اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
سخنی از انتهای دل با رئيس جمهور محبوب! دسته: طنز — هیچكی هیچكس جناب رئيس جمهور محبوب….آقای احمدی نژاد….این حقير قصد دارد بالحنی وام گرفته از از ارادت قلبی و در فضائی آکنده از عطر دوستی و معنويت چند نکته را با آنجناب در ميان بگذارد….جناب رئيس جمهور مردمی….بنده با این زبان قاصرم میخواستم بگويم….میخواستم بگويم ….میخوا..ستم….بگويم….. آخه مرتيکه عوضی!….بلند شدی يکاره شال کلاه کردی رفتی نيويورک که چی بشه؟!….این چرت و پرت ها چيه داری اونجا بلغور میکنی؟!……ما تو ایران آزادی مطلق داريم؟…آی بر پدر هرچی دروغگوئه لعنت….آی به قبر آدم دروغگو @#$%%…………بابا پاشو بيا يه چاره ائی واسه مشکلات مردم بکن..اینا واسه فاطی رجبی تنبون نميشه!!……شکست کمر ملّت زير بار تورمی که پس اینداختی….رفتی اونجا تو سازمان ملل جوشن کبير میخونی واسه سياستمدارهاکه چه غلطی بکنی؟…..بيا يه فکری واسه جو ونای مملکت خودت بکن که از دست دارن میرن…..از فساد…از تباهی…از ا عتياد….به ولّاه شيکست شيشه عمرشون از بس شيشه بالا اینداختن… گور بابای اسرائيل…گور بابای فلسطين…..گور بابای سوريه…..چاوز….مورالس….گور بابای ….کی بود اون يکی دزد شارلاتان…آهان…اورتگا…..به تو چه که اونجاها چه خبره؟…….فلسطينی ها مگه زبون ندارن؟……..به تو چه که هولوکاست راسته يا دروغه؟…..خيلی خوش چسی جلوی باد هم میخوابی؟…..داروغه شهری مگه؟……….تو بيا يه فکری واسه دروغای رفقای گرمابه و گلستانت بکن!…….بيا يه فکری واسه این وزير دزدت بکن که هميشه معدلش 18 بوده (تو صفر زنی دخترای معصوم مردم حتما!)….حالا يه دری به تخته خورد شدی رئيس جمهور…….حداقل سعی کن يه مرهمی به زخم مردم بزنی….تا کی میخوای پول این مردم بيچاره رو بزنی به @#%^$گاو…… روتو بکن اینور اینجارو نيگا کن بينم!….. تو اصلا فرق خروس لاری رو با لاری کينگ میدونی که رفتی شيش در چهار نيشستی جلوش سئوالاش رو با سئوال جواب میدی؟…..کی به تو اجاز ه داده با پول مردم هر سال بری اونجا این خالی ها رو ببندی؟……فک کردی هنوز اون دوره و زمونس که تو دهتون زنگوله گاوه رو میزدی ودر میرفتی و کسی نمی فهميد…الان هم این دروغا رو بگی و کسی هم نفهمه و آب از آب هم تکون نخوره!!…..ما تو ایران زندانی سياسی نداريم هان…..اصانلو هم حتما دزد مادر زاده و دانشجوهای زندانی هم همشون جيب بر بالفطرن ديگه….آخه آدم اینقد وقيح!!! حالا ديگه خبرنگارا تو ایران همه چی میتونن بپرسن ولی تو آمريکا نميتونن نه !!……….حتما منظورت از خبرنگار اون تهوع…. نجف زادس که از بوی گلاب پشم حسن نصر الّله تحريک میشه؟!….آخه اگه خبرنگارا آزاد بودن که الان يه بادبونی از خشتکت ساخته بودن که صفوی و شرکا میتونستن تو فن آوريه قايقای فکسنی تندروشون واسه منهدم کردن ناوای هواپيمابر آمريکائی ازش استفاده کنن….آخه بنجل!….ديگه همه دنيا فهميدن که چه موس موسی داريد میکنيد که آمريکا يه گوشه چشمی بهتون بندازه …ديگه این عشوه لامائی ها واسه چيه؟….( گفتم لاما تا رفيق بالا شهريت… مورالس… هم خر کيف شه!) انتخابات ایران هم آزادترين انتخاباته ارواح عمت؟……..يه خاتمی گوگولی زنگ میزنه به خونشون و به زنش میگه امشب زود (ميام)…..فک میکنين گفته( میام) واسه انتخابات و زود زرد میکنين و نميدونين چطور زيرابشو بزنين….بس کن ديگه این اداها رو…….تو از اون تيره جاندارانی هستی که دوست دارن فقط مطرح باشن…حتی اگه فحش بخورن…..نمونه هات تو قطع جيبی تو همين بالاترين خودمون زياده……..تو رو چه به برنامه دادن واسه اداره دنيا….تو قيمت يه گوجه فرنگی رو نميتونی دو روز ثابت نيگه داری….تو رو چه به مباحثه با کانديداهای آمريکا…..تو بالاترين مقامی که میتونی واسه کنفرانسای بين الملّلی تون دعوت کنی گدای سرفلان کوچه بورکينافاسوئه!!…….اونوقت میری اونجا و (استاد دانشگاهم)…. (استاد دانشگاهم) بازی در مياری و واسه روئسای کشورائی که نصفشون هم کمونيستن فلسفه ظهور سر هم میکنی… يذرّه ….فقط يذرّه…..قد يه ارزن…..قد اون شعورت… خجالت بکش و برگرد همين خراب شده و تو این زمانی که واست باقی مونده يه فکری بحال مردم بکن بلکه مولاريته نفريناشون کمترشه………. برگرد آقاجان……برگرد و اقلا خفه خون بگير وبذار مردم به درد خودشون بميرن………پدر همه رو درآوردی ……بسه ديگه آخه…. (يه لحظه اجازه بدين…آاااااخيش…) خلاصه جناب رئيس جمهور……اگه اندکی لحن کلام بنده تند شد به بزرگواری خودتان ببخشيد……دل درد!!…ببخشيد…. درد دل عميقی بود که با آن بزرگوار در ميان گذاشتم و میدانم با توجه به ظرفيت های نامحدود الهی که در شما نهفته است….بسان تمام کارهای ديگرتان….باگشادگی! پذيرای انتقادات دلسوزان واقعی خواهيد بود ….نا يب الزياره ما هم باشيد…و من الّله توفيق
وطن وطن یعنی صف نون و صف شیر وطن یعنی همش درگیر ، درگیر وطن یعنی همین بنزین همین نفت همین نفتی که توی سفره ها رفت وطن یعنی همین سهمیه بندی وطن یعنی کمربند و ببندی وطن یعنی لیسانس ، علاف ، بیکار کمی چایی ، کمی قلیون و سیگار وطن یعنی خیابان خواب ، معتاد پسرهای فرار ، ای داد بیداد وطن یعنی تموم سهم ملت یه تیکه نونه و باقی خجالت وطن یعنی من و تو در محافل ز درد اجتماع خویش غافل وطن یعنی اداره ، زیر میزی اگه بیشتر بدی ؛ بیشتر عزیزی ! وطن یعنی هزاران پشت کنکور فدای مدرک از گهواره تا گور وطن یعنی امیر قلعه نوعی! ( اونم ما رو گیر آورده به نوعی! ) وطن یعنی هزاران خونه خالی زن کوچه نشین ، مرد زغالی . . . وطن یعنی حقوق حقه زن : همه خوبن به جز مادر زن من! وطن یعنی یه دانشگاه آزاد که کلی شهر ها رو کرد آباد! وطن یعنی لباس برمودایی ( ولی تیپ قشنگیه ؛ خدایی !!! ) . . . وطن یعنی که اصلاحات چینی وطن یعنی یه روز خوش نبینی! وطن یعنی همین آیینه دق! وطن یعنی خلایق هر چه لایق وطن یعنی تحمل ، تاب ، طاقت وطن یعنی حماقت در حماقت
|