاق اجتما عی زیر سوال نمی رود، بلکه اخلاق عمومی مسلما نان را به اعتراض هم وا نمی دارد.

در واقع حساسیت به نوع بشر در چنین فرهنگی از بین رفته است و چنین کشور هایی نه تنها از کم توسعه یافتگی در اقتصاد ، سیاست و ... در رنج هستند ، بلکه در اخلاق نیز کم توسعه یافته ا ند.

پیتر برگر بر مدرنیزاسیون بعنوان یک پدیده جهانی تا کید می کند و معتقد است که تمام کشور ها کم و بیش از آن متا ثر شده اند و خود را تغییر داده اند.

از نظراو این فرآیند برای ادیان و نما یندگان آن و نهادهای وابسته به آن ،  شرا یط یکسانی را ایجاد کرده است. به این معنا که آینده دین ( بعنوان خرده فرهنگ ) از طریق نوع و شکل واکنشی که آن دین به

 

قبلی

برگشت

بعدی