اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
روزنامه اش به رفيقان نيمه راه مصدق که او را تنها گذاشتند اين شعر را نوشت: دلم به پاکی دامان غنچه می سوزد / که بلبلان همه مستند و باغبان تنهاست کريمپور شيرازی پس از کودتای بيست و هشت مرداد ۳۲ و برقراری حکومت نظامی، زندگی مخفی خود را آغاز کرد. و عاقبت در ۲۶ مهرماه ۱۳۳۲ دژخيمان محل اختفای او را يافتند و در زندان لشگر دو زرهی در سياهچالش انداختند. کريمپور در مدت اسارت شکنجه بسيار ديد، تمام بدنش را با سيگار سوزاندند. سيخ داغ بر بدنش کشيدند، و تهديد و تطميعش کردند شايد توبه نامه ای از او بگيرند، ولی او زير بار نرفت و همچنان به مصدق و نهضت ملی وفادار ماند.
هيچکس ادعای رژيم را در باره خودکشی کريمپور و اينکه او خودش را آتش زده است باور نکرد و قساوت و بيرحمی رژيم از اين جنايت چندش آور موجب دلسوزی بيشتر مردم شد و بالاخره در 29 بهمن همان سال « دادستان، مزدور ارتش برای او تقاضای اعدام کرد. اما هنوز« دادگاه » کریم پور به اتمام نرسیده بود که این شورشگر بی قرار را در پای مزدوران بیگانه به آتش کشیدند و به حیات پر افتخارش پایان دادند. جان باختن مظلومانه کریم پور نه تنها همچون سندی رسواگر بر پرونده سیاه خودکامگان دست نشانده امپریالیسم رقم خورد، بلکه داغ ننگ و نفرت ابدی را بر پیشانی تمام دشمنان « قلم » و فروشندگان « قلم» نشاند. كریمپور شیرازی با انتشار روزنامه شورش، درست است كه محبوبیت فراوانی بین مردم و مخالفان دربار به دست آورد، اما از آنطرف نیز درباریان و طرافداران آنها را كه چند روزنامه نویس هم در میانشان بود، به شدت ناراحت می كرد. آنها برایش خط و نشان می كشیدند و منتظر روزی بودند كه بتوانند تلافی بكنند. این موقعیت مساعد در ماههای بعد از كودتای امریكایی ـ انگلیسی 28 مرداد به دست آنها افتادکریم پور شیرازی در روز ۲۸ مرداد۳۲ در دفتر « شورش» در خیابان اِکباتان نشسته بود که به او خبردادند شعبان جعفری (شعبان بی مخ) برای آتش زدن دفتر « شورش» با اوباش همراهش به آن سو یورش آورده است. کریمپور بام به بام از محل دفتر « شورش» دور شد و در خیابان « چراغ برق» از بام فرود آمد و سوار اتوبوس شد و به سمت شمیران حرکت کرد و خود را به محل امنی رساند. مدتی در قم با لباس طلبگی و با نام مستعار «آشیخ علی» در یک مقبره خانوادگی پنهانی زندگی کرد و سپس به تهران بازگشت فرمانداری نظامی تهران در روز ۸ شهریور۳۲ در اعلامیه یی از مردم تهران خواست که ۷ تن از یاران دکتر مصدق را که مخفیانه زندگی می کردند به این فرمانداری معرفی کنند. از جمله آنها « دکتر حسین فاطمی (وزیر سابق امورخارجه)... خلیل ملکی (رهبر گروه سیاسی نیروی سوم)... و کریم پور شیرازی (مدیر روزنامه ”شورش“)» بودند كریمپور كه خود، خطر را احساس كرده بود، پس از وقوع كودتا مخفی شد، ولی چون با سازمان و یا حزبی كه بتواند او را حفظ كند و احیانا در صورت لزوم به خارج از كشور منتقل كند، رابطه ای نداشت، این بود كه نتوانست بیش از 2 یا 3 ماه خود را از دید و چنگال ماموران فرمانداری نظامی حفظ كند و در مهر ماه سال 1332 ماموران توانستند مخفیگاهش را كشف و او را دستگیر كنند محمدعلی سفری می نویسد: خبر دستگیری كریمپور شیرازی، شامل یك عكس بود كه كریمپور را در لباس زمستانی، با ریشی انبوه كه حاصل چند ماه دربدری و زندگی مخفی او بود چاپ شد، متن خبر نیز یك مشت توهین و هتاكی به روانشاد كریمپور و تقدیر و تشویق از ماموران و جلادان فرمانداری نظامی بود كه بالاخره موفق شده بودند این " عضو خطرناك ضد شاه" را دستگیر كنند. میراشرافی که دشمن دیرینه کریمپور بود چنین نوشت: «دیشب کریم پور شیرازی درحالی که عمامه به سر و لبّاده به تن داشت، دستگیر شد». او «در تجریش مخفی بود». او را در پادگان لشکر ۲ زرهی در همان زندانی که دکتر شایگان و مهندس رضوی، از یاران و همراهان دکتر مصدق زندانی بودند؛ زندانی کردند. در برابر نوشتن ندامتنامه و محکوم کردن اقدامات دکتر مصدق به او وعده آزادی دادند. در پاسخشان گفت: همین بس است ز آزادگی نشانه ما که زیر بار فلک هم نرفت شانه ما در نیمه شب۲3 اسفند ۳۲، اجیرشدگان دولت کودتا او را به آتش کشیدند. نوشته اند در همان حال که آتش سراسر وجودش را در خود کشیده بود فریاد می زد: « زنده باد دکتر محمد مصدق، پیشوای نهضت ملی ایران! پیروز باد مبارزه قهرمانانه ملت ایران! مرگ بر دیکتاتوری و دستگاه فاسد پهلوی!» (24) در اسفند ماه 1357 روزنامه کیهان با چاپ مقاله ای ادعانامه کریمپور شیرازی را از شاه منتشر کرد که همراه شده با تصویری از امیرمختار بعد از سوختن و جان دادن در آتش دیکتاتوری پهلوی بود. شاید برای نسل حاضر آگاهی از آنچه که به عنوان نمونه از مطبوعات و سرگذشت مطبوعاتیان در عصرهای مختلف و مندرجات مطبوعات- اعم از چپ و راست، موافق و مخالف- در زمان دکتر محمد مصدق ارائه شد، تعجب آور باشد، اما این واقعیتی ست مستند و شرم آور که به منظور جلوگیری از پیروزی ملت ایران در گسستن زنجیر اسارت بیگانه تدارک می شد. سرانجام این دسیسه ها به نتیجه رسید و نه تنها در ایران بلکه در کشورهای دیگری که زیر یوغ استعمار انگلیس و آمریکا بودند پایان می داد از مسیر خود خارج کردند. کُشتارکریمپور شیرازی، صوراسرافیل ها، میرزاده عشقی ها، فرخی یزدی ها و ... مقدمه بود برای سرکوب و کنترل شهروندان در شکل و ظاهری متفاوت با گذشته و البته با شدت و قدرتی بیشتر. مرگ روزنامه نگاران و تیرباران دکتر فاطمی ها نوید و آهنگ خوشی برای مردم نداشت؛ زیرا مدتی پس از مستقر شدن دولت کودتا سازمان ننگین ساواک تاسیس می شود و به همراه « محرمعلی خان » مسئول اداره سانسور به شناسایی نویسندگان و کنترل مطبوعاتیان آزاد اندیش پرداختند و در شکنجه مخالفان حکومت، روشنفکران و نویسندگان مطبوعات، ابایی نمی کردند |
|