اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
به گفته یک مشاور دولت بریتانیا در عین این که غالب جرایم بدرفتاری و سوء استفاده از کودکان به وسیله مردان سفید پوست صورت میگیرد، مرتکبان این نحوه از جرم یعنی اغفال دختران نوجوان غالبا مردان پاکستانی هستند. اظهارات قاضی دادگاه نیز برای بسیاری تکان دهنده بود. او خطاب به محکومان گفت که شما به دلیل این که این دختران نوجوان از «جامعه یا مذهب» شما نبودند آنان را در معرض تجاوز قرار میدادید؛ شما طوری با این دختران رفتار میکردید که گویی آنها بیارزشند و هیچ حیثیتی ندارند. گرچه برخی این سخنان را نژادگرایانه تلقی کردند و یا به محکوم کردن تبلیغات نژادگرایانه گروههای افراطی راست بسنده کردند، بسیاری از رهبران و روشنفکران جوامع پاکستانی و مسلمان بریتانیا این امر را به عنوان یک واقعیت پذیرفتند و به جستجو در باره علل و عوامل اجتماعی و فرهنگی آن پرداختند. گفتگو در باره تفاوتهای فرهنگی مهاجران آسیایی/آفریقایی با مردم بومی بریتانیا یکی از تابوهای سخت این جامعه است. بسیاری بر این تصورند که هرگونه بحث و گفتگویی در این باره خوراک تبلیغاتی برای نژادگرایان این کشور فراهم میآورد و به تنشهای قومی و مذهبی دامن میزند. نژادگرایی در این جامعه ریشههای تاریخی و فرهنگی عمیقی دارد و سالها مبارزه با آن نتوانسته است آثار آن را از جامعه پاک کند. بسیاری از نهادهای دولتی یا مدنی برای این که به نژادگرایی متهم نشوند از ورود به مقوله تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی احتراز میکنند. در مقابل، جامعه برای توجیه این تفاوتها، مفهوم «چند فرهنگی» را آفریده و در سایه آن سعی کرده است که تفاوتهای فرهنگی گاه متضاد با یکدیگر را در کنار هم تحمل کند. این تفاوتها تا آن جا که با هم متضاد نباشند و یکدیگر را نفی نکنند مسئلهای ایجاد نمیکند. مسیحیان میتوانند کریسمس را جشن بگیرند، ایرانیان نوروز را و بسیاری از مسلمانان عید فطر و قربان را - و برخی هر دو یا هر سه اینها را. ولی اگر در فرهنگ یکی، دیگری نجس تلقی شود و حیثیت انسانی او سلب گردد، چگونه میتوان انتظار داشت که این دو در صلح و صفا در کنار یکدیگر زندگی کنند؟ همین طور، دو فرهنگ که یکی برابرحقوقی انسانها از جمله مرد و زن را به رسمیت میشناسد و دیگری به شدت مردسالار که زن را از مقوله مایملک و متعلقات مرد بر میشمارد چگونه میتوانند در یک جامعه حضور داشته باشند و برخورد ایجاد نکنند؟ واقع این است که تجربه جامعه «چند فرهنگی» در غرب اگر شکست نخورده باشد دست کم میتوان گفت که به مشکلات اجتماعی زیادی دامن زده است. این مشکلات نه فقط جامعه میزبان و بلکه خود جامعه مهاجر را نیز تحت تأثیر قرار داده است. مثلا جامعه پاکستانی بریتانیا یکی از فقیرترین جوامع این کشور را تشکیل میدهد. این امر به دلایل نژادی و یا حتا فرهنگ عام آسیایی نیست، چرا که هندیان که با آنان ریشههای فرهنگی و نژادی عمیق مشترکی دارند از موفقترین جوامع بریتانیا بشمار میروند. بنا بر این، تفاوت عمده در فقر و غنا بین این دو جامعه را تنها باید در عامل افتراق آنان یعنی عنصر مذهبی دانست که به رشد جامعه هندی و عقبماندگی جامعه پاکستانی در بریتانیا منجر شده است. (همین مقایسه را میتوان در مورد درجه رشد این دو کشور در آسیا انجام داد، ولی چون عوامل سیاسی و اجتماعی دیگری در آنجا دخیل بوده است مقایسه دقیق نخواهد بود. در بریتانیا، اما، این دو جامعه در محیطی یکسان زندگی میکنند و از شرایط سیاسی و اجتماعی یکسانی برخوردارند.) دلایل این امر را میتوان عملا هم در تفاوت نحوه زندگی این جوامع دید. یک هندی، مثلا، وقتی مغازهای باز میکند اعضای خانوادهاش از زن و مرد در اداره آن شرکت میکنند. در یک مغازه پاکستانی، اما، معمولا فقط افراد ذکور خانواده دیده میشوند، و زنان و دختران همچنان در پستو میمانند که به کار خانه بپردازند. نتیجه کار معلوم است: کاسب هندی رشد میکند و کار او توسعه مییابد و مغازهدار پاکستانی درجا میزند. وقتی عنصر مذهبی فرهنگ یک مهاجر مسلمان دست و پای خود او را در غرب میبندد و او را به پایین میراند، تأثیر آن بر دیگران و به خصوص جامعه میزبان نمیتواند سالم و سازنده باشد، و بلکه میتواند فاجعه آفرین باشد. این حد از «تفاوت فرهنگی» در واقع میتواند به حاملان یک فرهنگ جواز جرم و جنایت بدهد. آنچه که در پرونده فوق در بریتانیا اتفاق افتاد با آنچه که در برزیل به دست دیپلمات جمهوری اسلامی صورت گرفت، هر دو از فرهنگ مردانهای بر میخیزد که نه فقط زن خودی را شیئ جنسی میشمارد که باید او را تحت کنترل داشت و بلکه به زن ناخودی (نامسلمان) به چشم طعمهای نگاه میکند که میتوان آن را تصاحب و تصرف کرد و مورد تجاوز قرار داد. در این فرهنگ، پسر خانواده حق دارد به هر نوع فعالیت جنسی بپردازد، ولی رابطه جنسی دختر ممکن است به بهای جان او یا دیگری به نام حفظ ناموس تمام شود. در این فرهنگ، همچنین برای تمتع جنسی مردان از اطفال (به خصوص اگر نامسلمان باشند) محذور چندانی در کار نیست. وقتی بنیانگذار و رهبر جمهوری اسلامی آیت الله خمینی تمتع جنسی از دختر شیرخوار (خودی) را مجاز میشمارد، از دیپلمات رژیم او در برزیل یا مرد مهاجری که از روستاهای کشمیر به شمال غرب انگلیس نقل مکان کرده است در رفتار با دختران نابالغ ناخودی چه انتظاری میتوان داشت؟ فرهنگ اسلامی که بسیاری از مهاجران مسلمان به غرب با خود حمل کردهاند با محتوایی زنذلیل و زنستیز و جواز بیبند و باری جنسی برای مردان، چالش بزرگی برای ارزشهای برابریطلبانه رایج در غرب ایجاد کرده است. تحمل این فرهنگ تحت عنوان جامعه «چند فرهنگی» تنها به تصادم فرهنگی و نابرابری انسانی و فجایع ناشی از آن منجر میشود. چند فرهنگی وقتی مثبت و سازنده است که فرهنگهای موجود در ان ارزشهای اولیه برابری و آزادی انسانی را به رسمیت بشناسند و متقابلاً به یکدیگر احترام بگذارند. اگر عنصری از یک فرهنگ این ارزشها را نقض کند نباید آن را تحمل کرد. مبارزه با عناصر ضد انسانی فرهنگها بخشی از تلاشی است که باید برای نزدیکی فرهنگهای جهانی به یکدیگر صورت بگیرد تا جامعه بشری به تدریج از مردهریگهای فرهنگهای مردسالارانه رهایی یابد و چند فرهنگی شکلی انسانی و سازنده به خود بگیرد. |