اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
نیست، یا دست کم، فقط ترس نیست که خدایان را آفریده است، بلکه دلایلی دارد ورای آن، مانند نیاز انسان به توضیح عالم، و سپس، عقلانی کردن این توضیح. از اینجاست که همۀ خدایان همزمان با جهانشناسی پدیدار میشوند: هر خدایی باید آفرینش جهان را توضیح دهد؛ حتا بیش از آن : هر خدایی باید عالم را بیافریند، و این تنها راه است برای اعلام خدایی خدا. از نقطه نظر تاریخی، با گسترش شناخت آدمیان از کیهان، خدایان پیچیدهتر و غامضتر می شوند، امّا موجودیتشان همواره به توضیح جهان، منشاء جهان و، پیش از هرچیز، به توضیح آفرینش انسان وابسته است. اگر خدایان، هر خدایی که ما میشناسیم یا میتوانیم بشناسیم، تابعی از نیاز انسان است، میتوانیم به سادگی نتیجه بگیریم که خدایان ضروری اند. و در واقع، تا زمانی که این توضیح اولیه برای ذهن انسان بسنده است، وجودشان ضرورت دارد. امّا همان طور که در درس بعدی خواهیم دید، بشر در عرصۀ شناخت همواره پیش رفته است، و امروزه، یا بهتر است بگوییم از دو قرن پیش به این سو، خدایان دیگر ضرورتی ندارند. میماند تأکید کنیم بر اینکه مفهوم خدای یگانه یا یک اصل جهانی نیز تاریخ خود را دارد، یعنی مکان خود و زمان خود را دارد. همین طور در تورات که بنیاد تمدن غرب است و بهتر میشناسیم آن را، میان خدای عبری با خدایان دیگر جنگی درگیر است، «یکتاپرستی»ای وجود دارد که بعدها به آفرینش خدایی یگانه می انجامد. آشکار است که خدایان آفریده توسط انسان نیز تاریخ خود را دارند، و برای چیره شدن بر یکدیگر میجنگند. ما امروز میدانیم که بابل توانست با به دست گرفتن سلطۀ سیاسی، خدای خود، مردوک را بر تارک سایر خدایان سومری- بابلی بنشاند. به همین ترتیب، ایدۀ مسیح خدایی علیه خداباوری کهن عبرانیان جنگید و، بعدها، الله رحمان و رحیم، امّا جنگاور بود که میبایست بر خدایان پیشین چیره شود. به نخستین نیازهای انسان، یعنی نیاز به فهم کیهان، نیاز به امید، نیاز به توضیح پدیدههای طبیعی، بعدها نیازهای اجتماعیتر و سیاسیتری افزوده شد و از اینرو، همانطور که انتظار میرفت، جنگ مذاهب پیش آمد که هنوز هم کاملا از شرّ آن خلاص نشدهایم. حال میتوان سخنان بالا را چنین خلاصه کرد: بیخدا (آته) به کلیۀ خدایان باور دارد، چرا که به نیازمندیهایی باور دارد که در سراسر تاریخ در برابر انسان بوده اند. دومین آزمون عملی گفتگو - پس همان طور که می بینید، چه بخواهید و چه نخواهید، هنگام نوشتن تاریخ بشر، باید روی خدا حساب کنید. - نه روی خدا، طوری که شما میگویید، نه! روی همۀ خدایان. مطلقا همۀ آنها. این دو تا اصلا یکی نیست. - چه طور یکی نیست؟ - خب، نیست! هر خدایی ویژگیهای خودش را دارد، مکان و زمان خودش را دارد. - ولی همواره ایدۀ خدا برجاست. - به نظر میرسد که خیر. کوتاه کنم، مقایسه کنید ایدۀ تائو یا نیروانا را با خدای یهودی- مسیحی. آنگاه تفاوت آنها را خواهید فهمید. - شاید این طور باشد، امّا در هر دو حال ما همچنان از خدا حرف می زنیم. - امّا نتیجه همواره چیز دیگری است، چرا که اخلاق حاصل این ایده است که انسان خدا را خلق کرده است. خدای یهودی- مسیحی، نیازمند کنش است، خدای بوداییان یا هندوها، سکون و بیکنشی میطلبد...، میبینید که نتیجه، می شود گفت که متناقض است. - سر آخر، نتیجه یکی است، ایدۀ خداوند هنوز و همواره پابرجاست. - انگار به من بگویید که انسان همواره مجبور بوده که با ناشناختهها مقابله کند. - باز هم رسیدیم به همین! و حالا میخواهید بگویید که ایدۀ خدا ناشی از ترس است؟ - این همان چیزی هست که شاعر و فیلسوف لاتین، لوکرس، در نظر داشت. آنها میگفتند خدایان زادۀ ترس از ناشناختههاست؛ امّا این را هم میشود اضافه کرد که، به نوعی، خدایان به دلیل ضرورت چیره شدن بر ناشناختهها نیز آفریده میشوند. چون که ناشناخته یا رمز و راز، همیشه نباید ایجاد ترس کند. - اگر نه! ناشناخته موجب چه چیزی میشود؟ - خُب! آقای عزیز، رک و راست، میتواند کنجکاوی آدمی را تحریک کند. تصور کنید انسان مدرنی را که با راز و رمزی مواجه میشود. چیزی که دنبال میکند، سر درآوردن از آن است. لزوماً این نیست که احساس ترس کند. - آن را هرچه میخواهید بنامید! ایدۀ خدا بازهم پدیدار میشود. - برای اینکه شما میخواهید اینگونه بنامید. - پس، طور دیگری هم میشود نامید؟ - رمز و راز، ناشناخته یا مهمتر از آن: هنوز ناشناخته، هنوز کشف نشده، هنوز عقلانی نشده. - حتا اگر این طور باشد، خوب، که چی؟ به دور ورتان نگاه کنید، به طبیعت بنگرید، به من نگویید که همۀ اینها خود به خود به وجود آمدهاند. - از جایی. مسلماً دلیلی دارد. - بالاخره، در برابر این کیهان به این عظمت، حتا اگر خدایی هم نبود، به شما میگویم که باید آفریده میشد. - زحمت نکشید، این کار پیش از ما شده است. درس سوم آفرینش انسان و تاریخ پیدایش خدایان، بدون آفرینش متوالی مذاهب (کلیساها، مدارس، نهادهای گوناگون) ممکن نبود با وجود استثناهای بسیار نادر، اگر هرآینه استثنایی بوده باشد، به دنبال آفرینش هر خدایی، تشکیلاتی به وجود آمده است که ما آن را، به خاطر آسانی، «مذهب» خواهیم خواند. ثابت شده است که یک خدا، هر اندازه نیرومند، به تنهایی و با تکیه بر خود، نمیتوانست دوام آورد. او نیازمند یک پشتیبان نهادی است که معبد، کیش و آیینهای مختلف خوانده میشوند. برای انسان آفرینندۀ خدایان، ایدۀ خدای یکتا، که منحصراً دلنگران ذات الهی خویش باشد، درک ناشدنی است. برای انسان آفرینندۀ خدایان، خدای آفریده شده باید از انسانها مراقبت کند ... نه تنها آنان را بیافریند، بلکه مواظب و مراقب آنان باشد. به این دلیل است که نیاز به آفرینش خدا باید الزاماً آفرینش یک مذهب را نیز به دنبال داشته باشد، چرا که خدا اگر تنها میماند، چه سرنوشتی میداشت؟ (و این پرسشی است که هیچ مؤمنی از خود نمیپرسد). ما تا آنجا نمیرویم که همراه با ولتر بگوییم «مذهب از زمانی وجود دارد که نخستین شیّاد با نخستین ابله روبرو شد». یک بار دیگر بگویم که به باور ما، انسان ورای شیّادی، محصول نیازهای تاریخی خویش است. اگر از نظر تاریخی و، تکرار کنیم، با استثاهایی نادر، خدا نمیتواند بدون مذهب وجود داشته باشد، اینجا دیگر کاملا وارد تاریخ میشویم، تاریخی عظیم و درهم تافته. پس، وارد تاریخ مذاهب میشویم. تاریخ، تاریخ عظیم، تاریخ ما همزاد تاریخ مذاهب است با تعالیهای تازه، امیدها، گرایشها، برهانها و غیره. بدین ترتیب، مذهب، برحسب دوران تاریخی جامعهای که در آن است، میتواند کشورگشا باشد و یا نباشد. از منظر تاریخ، جامعهای که مذهبی داشته، چیزی را نیز آفریده است که دستگاه دولت نامیده میشود و نتیجۀ بلافصل آن، آغاز نبرد بین این دو نهاد است: نبرد میان مذهب و دستگاه دولتی، میان مذهبی و لائیک. این مبارزه میان دو نهادی که حالا دیگر هردو قدرتمندند، از نخستین دورههای تاریخ آشکار شده است (مبارزه میان معبد و کاخ در سومر، میان فرعون و عبادتگاه در مصر، و دیگرها). همواره در تاریخ، دورههایی بوده است که گاه معبد و گاه دولت بر دیگری چیره شدهاند. افزون بر این جنگها، اگر جنگهایی را نیز که |