ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

ملا حسنی

مسئله ملی  و فدرالیسم

شماره جدید   

دانشجو

حقوق بشر

آزادگی   Azadegy

Politisch, Kulturell, Sozial

Oktober 2008 Nr. 156

بچه ها ساکت! درس امروز، حق

با این واژه ها جمله بسازید: عدالت، معلم، زندگی، سختی، آبرو، معیشت، فریاد، مهرورزی- نه مهرورزی را خط بزنید- بنویسید سرکوب، بی اعتنایی، بهارستان، دستگیری، کتک؛ آهان اضافه کنید: لاف، شعار، یاوه، دروغ، عوام، فریب، وعده. خوب بچه ها! تکلیف زیادی شد. بگذارید کمی بحث کنیم. کی می دونه مهرورزی رو چگونه می نویسند؟

حسن! تو روی تخته بنویس مهرورزی.  درسته، دیکتش درسته. اما چقدر زشت نوشتی؟ تا حالا کسی این کلمه زیبا را به این زشتی نوشته؟

محمد: آقا این کلمه قبلاً زیبا بود. معلم: هنوز هم زیباست.

فرید: آقا ما خیلی کلمه های قشنگ داشتیم که حالا هر وقت می نویسیم، زشت از آب در میاد. دست خودمان نیست.

معلم: شما بچه ها گناهی ندارید. ما بزرگ ها؛ هنرمون زشت کردن زیبائی هاست. بچه ها! کلمه ی مهرورزی، شما را یاد چه چیزی می ندازه؟

کریم: آقا اجازه، تا پارسال یاد مادرمون می افتادیم، یاد پدربزرگ مهربونمون، یاد چهره ی شما اون وقتایی که با مهربونی توی چشمای ما نگاه می کنین، یاد روزهای اول برج که بابامون حداقل به حرفمون گوش می داد. اما حالا مدتیه، مدتیه .....

معلم: مدتیه چی پسرم؟ ارسلان: آقا ما بگیم، مدتیه هر وقت این کلمه مطرح می شه تو خونه مون همه پوزخند می زنن و مسخره می کنن. بعضی وقتا هم بابامون هر چی از دهنش در میاد بد و بیراه میگه. نمیدونم چش میشه؟ آقا! بابامون اصلاً سیاسی نیست. اما تازگی ها یه حرفایی می زنه. آقا ما می ترسیم. آقا نمیشه شما یک کم راجع بش حرف بزنین؟

معلم: بگذریم بچه ها. کلاس جای درد دل نیست. من هم نمی دونم چطوري این چیزها رو برای شما تعریف کنم. مهرورزی کلمه قشنگیه. اما این چند وقته برای من و همکارام معنی ش فرق کرده. ناخودآگاه وقتی این کلمه رو می شنوم جای لگدی که توی پهلوم خورده درد می گیره.

محسن از ته کلاس: آقا غلط کرده هر کی دست روی شما بلند کرده. مگه ما مردیم؟

معلم: متشکرم عزیزم. مهرورزی واقعی یعنی همین بغضی که گلوی شما را گرفته، یعنی همین لایه ی اشکی که روی چشمای قشنگتون نشسته و گاهی یواشکی یه قطره ش می ریزه پایین. حسین: آقا مگه مهرورزی قلابی هم داریم؟!

معلم: داریم عزیزم، داریم. بعضی ها لبخند روی چهره شون مثل یه عکس برگردون نا هم رنگه. انگار زور زورکی رو قیافه شون یه کسی لبخند نقاشی کرده. افرادی هستند که هر کاری شون کنی با مهر و محبت سازگاری ندارند. اونوقت این ها وقتی دم از مهرورزی بزنند، مثل صدای نی زدن یک نی زن ناشی می شه که با یک نی شکسته گوش آدم رو آزار می ده.

احسان: آقا! ببخشید فضولی می کنیم. شما را هم زدند؟ آقا! طوری تون شده؟

معلم: شما ناقلاها از همه چیز خبر دارید. نه عزیزم من را نزدند، شما را زدند. سر من داد زدند تا من سر شما داد بزنم. مرا تحقیر کردند تا صدها شاگرد حقیر و عقده ای تحویلشون بدم. نه عزیزانم. دست و پای من سالمه. هیچ جام نشکسته. اما این دلی که شما صداش رو می شنوید جز چند تکه ی شکسته چیزی نیست. جای سیلی خوب شد اما زخمش تو این سینه مونده.

بچه های عزیز! من باید بلندگو می شدم تا صدای توهین ها و تحقیرهایی که شنیدم رو به شما منعکس کنم. من باید عقده پاسخ هایی را که شنیدم تو دل شما خالی می کردم. همان صبح باید با دو تا سیلی به دو بچه بی گناه و داد و بیداد بر سر شماها خودم رو خالی می کردم. تا شما هم همان بغض و کینه رو بر سر بچه های کوچکتر خونه و محله تون خالی کنین. تا فردای روز همه مون عقده ای و کینه ای باشیم، با داد و فریاد و فحش و ناسزا با هم صحبت کنیم و هر کدوم دستمون رسید بزنیم توی گوش اون یکی.

اما نه، فرزندان عزیزم. من و شما باید رشته ی خشونت را از یک جایی پاره کنیم، تا اقلاً بعد از ما آدم های سالمی توی جامعه با هم زندگی کنن. من کرامت معلمی رو این جوری قبول دارم. من سخت آزرده ام، اما تلاش می کنم آزردگی خاطرم را با شما برطرف نکنم. من کرامت را در این نمی دونم که حق و حقوقم را که ندادن، با عریضه نوشتن گدایی کنم. بچه ها به نظر من کرامت یک معلم اقتضا می کنه که حقش را با فریاد بگیرد نه با التماس. ما نمی خواهیم حق دانستن و معرفت کسب کردن رو از شما سلب کنیم. انشاءالله هم من جدی تر درس می دم و هم شما جدی تر درس می خونید. اما غیر از چیزهایی که تو کتاب های درسی نوشته، خیلی چیزهای دیگر هم هست که باید یاد بگیرید.

حمید: آقا همکارانتون آزاد شدن؟

معلم: اونها آزادن. چه تو مدرسه باشن و چه توی زندون. دیر یا زود ولشون می کنن. مگه اونا چیکار کردند؟ غیر از این که حقشون را می خواستن. غیر از این که سوال می کنن با این حقوق ناچیز که زندگی خودشون رو اداره نمی کنه چطوری می تونن بچه های مردم را درست تربیت کنن؟ می دونین بچه ها، هیچ زندانی بدتر از ترس و بزدلی نیست. آدم وقتی تونست با صدای بلند و رسا و بدون واهمه حقش رو طلب کنه، آزاده و هیچ کس هم هیچ کاریش نمی تونه بکنه. گیرم دو بار هم آدم رو کتک بزنن و چهار روز هم بندازنش تو زندون. دنیا كه آخر نمیشه. بالاخره که چی. آخرش ناچارن ببینن چی میگه و حرف حسابش چیه.

علی: آقا ما خیلی خوشحالیم که شما معلم ما هستین. آقا ما شما رو خیلی دوست داریم. کاش همیشه معلم ما باشین. خیلی دلمون براتون تنگ می شه.

معلم: متشکرم بچه ها. من هم خیلی شماها رو دوست دارم. حتی دلم برای شیطونی هاتون تنگ میشه. اگه این صفا و صداقت شماها نبود که هیچ بشری زیر بار معلمی نمی رفت. این حرف های شما و این نگاه های شما ملیون ملیون می ارزه و من با هیچ چیز عوضشون نمی کنم. حقم رو هم مطمئن باشید از کسایی که باید بگیرم، می گیرم. نه من تنها، بلکه با همکاری همه همکارام نمی ذاریم وضع همین طور بمونه.

نگین پوردلیر

قبلی

برگشت

بعدی