اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
اظهارات شاهين فتحي به شرح صفحه ٢٩٢ ج ٢: در كهريزك به صورت داوطلبانه و حس انسان دوستي تا آنجا كه مي توانستم به جوادي فر ،روح الاميني و كامراني كمك مي كردم چون در آنجا يك عدد شير آب بود كه مسئول آن اينجانب شده بودم كه بچه ها به صورت نوبتي مي آمدند و با آفتابه به روي آنها آب مي ريختم كه مرحوم جوادي فر براي نفس كشيدن به داخل دستشويي مي آمد. علت فوت آنها كثيفي و عفونت و عدم نفس كشيدن و شكنجه بود. اظهارات رضا توكلي به شرح صفحات ٣۱۱ و ٣۱٣ ج ٢: جوادي فر وقتي كه آمد حال خوبي نداشت ولي بعد از چند روز شكنجه حال او خيلي بدتر شد و او را شكنجه مي دادند و يكي از خاطره هاي تلخي كه يادم نمي رود كه در راه كهريزك به اوين بود كه يكي از بچه ها حال بدي داشت به نام جوادي فر او رفته رفته ضعيف تر مي شد، به راننده گفتيم كه حال يكي از بچه ها خراب است گفت نمي توانيم توقف كنيم بعد از چند دقيقه تقاضاي آب كرديم كه به او بدهيم آنها آب را براي خودشان نگه داشتند به ما ندادند وقتي كه حال او وخيم شد باز گفتيم كه توقف كنيد حالش بد است وقتي كه راننده فهميد حال او بد است و نفس نمي كشد ايستاد و او را پايين آورد يكي از بچه ها به او تنفس مصنوعي داد يك دفعه امير خون بالا آورد و در همانجا فوت كرد. اظهارات رضا ذوقي به شرح صفحه ٣٧٨ ج ٢: روز دوم يكي از افسر نگهبان ها به همه با پاي برهنه و در زير آفتاب كلاغ پر داد كه پاهاي همه ما تاول زد و زانوي اكثر بچه ها زخم شد پس از چهار روز به زندان اوين منتقل كردند كه در بين راه امير جوادي فر فوت كرد. اظهارات محمد مهدي روح شناسان به شرح صفحه ٣٨٨ ج ٢: در كهريزك امير جوادي فر كنار من بود و هميشه در حالت درد كشيدن بود به طوري كه هيچ نمي توانست بنشيند و هميشه در حالت دراز كش بود با اينكه بدن آن چند زخم داشت. اظهارات مجتبي رفيعي كيان بشرح صفحات ٣٩۱ و ٣٩٣ ج ٢: آقاي جوادي فر در همان روز اول ورود به كهريزك حال خوبي نداشت و با توجه به نبودن هواي كافي دچار تشنج مي شد كه هر چه به مسئولين بازداشتگاه مي گفتيم با فحش و ناسزا جواب ما را مي دادند و ايشان در روز سه شنبه در حين اعزام به اوين دچار تشنج شديد در داخل اتوبوس شد و در همان اتوبوس تمام كرد و در داخل كهريزك حتي يك پزشك نبود. اظهارات حسين امامي طالقاني به شرح صفحات ۴۱۴ و ۴۱۵ و ۴۱۱ ج ٢: علت فوت اين عزيزان همانطور كه توضيح دادم بر اثر ضرب و شتم و زخم هاي به وجود آمده و عفونت كردن زخم ها بود. در تاريخ ۱٨/۴/٨٨ روز پنج شنبه در ساعت ٣٠/۴ دقيقه در خ انقلاب روبروي انتشارات امير كبير دستگير شدم در تاريخ ۱٩/۴/٨٨ ساعت سه بعد از ظهر ما را به كهريزك بردند و در ورودي زندان حدود يك ساعت ما را نگه داشتند كه احتمالا پذيرش نمي كردند بعد از يك ساعت ما را داخل زندان بردند ساعت حدود ٩ شب ما را داخل محوطه نگه داشتند كه يك آقاي استوار و يك ستوان ٢ پذيرش كردند رفتار استوار بسيار زننده بود و بچه ها را بسيار بد ميزد و مثلا اگر كسي يك مكثي براي معرفي خود و نام پدرش داشت كتك مي زد مثلا زمان پذيرش اگر كسي شماره تلفن نمي داد مي گفتند اين شماره را براي اين مي خواهيم كه وقتي مردي تماس بگيريم كه جنازه شما را ببرند و بعد ما را مي فرستادند گوشه محوطه دو نفر زنداني سابقه دار مسئول بودند كه ما را لخت كنند و ما بايد جلوي همه لخت مادرزاد مي شديم و لباس زير و جورابمان را داخل سطل آشغال انداختند و پيراهن و شلوارمان را برعكس كرديم و بعد ما را به سمت زير زميني كه گوشه محوطه قرار داشت و دو سالن كنار هم بود كه سمت راست پر بود ما را داخل سالن سمت چپ كه بعد فهميديم قرنطينه شماره ۱ است فرستادند وقتي داخل شديم از شدت گرما و رطوبت و بوي بد همگي ايستاديم و شوكه شديم كه فضاي بسيار كوچكي براي حدود ۱٢٠ نفر بود كه نه هوا كشي و نه كولر وجود نداشت و از نظر بهداشتي هم پر از شپش بود كه توالت بسيار كثيف و يك شير آب و محيط كثيف و ما حتي نمي توانستيم كنار هم بنشينيم و اكثرا تا صبح نخوابيدند نزديك ظهر بچه ها را بيرون آوردند براي آمار كه بعد از آمار يك آقايي كه از زندانيان همانجا بود به همراه استوار ، بنده و سه نفر ديگر كه سن بيشتر داشتيم به بيرون صف منتقل كردند و بعد شروع كردند به تنبيه بچه ها اول با دويدن پاي برهنه در آن گرما و بعد از يك شب بي خوابي و عدم اكسيژن و بدون خوردن تكه ناني تا آن لحظه كه در اين حين بچه ها را به شدت با باتوم و لگد و مشت مي زدند و بعد از حدود ده دقيقه دويدن به بچه ها گفتند حالا بايد كلاغ پر برويد كه هر كسي امتناع مي كرد البته در اثر ناتواني نه نافرماني به شدت تنبيه مي شد كه بنده در اثر ديدن چنين صحنه هايي حالم بد شد و به شدت مي گريستم و بچه ها را حدود ۱۵ دقيقه كلاغ پر بردند كه بچه ها نمي توانستند و به زمين مي افتادند و آنها هم با مشت ، لگد و باتوم شديدا به سر و رويشان مي زدند كه بعضي از بچه ها از جمله مرحوم امير جوادي فر كه از قبل هم توسط افرادي كه دستگيرش كرده بودند مضروب شده بود و صدمه ديده بود حالشان بد شد كه آنها هيچ توجهي نمي كردند و اين بچه ها را مي زدند و بعد از آن به آنها گفتند چهار دست و پا روي زمين مانند حيوانات راه برويد كه در آن گرما و بر روي آسفالت زانو ها و دست هاي بچه ها و كف پاهاي آنها همه مجروح شده بود و تاول زده بود و همه از درد به خود مي پيچيدند و ناله مي كردند بعد از حدود ۴۵ دقيقه تنبيه ما را دوباره به قرنطینه برگرداندند که بعد از ۵ دقیقه بچهها میگفتند خدا کند دوباره ما را به بیرون از اینجا ببرند و تنبیه کنند تا بتوانند نفسی بکشند. یعنی انقدر کمبود اکسیژن بود و بوی گازوئیل هم که به داخل میآمد بچهها ترجیح میدادند برای تنبیه بیرون بروند تا در آن فضای نمور و کثیف نمانند.
ادامه دارد |