اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
[ویرایش] آثار سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد. سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمهها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپارهاست با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمیگیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که میتوان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران به شمار میرود. سایه در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخگوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی باارزشی پدید میآورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود. نمونهای از اشعار او: آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنهای بر در این خانهٔ تنها زد و رفت [ویرایش] مجوعههای شعری این مجموعهها بر این پایهاند:[۱]
[ویرایش] ویژگی اشعار غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه میگوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوشترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است.از جمله غزلهای برجستهٔ اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.» اشعار نو او نیز دارای درونمایهای تازه و ابتکاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درونمایهٔ ابتکاری همگام شده، نتیجهٔ مطلوبی به بار آوردهاست. در شعر پس از نیما در حوزهٔ غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشتهاند انجام دادهاند که در این بین نامهایی چون هوشنگ ابتهاج، منوچهر نیستانی، حسن منزوی، محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم میخورد. این شعر در رابطه با دختران قربانی ... می خواهم زنده بمانم سکوت! سکوت! سکوت! در تکرار ِ هر لحظه ی توحُش، صدايی می آيد از قفس و می خراشد دلم را هر روز سرود آی آدمها، آی آ دمها کجاييد... بال و پرم دهيد می خواهم زنده بمانم کبوتری زير صخره می شکند د ختری می گريد ناتوان، در انتظار ِ پرواز تو فانی ست به پا درين عصر ِآشفته ی بی نشان در ورای زور ِ طاعون ِتازيان چه بی تفاوت می گذريم ما و چه بی احساس می گوييم تمام می شود شا يد بميرد او صدايی از پشت ِ غمنامه ی افق بر می آيد مرا به کجا می بريد پرستوديگر پر نمی کشد ز يرا هزاران بار مرده است در زير ِ تابوت ِ خموش ملا ل آور باد می پوشاند در بند ِ هزاران زنجير ِ مسموم و مردی روان گُسيخته، آن درنده ی پنها ن می جود جوانه را در رويای مخوف ِ سياهش آی خورشيد ببار ببار... در پهنه ی بستر اين غروب وای ديوارها تنگند سيل ِ رود ِ طغيانم من دهانم قفل است و پراز فريادم من سکوت! سکوت! سکوت! با ل و پرم دهيد می خواهم زنده بمانم ...
از دفتر مرواريد سياه shahla@aghapour.de www.aghapour.de |