اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
(طنز) برای 18 تیر ببخشید بی زحمت ما را به یک دانشگاهی بفرستید که کوی نداشته باشد ! نامه "واجبعلی کلات زردمبو" به وزیر علوم !
نوشته روی دیوار اصلی کوی دانشگاه ! البته ما یکبار فقط بخاطر عنایتهای حضرت رقیه در کنکور قبول شدیم و این شروع بدبختی های ما بود ! همیشه بما میگفتند بخت و اقبال توی جیب تو است ما هم بعد از اینکه در کنکور قبول شدیم دست کردیم توی جیبمان یک پنجاه تومنی درآمد بعد عکس دانشگاه تهران را دیدیم گفتیم بخت و اقبال که میگویند توی جیب ما است حتماً همین است و رفتیم دانشگاه تهران ! روز اول که رفتیم دانشگاه یک آدم ریشوی بوگندو آمد بما گفت چپی هستی یا راستی ؟! ما گفتیم البته تابحال چپ نکرده ایم ولی همیشه راست میگوئیم ! گفت ای اصلاح طلب پدرسگ و با رفقایش یک فص ما را زدند و بردند در قسمت چپ خوابگاه کوی دانشگاه گفتند اینجا بکپ ! بعد یک فوکول عینکی آمد گفت اپوزوسیون هستی یا جناح حاکم ؟! گفتیم پفیوز خودت هستی با جناح حاکم ! بعد با رفقایش آمدند جلو بما گفتند ایشششش ! بعد ما را بردند در قسمت راست کوی دانشگاه گفتند الهی وقتی اینجا میخوابی دیگه بیدار نشوی ایش ! آنروزها خیلی باحال بود چون ریشوها می آمدند میگفتند قرار است یک بدبخت شپشو بیاید اینجا حرف بزند شما میروید یک کم باهاش بای بای میکنید برمیگردید ! ما اولش فکر میکردیم یک افغانی درب و داغون قرار است بیاید رفتیم دیدیم یک افغانی تر و تمیز آمده که خیلی هم شبیه خاتمی است ! بعد آن جلوئی ها یک چیزهائی میگفتند ما عقبی ها دست میزدیم بعد یک چیزهای دیگه ای میگفتند ما سوت هم میزدیم بعد نمیدانیم چی چی میگفتند که ما میگفتیم استعفاء استعفاء ! بعد آن افغانیه میرفت و ریشوها می آمدند ما را از همانجا تا دم در کوی دانشگاه کتک میزدند ولی ما خیلی زرنگ بودیم چون نمیرفتیم توی خوابگاه که بیشتر کتک بخوریم ! آخه یکی از فوکول عینکی ها گفته بود کتک حوردن از نان شب هم برای دانشجو واجبتر است ما هم چون شبها نان نداشتیم بخوریم واجبترش را میخوردیم ! آقا آن افغانیه چندبار آمد خندید و گریه کرد و ما سوت زدیم و دندانهایمان را نشانش دادیم و بعدش آن چیزی را که شبها از نان واجبتر بود خوردیم تا اینکه یکروز با ناراحتی خیلی زیادی آمدند گفتند میدانی چی شده؟! ما فکر کردیم گاو بابایمان سر زا رفته که اینها اینقدر ناراحتند گفتیم بگو ما جراتش را داریم ! گفتند سلام بی سلام ! گفتیم نه بابا ؟! گفتند وای حالا ما چه کنیم با این مصیبت بزرگ ؟! گفتیم راستی ها ما تا حالا برایمان پیش نیامده کسی سلام نکند حالا باید چیکارش کرد ؟! گفتند باید امشب برویم در کوی دانشگاه که تحصن بنمائیم ! ما هم شب رفتیم در کوی دانشگاه تا تحصن را بنمائیم ! یکدفعه یک عده ریشو که ما تابحال ندیده بودیمشان ولی بوی گند ریششان عین بوی گند ریشوهای دانشگاه خودمان بود آمدند گفتند اینجا داری چه گهی میخوری ؟! گفتیم پس آن کسی که میگویند سلام نمیکند تو هستی ها ؟! بیا اینجا تا تحصن تو را بنمائیم ! آقا ما اینرا گفتیم ولی برعکس شد چون آنها با تحصن ما یک کارهائی کردند که ما الآن رویمان نمیشود بگوئیم ! ایندفعه ما دیدیم بدجوری دارند تحصن ما را مینمایند این شد که برخلاف همیشه فرار کردیم رفتیم توی خود کوی که دیگر تحصن ما را ننمایند دیدیم آن مه مه را لولو خورده چون اتفاقاً آمدند توی خود خوابگاه روی تختها راحت تحصن ما را چنان نمودند که ما پنج سال خوابیدیم بیمارستان ۱۰ سال هم هست که هنوز جای بخیه اش درد میکند! تا اینکه ما پارسال دوباره کنکور دادیم و باز قبول شدیم ! ایندفعه دیگر دستمان را توی جیبمان نکردیم که بخت و اقبال را دربیاوریم رفتیم یک دانشگاه پرت و پلا وسط بیابان ! چند روز بعد آمدند گفتند قرار است یک فرشته زیباروی بیاید با قبول شدگان کنکور در کوی دانشگاه دیدار کند ما فکر کردیم زلیخا میخواهد بیاید که اینها میگویند فرشته زیباروی رفتیم دیدیم یک افغانی بدبخت شپشو آمده که خیلی هم شبیه احمدی نژاد است ! بعد آن جلوئی ها یک چیزهائی میگفتند ما عقبی ها تکبیر میگفتیم بعد یک چیزهای دیگری میگفتند ما سینه هم میزدیم بعد نمیدانم چی چی میگفتند ما میگفتیم حق مسلم ماست ! چند وقت بعد یک فوکولی عینکی که یک کمی هم ته ریش داشت آمد گفت اینوری یا آنوری ؟! ما به آنجاهائیکه اشاره میکرد نگاه کردیم دیدیم اینور کوی دانشگاه است آنور قبلاً کوی دانشگاه بود ولی الآن بیابان است ! گفتیم آقا ما نوکرتیم آنوری ! گفت ای خاک برسر اصولگرای بیابونی! بعد آنشب در خوابگاه توی خواب لای انگشت ما سیگار گذاشتند آقا جایش هنوز میسوزد ! فردایش یک شپشوی ریشو آمد گفت اینوری یا آنوری ما فوری به کوی دانشگاه اشاره کردیم گفتیم هیچکدام اینوری ! گفت ای خاک بر سر اقلیت اصلاح طلب! بعد آنشب در خوابگاه توی خواب لای انگشت ما خمپاره گذاشتند آقا ما هنوز آنجاهایمان هم میسوزد! آقای وزیر علوم چون ما میترسیم یکبار دیگر کنکور بدهیم و قبول بشویم بی زحمت ما را به یک دانشگاهی بفرستید که کوی نداشته باشد تا ما بجای مرخصی از تحصیل اینهمه از بیمارستان مرخص نشویم ! اگر مردی اینکار را برای ما بکن وگرنه که هیچی! |