اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
اشکالی مداوم و موفق شد . با اینهمه ، بنا همچنان بر بیهودگی اطلاع از این و آن دین بود . « ایدئولوژی التقاطی » سازمان مجاهدین خلق و « جهش ایدئولوژیک » که به دنبال آورد و انتشار « اعلام مواضع ایدئولوژی » - نقدی بر آن با عنوان « زور علیه عقیده » نوشته ام – صف بندی خصمانه ای ببار آورد. تجربه انقلاب، بزرگی زیانی را در اختیار می گذارد که دو طرف، بخصوص مارکسیستها بابت اصرار لجوجانه بر خودسانسوری پرداخته اند . 2/4 - بعد از انقلاب ، عرصه ،عرصه تلافی دوران پیش از انقلاب از دید گرایشهای اسلامی و دوره برزخ از دید مارکسیستها بود . لنین های چندی پیدا شدند که می خواستند، به شیوه لنین، حکومت کرنسکی را از میان بردارند . خشونت در کار آوردند و از عوامل عود استبداد شدند . با مشاهده خطر « فاشیسم مذهبی » به دو اقدام دست زدم : به راه انداختن بحث آزاد، عمده به قصد خشونت زدائی و بی محل کردن خشونت و دعوت از نمایندگان گرایشهای مارکسیست به اجتماعی برای بحث در این باره : خطر استقرار استبداد به نام دین و ضرورت برقرار کردن آزادی ها و استقرار دموکراسی . آقای هوشنگ کشاورز به این گرایشها مراجعه کرد . جلسه در خانه او تشکیل شد اما تنها دو تن شرکت کردند ! تا کودتای خرداد 60، گرایشهائی ( حزب توده و فدائیان خلق اکثریت ) جانب آقای خمینی را گرفتند و در باره بنی صدر نظریه « بناپارتیسم » را ساختند و شعار « سپهسالار بنی صدر ایران شیلی نمی شه » و روشهای دیگر را( بنا بر قول آقای کیانوری ) به حزب جمهوری اسلامی آموختند و گرایشهای دیگری نیز جانب آزادی را گرفتند و از رئیس جمهوری منتخب مردم ایران حمایت کردند . در مهاجرت، نیز ، برخوردها همچنان به قصد فهمیدن نیست بلکه بقصد تخریب است . 5 – از آنجا که همهی ادیان نهادی شده و مسلط، پاسدار سلسله مراتب اجتماعی و بهره کشیهای طبقاتی و جنسی هستند و زنان انسانهای دست دوم به حساب آمدهاند، نظر و ارزیابی شما از این نوع کارکردهای ادیان، چگونه است؟ پاسخ پرسش پنجم: پیش از این پاسخ پرسش شما را داده ام . با وجود این خاطر نشان می کنم : 1/5 – مشاهده بیگانه شدن دین در بیان قدرت، که ، بدان ، دین بیانگر حقوق با دین بیانگر تکالیف قدرت فرموده جانشین شده است، اهل واکنش را به انکار دین و در پی این و آن مرام رفتن و در تخریب دین کوشیدن می اندازد. این روش آسان است اما بجائی نمی رسد زیرا مرامی که خود بیان قدرت نباشد را باید یافت و پیشنهاد کرد. وگرنه بیان قدرت دیگری را پیشنهاد کردن و برای مثال آن را ایدئولوژی ضد بهره کشی انسان از انسان و برابری زن و مرد و... تبلیغ کردن ، یک دعوی است با تناقض ذاتی در خود . توضیح این که قدرت بدانخاطر که تمرکز طلب است و بخواهی نخواهی نزد اقلیت مسلط متمرکز می شود، سلسله مراتب و انواع تبعیض ها و بهره کشی ها را ببار می آورد . تجربه در بخش بزرگی از جهان ما ، محلی برای تردید در این واقعیت نمی گذارد . 2/5 – اهل کنش از خود می پرسند : آیا دین بیان آزادی و حقوق بوده است و قدرت مداران از خود بیگانه اش کرده اند و یا از آغاز بیان قدرت بوده است ؟ پرداختن به این پرسش نیاز به وقف عمری و به جان خریدن مشقتهای بسیار دارد . زیرا هم دین سالاران دشمن چنین محقق و یا محققانی می شوند و هم دشمنان دین و قدرت طلبانی که به غلط گمان می برند دینی که شما توصیف کرده اید توان مقاومت در برابر حمله ایدئولوژیک آنها را ندارد . می بینید که افزون بر سه دهه است که زیر حمله های تبلیغاتی و غیر تبلیغاتی ( تهدید مداوم به ترور ) مثلث زور پرست قرار دارم. با این حال ، بکار سختی که راه را بر آزادی انسان می گشاید، ادامه می دهم . مطالعات این جانب که انتشار یافته اند ( موازنه ها، اصول راهنمای اسلام ، اقتصاد توحیدی ، حقوق انسان در قرآن ، زن و زناشوئی ، عدالت اجتماعی ، عقل آزاد و... ) می باید شما را از این پرسش بی نیاز می کردند . با وجود این پرسش شما را مغتنم می شمارم برای خاطر نشان کردن دو واقعیت : ● استقلال و آزادی هر جامعه ، با استقلال و آزادی زنان و برخورداری زنان و مردان از حقوق انسان آغاز می گیرد . به استقلال و آزادی زن است که جامعه به رشد توانا می شود . بدین خاطر ، دین بمثابه بیان آزادی و هر مرامی که آزادی را هدف قرار دهد و به جامعه پیشنهاد شود، از رهگذر پذیرش زنان مستقل و آزاد است که می توانند جانشین این و آن مرام قدرت بگردند و در دموکراسی اشتراک بجویند . ● انواع دین ستیزی ها ، بخصوص در قرن بیستم ، هم در اروپا ( رژیمهای کمونیستی در شرق اروپا و پوزیتویستها در غرب اروپا ) و هم در آسیا تجربه شده و جز شکست ببار نیاورده اند . پیروزی انقلاب ایران که اسلام بمثابه بیان آزادی اصل راهنمای آن شد، به انسانهای آزاد و آزادی دوست می آموزد که این راه سخت را باید پی بگیرند و مطمئن باشند به نتیجه می رسند . 6 - در تاریخ عقاید اسلام همیشه جریانات «عقل گرا» در مقابل «جزم گرائی بنیاد گرا» وجود داشته. شما «بنیادگرایی اسلامی» را چگونه تعریف میکنید؟ آیا برای برخورد با «بنیادگرایی اسلامی» باید روش ویژهای به کار برد؟ اگر آری، کدام روش؟ پاسخ به پرسش ششم : انتگریسم و بنیادگرائی ، دو گرایشی هستند که اولی را در باره یکدسته از کاتولیک ها بکار می برند و دومی را در باره دسته ای از پروتستانها . حال اگر نخواهیم خود را به مقایسه صوری دلخوش کنیم، می باید به سراغ تجربه ای برویم که مردم ما از انقلاب بدین سو می کنند . واقعیتی که با آن روبرو هستیم ، خاصه های بنیادگرائی و انتگریسم را بتمامه ندارد . از خود بیگانگی اسلام در بیان قدرتی است با این خاصه ها : 1 – سرشت انسان را سرشته از خشونت می داند. بنا بر این ، زور را روش اصلی می داند و برآنست که هرگاه انحصارش در دست « ولی امر » باشد، در صلاح انسان بکار می رود . چرا که دو نوع قدرت تشخیص می دهد : قدرت خوب که از آن او است و قدرت بد که از آن « شیطانهای » بزرگ و کوچک است . 2 – از این رو، به مجازات ها تقدم مطلق می بخشد و جعل جرم و مجازات را بر هر کار دیگری مقدم می شمارد . از این رو است که هر قدرتی ، بخصوص وقتی تمایل به فراگیری ( توتالیتاریسم ) پیدا می کند، به « جزائیات » تقدم می بخشد و دستگاه جرم و مجازات سازی می شود . 3 - قضاوت را از شئون « ولی امر » و در خدمت بسط ید او بر جان و ناموس و مال گمان می برد . 4 - اصل را بر تضاد می گذارد و به اصل برائت قائل نیست . از این رو، به تفتیش عقیده و « ضربه پیشگیرانه » معتقد است . از این رو است که تقسیم دائمی حتی « خودی ها » را به دو و حذف یکی از دو را عین صواب تصور می کند 5 – مالکیت بر جان وناموس و مال مردم را از آن « ولی امر » می انگارد . 6 – سخت ابهام گرا است و روشی که بکار می برد، منطق صوری است . زیرا ابهام از سوئی و منطق صوری از سوی دیگر به « رهبر » امکان می دهد هر امری را که به صلاح مردم نمیداند از آن آگاه شوند، مکتوم نگاهدارد . از دید او، دین نیز نباید شفاف و بر همگان معلوم باشد . مردم حق ندارند از چون و چرای احکام ضد و نقیض « ولی امر » آگاه باشند . غیر از این که قول ها و فعلهای ضد و نقیض « رهبر » از راه مصلحت است ، مردم حق چون و چرا ندارند . زیرا 7 – اصل اینست که « ولی امر » در برابر خدا و مردم در برابر « ولی امر » مسئول هستند . مردم اگر اطاعت کردند ولو حکم « رهبر |