Politisch, Kulturell, Sozial
Oktober
2010 Nr. 189
خدا جان؛ تو کاریکاتور خدا نیستی
!
گفتی خودم قرآن را فرستادهام خودم بلدم چطوری مراقبش باشم ،
میبخشیها ، اینها ریدند به قرآنت ، تو جیکـّت درنیامد .
گفتی برایتان راهنما فرستادم راه راست را نشانتان بدهند ، خیلی
ممنون ! الآن راه راست را قشنگ بلدیم نمیگذارند که برویم .
گفتی در دل
هر چیزی نشانهای گذاشتهام ، تیزبازی درآوردی نگفتی نشانه
برای چی ؟
نصف قرآنت
ملت را تهدید کردهای که دست از پا خطا کنی خشتکت را
درمیآورم ، یارو به اسم خود تو دسته دسته آدم میکشد انگار
میگوئی نه ، این آخوند است شلوارش خشتک ندارد این یکی را
نمیتوانم دربیاورم . گفتی خشتک ظالم را عمامه میکنم میکشم
سرش ، عمامهداران ظالم خشتک ملت را پشت و رو کردند کشیدند
سرشان انگار که بهت مزه هم داده قصه همچنان ادامه دارد . گفتی
اگر عصبانی بشوم آسمان و زمین را بهم میدوزم ، تو هم انگار
عین موسوی تا کسی درباره زنت حرف نزند اصلاً عصبانی نمیشوی !
سرت را درد نیاورم خدا جان . خیلی حرفهای دیگر زدهای که زیرش
زائیدهای . من نمیدانم مگر در بدو خلقت هم خدا شدن انتخاباتی
بود که اینهمه وعده بیخودی دادی چهارتا رأی جمع بکنی ؟
راستش را بگو
، نکند تو هم برای خدا شدن در انتخابات تقلب کردهای ؟
آخر اصلاً
خدائی بهت نمیآید خدا شاهده ! مال این حرفها نیستی به جان
خودم . چهار هزار سال پیش که هنوز دینت تکمیل نشده بود همین
برادر کوروش ما که شکر خدا امروز بسیجی هم شد خیلی بهتر از تو
حرف میزد به حضرت عباس . سر حرفهایش هم میایستاد عین ستون .
چس مثقال منشور نوشت سه برابر تمام کتابهای تو حرف است توش .
تازه یکجای منشورش هم پریده معلوم نیست چی گفته . منشورش هم
برخلاف کتابهای تو هیچ کاری به زن مردم نداشت ! اصلاً ببینم
چطوری است که دین تو هرچی کاملتر شد دهن ملت بیشتر سرویس شد ؟
خدا جان ! ما
ببخشید گه خوردیم غلط کردیم . ما که نه ، اجدادمان غلط کردند .
کره بزها من نمیدانم آبشان نبود نانشان نبود این وسط تعالیشان
چی بود ؟
ما را
برگردان به اوضاع همان چهار پنج هزار سال پیش که همه عین
اسکلها جاهل بودند . اصلاً گور پدر اول و آخر ضرر ، ما که هر
کاری بکنیم بهرحال اینجور که آدرس دستمان است تهش باید برویم
جهنم . بگذار لااقل عین آدم زندگی کنیم. خوبی کنیم، راه راست
برویم، دروغ نگوئیم، بجای تهدید برای جهان ، با همه دوست باشیم
، بعدش تو ببرمان جهنم کونمان را بسوزان . خدا جان! ما
نمیخواهیم دیگر رفقایمان کف خیابان و مستراح زندان بمیرند،
نمیخواهیم دیگر به اسم تو بطری به جائیمان بکنند، نمیخواهیم
وقتی صبح تا شب از قول تو حرف میزنند از خنده بمیریم ،
نمیخواهیم از ترس نمایشی شدن پرستش تو جنابعالی را به
هیچجایمان حساب نکنیم ، خیلی چیزهای دیگر را که به اسم تو است
ولی به رسم تو نیست را نمیخواهیم ، نمیخواهیم خداجان، حالیته
؟
که بقول
میرزاده عشقی :
آنکه نتواند
به نیکی پاس هر مخلوق داد .......... از چه کرد این آفرینش را
مگر مجبور بود ؟!
محمد وهابی