اطلاعیه و پیامها | لینک ها | بایگانی |
شماره جدید |
و چون در طول زندگی، طعم تلخ فقر و ستم را چشيده بود، وقتی وارد خدمات مطبوعاتی و روزنامه نگاری شد، قلمش در خدمت محرومان قرار گرفت و ضمن اين که از هواداران دکتر محمد مصدق نخست وزیر بود، عليه دشمنان مردم و درباره دربار پهلوی مقالات تند و مهيجی می نوشت او در ابتدا همراه با گروه معروف به شیرازی ها (فریدون توللی، رسول پرویزی، انجوی شیرازی...) که در خاطرات آوانسیان نیز آمده ست، به حزب توده ایران پیوست و پس از آن، در سال های 1327- 1326 از حزب کناره گرفت و به جبهه ملی که تازه در حال تشکیل بود پیوست.
کريمپور جوانی با ذوق، شاعر، پر انرژی و بسيار وطن پرست بود. او در سال
۱۳۲۹
که فعاليت جبهه ملی به رهبری دکتر محمد مصدق در اوج خود بود و شعار " صنعت نفت
بايد ملی شود." بر سينه هر جوان ايرانی می درخشيده ست، روزنامه شورش را منتشر
می کرد. اين روزنامه طرفداران فراوانی داشت
کريمپور با قلم تند و تيز خود قيام می کند و در برابر مقابله با ملی کردن صنعت نفت مردم را به انقلاب فرا می خواند و در سرمقاله اش فرياد می زند : « با کمال صراحت و مردانگی آشکارا و علنی فرياد می زنم که ای مردم اگر طالب سعادت و خوشی ايران و ايرانيان هستيد، چاره منحصر بفرد فقط يک شورش و انقلاب خونين است. در صورتيکه از مرگ سرخ بترسيد با روی سياه در برابر کاخهای سفيد سر بفلک کشيده از گرسنگی و بدبختی خواهيد مرد. بايد بين مرگ شرافتمندانه و زندگی ننگين، يکی را انتخاب کنيد. من مرگ شرافتمندانه را هزار بار بر زندگی ننگين ترجيح می دهم و حاضر نيستم در بستر مذلت و پستی جان خود را حراست کنم. اگر شما هم از مردی و مردانگی و غيرت نشان داريد، بسم الله بفرمائيد، اين گوی و اين ميدان وگرنه بمانيد و بنام زندگی اينقدر در اين منجلاب مانند کرم بلوليد تا با پستی و حقارت از گرسنگی جانتان بالا بيايد » کريمپور در مقاله ای دیگر که با اين شعر شروع می شد در روزنامه شورش نوشت: به نام نکو گر بميرم رواست / مرا نام بايد که تن مرگ راست چون من پرده هايی را بالا می زنم که در زير آن هزارها خيانت، هزارها فساد و هزارها بدبختی و بيچارگی نهفته است ... من جداً مصمم هستم که اين مبارزه ی سرسخت و آشتی ناپذير را تا سرحد مرگ شرافتمندانه ی سرخ که ايده آل و آرزوی ديرين من است، ديوانه وار دنبال کنم، من با وجدان خود قرار و مدارهايی گذاشته ام، من وظيفه دارم تمام لانه های زنبور را هر چقدر می خواهد خطرناک باشد ويران کرده و مردم را از شر آنان آگاه سازم. من کاملاً در طی انتشار اين سه شماره ی شورش خطر را پيش بينی و احساس می کنم و ناچار در مقدمه، شهادتين خود را ادا کرده ام ."کريمپور شيرازی بعد از سی ام تير ۱۳۳۰ در روزنامه ی شورش معترضانه نوشت: " من نمی دانم مادر و خواهران و برادران شاه ديگر از جان مردم مفلوک و گرسنه و بی چيز چه می خواهند؟ سی سال تمام خون مردم را مانند زالو مکيدند، مردم بيگناه و شريف را در سياهچال های زندان انداختند، املاک و اموال مردم را بزور از آنان گرفتند، ناموس دختران و زنان ملت را بزور لکه دار و آلوده ساختند، تمام دارايی و پول ملت را به بانکهای خارجی سپردند. شاه، شعبان بی مخ، عشقی، پری غفاری و دزدان ديگر از مردم محروم و گرسنه ايران چه می خواهند؟ و می سراید: هزار مرتبه جای دريغ و آوخ هست که شاه حامی چاقوکشان بی مخ هست زنده
یاد محمدعلی سفری که در آن زمان خبرنگار و در صحن ها حاضر بوده ست می نویسد:
یکی از کسانیکه در مقابل رزم آرا فریاد زدند مرده باد دیکتاتوری، امیرمختار
کریمپور شیرازی بود به همراه عده ای از دانشجویان، فریاد زدند مرده باد
دیکتاتوری، رزم آرا نخست وزیر مشروطه نیست، مرگ بر سیاست خارجی که دیکتاتور
برای ما می تراشد. و در برابر آنها عده ای چاقوکش فریاد زدند زنده باد
دیکتاتوری. (11) " مردم می گويند اشرف چه حق دارد که در تمام شئون مملکت دخالت کرده و با مقدرات و حيثيت يک ملت کهنسال بازی کند. مردم می گويند اين پولهايی را که اشرف بنام سازمان شاهنشاهی از مردم کور و کچل، تراخمی و بی سواد اين مملکت فقير و بدبخت می گيرد به چه مصرفی می رساند ... مردم می گويند چرا خواهر شاه در امور قضائيه، مقننه و اجرائی اين مملکت دخالت نا مشروع می کند. چرا خواهر شاه دادستان تهران را احضار کرده و نسبت به توقيف ملک افضلی جنايتکار و آدم کش اعتراض کرده و دستور تعويض بازپرس را می دهدچرا بايد يک نفر مفتخور نالايق بنام همسری خواهر شاه دربار سلطنتی يک مملکت تاريخی را ملعبه عياشی و خوش |