Politisch, Kulturell, Sozial
September
2009 Nr. 177
می سوزد،
من دنبال کلمه می گردم
ندایی پنجره ام را باز می کند
،
دفتر سکوتم را می بندد
قلبم، قلم می شود
با خون جوهرش می دوم
اینجا خیابان آزادی است
اینجا خیابان
اینجا، ، شهر،
جویباری از رگ هایم جاریست
ناخن می کشم بر تاروپود خاک
گل می دهد قلبم
اینجا خیابان آزادی است .
دریا طوفانی ست
دریا طوفانی است
کشتی ها غرق شده اند و
پل ها تخریب
اینجا قایقی است
؟!
نمی دانم
!
تخته پاره ای؟!
شاید!
سکوت می کنم و
خیابا ن ها مر
با خود می برند
یک سو خیابان مصدق
دیگرسو میدان انقلاب
و این سو شاهنامه
بزرگ
فردوسی،
اینجا سهراب،
اینجا پایتخت
،شهری که فرزندانش را می
خورد
و دهانش را با خون فرزندان دیگر ش پاک می کند.
نرگس الیکائی