اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
جمعی دیگر که رابطه ای ریشه ای و ارگانیک با هم نداشته باشند بهره ببرد و آنرا در جائی دیگر و برای افراد و هدفی دیگر صرف کنند آنرا استعمار باید نامید. چنانچه سرمایه داران بزرگ و اصلی خود را وابسته به آن کشور بدانند در اینصورت کشور مستعمره نیست هرچند مردم را استثمار بکنند. در مقابلِ سرمایه داران ملی، دسته ای از سرمایه داران قرار دارند که بهره وری اشان برای همان کشور یا ملت نیست وصرف جای دیگری میشود در اینصورت این استثمار همراه با استعمار است. این دسته افراد در واقع دل وایمانشان جای دیگری است حتی اگر در آن کشور باشند؛ وچون اساساً دل و دین اشان جای دیگری است پس در آنجا زندگی نمیکنند بلکه اقامت دارند. اکثر این سرمایه داران علیرغم اینکه در کشورهای غربی ظاهراً اقامت دارند و دارای خانه میباشند اما کاشانه خود را آنجا نمیدانند و در نتیجه تماماً در کشورهائی دیگر( چندین کشور) خانه و ملک و سرمایه گذاری دارند بدون اینکه نام و نشانی از این مسئله علنی بشود. پس زمانیکه احساس خطری بشود مثلاً این کشورها بطرف سقوط اقتصادی بروند و کشور دیگری رشد کند بسرعت تغییر مکان و شهروندی میدهند. در عصر حاضر بانکهای بزرگ خصوصی اساس اقتصاد بسیاری از کشورهای جهان را دردست دارند. سودهای کلانی که بدست صاحبان بانکها میرسد در جای دیگری خرج میشود و یا در اساس صاحبان آنها هیچگونه وابستگی به آن کشورها احساس نمیکنند. بدهکاری دولتها به بانکهای خصوصی یکی از مشخصه های استعمار است. دولتهای غربی ( قریب به اتفاق آنها) هرکدام صدها میلیارد دلار یا یورو به این گونه بانکها بدهکاری دارند. این بدهکاری سیستم استعماری را تکمیل میکند زیرا بدهکار نمیتواند برای طلبکار مخصوصاً که بانک ( آنهم خصوصی) باشد تعیین تکلیف کرده و یا خط مشی تعیین کند ولی برعکس آن کاملاً صادق است. در دوران استعماری کلاسیک بارها اتفاق افتاده که شاه برای بعضی هزینه ها مثلاً جنگ، نیازمند وام گرفتن از مردانی ثروتمند میشد اما چنین نبود که آن افراد میتوانستند برای شاه تعیین تکلیف بکنند. در یک مورد مشخص تاریخی، وقتی شاه ایران چنین مبلغی را از فردی بسیار ثروتمند خواست تنها خواهش او از شاه این بود که در برابر این وام او را از طبقه ای که در آن قرار میگرفت یک طبقه بالاتر ببرد ولی ابداً با این کار موافقت نشد. البته چنانچه چنین افرادی سعی در مخالفت و ندادن وام میکردند امکان داشت که شاه تمام هستی آنها رابگیرد و حتی سرشان را هم برباد بدهند. لیکن اکنون در غرب چنین نیست و دولتها از سرمایه داران وام میگیرند و در اساس در بسیاری موارد همین سرمایه داران دولتها را وادار به جنگ کردن و گرفتن وام میکنند تا هم اینکه ثروتشان بیشتر شود و هم قدرت ونفوذشان بر دولت و حکومت بیشتر گردد. در سیستمی هم که سرمایه داران کشورهای غربی ایجاد کرده و بنام آزادی مطرح میشود بانک ها تمامی قدرت را در دست دارند و کسی و دولتی نمیتواند به آنها کمترین فشاری بیاورد وگرنه بعنوان حرکتی ضد آزادی و دمکراسی معرفی و با آنها برخورد سختی خواهد شد. در این جوامع بانکها بر دولت حکومت میکنند. بورس بازی از دیگر حیله هائی استکه تنها عده ای خاص و انگشت شمار با سرمایه های میلیارد دلاری یا یوروئی در صدر سیاست گذاری و کنترل تمام و کمال بازار بورس نشسته و ثروت مردم را بسادگی غارت میکنند. آنها همچنین بنوعی سلطه ای قوی و اثر گذار بر صنایع، شرکتها و... و کشورها و دولتها اعمال میکنند. صنایع بزرگ به شرکتهای بزرگ فروخته میشوند که صاحبان آنها حتی ممکن است ساکن کشور دیگری باشند؛ در نتیجه آنچه در وحله اول برای صاحبان آنها مطرح میباشد سود شخصی است و منافع ملی آن کشور برایشان اهمیتی ندارد. در کشورهای غربی اساس اقتصاد کشور برمبنای مالیات است و این مالیات در اصل از خود مردم گرفته میشود و صاحبان صنایع مالیات نمیپردازند حتی از سود صادراتشان نیز سهم قابل توجهی به دولتها پرداخت نمیشود. بررسی یک پیچیدگی دراینجا یک نزدیکی و یک پیچیدگی مشخص میشود. اینکه جهان بطرفی رفته که سرمایه گذاری خارجی امری عادی شده است و در نتیجه تمام کشورها باین طرف میروند و از آن گریزی ندارند بنابراین: آیا تمامی این کشورها یکدیگر را استثمار و استعمار کرده اند؟ آیا باید این امر را منفی دانست و متوقف کرد؟ البته توقف این امر شاید کاری امکان ناپذیر باشد اما میتوان آنرا کنترل کرد. در غرب این کنترل صورت میگیرد اما در جهت محدود کردن بعضی کشورها یا مردمان بعضی کشورها مثلاً مسلمانان. این کشورها از سرمایه های سرمایه داران کشورهای ثروتمند حاشیه خلیج پارس استفاده میکنند؛ از آنها امکانات زیادی را میگیرند ولی محدودیتهای بسیاری برایشان قائل میشوند و حتی هر کارخانه و یا شرکتی را به آنها نمیفروشند. بعد از فروش نیز آنها اختیارات زیادی در امور ندارند. نکته اصلی که در رابطه با استعمار قرار میگیرد اینستکه این دسته سرمایه گذاران خارجی هیچگونه قدرت تعیین کننده یا اثرگذاری دراداره کشورهای غربی را نداشته واساساً رابطه ای با جناح های قدرت و کسانیکه در دولت قرار میگیرند و اهرم های سیاسی را در اختیار دارند، ندارند. از جانبی دیگر بارها آنها را فریب داده اند از جمله اینکه در اساس سرمایه های آنها بنوعی گرو دست غرب در آمده است. مثلاً سرمایه داران عربستان سعودی صدها میلیارد دلار پول نقد در بانکهای آمریکا داشتند و چند سال پیش بدلایلی این مسئله مطرح شد که آنها ممکن است پولهایشان را از بانکهای آمریکا خارج کنند؛ در آنصورت ورشکستگی بانکهای آمریکا و حتی خود آمریکا نیز حتمی بود. اما این مردمان ابداً کنترل و اختیاری بر پولهای خود نداشتند و بهیچ وجه نتوانستند قدمی از قدم بردارند و چندی بعد نیز با اعلام ورشکستگی بانکهای آمریکا دراساس بیشترین ضربه را این دسته سرمایه داران وابسته خوردند. پولهای این مردم بانکهای آمریکا را پر کرده بود و به بانکداران امکان میداد تا با این پولها در هرکجا بخواهند فعالیت اقتصادی داشته باشند. پس دیده میشود که این دسته سرمایه گذاران ( سرمایه داران وابسته) نه تنها نمیتوانند کشوری را مستعمره کنند بلکه خود نیز علیرغم داشتن سرمایه و بهره وری از کشورهای دیگر، کشورهایشان مستعمره بحساب میآیند زیرا هیچ قدرت خاصی برای اعمال بر جائی ندارند. از طرفی بعضی دیگر مانند سرمایه داران یهودی یا مسیحی- صهیونیست دست بسیار بازی دارند و کنترل اصلی اقتصاد، سیاست، ارتش، صنعت، تجارت و مخصوصاً وسایل ارتباطات جمعی کاملاً در اختیار آنهاست، همین جاست آن نکته اصلی که استثمار را به استعمار پیوند میدهد. در این کشورها بدلیل قدرت متشکل وگسترده یهودیانِ صهیونیست که غالب ارگانهای مالی و بسیاری از ارگانهای تجاری و صنعتی را در اختیار داشته و بر دولت نیز کنترل دارند؛ و نیز عدم دلبستگی و وابستگی عمیق و ریشه ای این مردم به سرزمین هائی که در آنها سرمایه دارند؛ استثمار صورت گرفته، همآهنگ با استعمار میشود. پس دراساس کشورهای غربی مستعمراتی سوپر نوین هستند که مورد استثمار قرار میگیرند. نفوذ و کنترل بر امور مالی، تجاری، صنعتی، رسانه ای، امور آموزشی و همچنین ارگانهای دولتی مانند دولت، ارتش، سازمانهای علنی و موازی امنیتی و غیره مهر مستعمره را بریک کشور میزند. در این کشورها دولت خدمتگزارِ صاحبان اصلی قدرت میباشد که در پشت پرده اداره کنترل تمامی امور را در اختیار دارند. این صاحبان اصلی قدرت دارای تشکلات خاص و مخفی و با نظمی آهنین هستند که بصورت هرمی اداره شده و تمامی دستورات آنها باید اجرا شود. |