اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید آزادگی |
|
برای من به عنوان خبرنگار، هيچ وقت مهم نبود كه چرا روحانيان طرفدار آيت الله شريعتمداری خلع لباس و خانهنشين شدند؟ چرا مساجد آنان را از دستشان گرفتند و روحانيان وابسته به حكومت را به جای آنان گذاشتند؟ روحانيان وابسته به سازمان تبليغات اسلامی كه فقط عقايد حكومتيان مركزنشين را تكرار میكنند. ملت ايران! آقای رئيس جمهور! راستی! جرم اين روحانيان (طرفداران آيتالله شريعتمداری) جز طرفداری از انديشه، چه بود؟ آيا به جرم انديشهورزی و تسليم نشدن به انديشه رسمی تهران نشينها، بايد خلع لباس شد؟ بايد در مسجد نماز نخواند؟ مگر شما در مورد اصل 110 قانون اساسی و اختيارات رهبری، انتقادی نداريد؟ مگر شما و ما بعد 24 سال به نقطهای كه مرحوم آيت الله شريعتمداری فرموده بودند، نرسيده ايم؟ من اعتراف میكنم كه هيچ گاه، دنبال دفاع از روحانيان قوم خودم نبودم. مگر میشد، باشم؟ مگر نديديم با چه صحنهسازيها، هواداران ساده آن مرحوم را دستگير كرده و با كوتاهترين محاكمه تاريخ انقلاب، اعدام كردند؟ من نمیدانم كه چه تعداد روحانی هوادار عقيده آن مرجع بزرگوار، خلع لباس شده و خانه نشين شدهاند؟ اما میدانم كه هر سال، چند ماه مانده به سالروز فوت آن مرحوم، روحانيان با لباس و بی لباس، به ساختمانهايی فرا خوانده میشوند. تهديد میشوند. اولتيماتوم دريافت میكنند و در بعضی موارد، بازداشت میشوند تا آن مقطع، سپری شود. من نمیخواستم اينها را ببينم و نديدهام. برای همين هم، اطلاعات چندانی از آنان ندارم اما آيا مايل هستيد از لحظه لحظههای روحانيان درباری - حكومتی، عقايد و رفتارشان خبر تقديم كنم؟ خريدار هم دارد! آيا عصبانی نشدهايد؟ آيا به خاطر نوشتن همين چند جمله در مورد آيت الله شريعتمداری، بازداشت و زندانی نخواهم شد؟ باور بفرماييد كه من هيچ وقت مقلد او نبودهام. اكنون هم به هيچ روحانی، مقلد نيستم. مسلمان بدون تقليدم.(اين هم برای تبرئهی خودم و اخذ اماننامه!) ملت ايران! آقای رئيس جمهور! اعتراف میكنم: اعتراف میكنم كه كه جز در چند مورد، به خواست عموم اقوام ايرانی، به ويژه آذربايجانیها توجه نكردهام كه هميشه خواستار اجرای اصول قانون اساسی از جمله اصول 15 و 19 آن، بودهاند. آنان، بارها و بارها نامهها و طومارها امضا كرده و به حضور شما؛ رياست محترم جمهوری اسلامی ايران ارسال كرده و "عاجزانه" از شما خواستار اجرای قانون اساسی شدهاند. اما من در مورد صدها نامه و طوماری كه به شما و رئيس جمهوران قبل از شما نوشته شده، خبری ندارم. راستی! تجزيه طلب، كيست؟ هر كس كه خواستار اجرای قانون اساسی باشد، تجزيهطلب است؟ هر كس كه بدون توطئه، نيرنگ و بده و بستان سياسی از سران اين مملكت بخواهد تا قانون اساسی را اجرا كرده و به او هم اجازه دهند تا "در كنار زبان فارسی (رسمی) به زبان تركی، كردی، عربی و... درس بخواند و بنويسد"، تجزيه طلب است؟ در اين صورت، آيا تجزيه طلبتر از قانونگذار، كسی است كه اين حق طبيعی را به حق قانونی هم تبديل كرده است؟ |
بازجويان حق میدادم تا به آنان "حد" (!) جاری كنند تا از آنان اعتراف بگيرند. اعتراف میكنم كه اگر در تهران، يك فعال سياسی سرفه میكرد، به آن عكس العمل نشان میدادم. زاويه اخبار را به آن و عكس العملهای سران كشور و سران سه قوه، زوم میكردم اما اگر يك و حتی دهها تبريزی، اردبيلی، اروميهای، سنندجی، بانهای، كرمانشاهی، آبادانی، اهوازی، بندر عباسی، زاهدانی و... ماهها در زندان انفرادی میماندند، اگر ماهها با خانوادههايشان ملاقاتی نداشتند، اگر خانوادهاش، ماهها به دنبال سرنخی از محل بازداشت و سلامتی آنان بودند، اگر پدر، مادر، همسر و بچههايشان از اين اداره به آن اداره میرفتند تا شايد خبری از زنده بودن عزيزشان بيابند و مايوسانه بر میگشتند و... برای من مهم نبود. مگر آنها هم انسان بودند و هستند كه من به حقوق آنان و خانوادههايشان توجه كنم؟ حق هميشه با ماموران اطلاعاتی _ امنيتی، بازجويان و قضات بود و است كه پوست از كله "تجزيه طلبان" زبان دراز (!) بكنند. نبايد به آنان رحم كرد! اصلا نبايد برای دستگيری، بازداشت، زندانی كردن، بازجويی و محاكمه آنان، به قانون عادی كشور توجه كرد. قانون در خدمت كسانی است كه "تجزيه طلب" نيستند و اين مهر به پيشانی آنان، نخورده است. اين مهر تنها به پيشانی كسانی چون من نمیخورد كه درد خودم و همسايههايم را نمیبينم و اعتراض هم نمیكنم. بلكه از اينان كه حق قانونی خود را میخواهند، شاكی هم هستم. اعتراف میكنم: هر كس كه در ميان قوم من سر و گردنی از ديگران بلند بود، چهره سياسی، انديشمند، فرهنگی، ادبی، دانشگاهی، محقق و... بود و انديشه تهرانيان را نشخوار نمیكرد، من آنان را آدم حساب نمیكردم. مگر میشود، آدم سياسی، انديشهورز، فرهنگی، دانشگاهی و محقق بود اما چيزی جز انديشههای رسمی و غير رسمی تهراننشينان به زبان آورد؟ اين از كفر بدتر است! اين تجزيه طلبی! است. كفر با شهادتين از ميان میرود اما استقلال در انديشهورزی! نه! هرگز! مگر ممكن است؟ من اعتراف میكنم كه به علمای دين و مراجعی كه از اقوام ايرانی، بويژه آذربايجانی بودند، توجهی نكردم. آنان را مستوجب زندان، شكنجه، آبرو ريزی و اعدام میدانستم. چرا؟ چون، آذربايجانی، كرد، عرب، و... بودند. كدام قومی، يكی از بزرگترين مراجع دينی خود را بدون حمايت، به دست يك روحانی كوچك میدهد تا او را محاكمه كنند؟ متاسفانه، من اين كار را كرده ام! آيا آيتالله شريعتمداری نقش كمی در انقلاب اسلامی داشت؟ آيا اگر حمايتهای او از آيتالله خمينی نبود و مردم را به انقلاب و حمايت از آيت الله خمينی دعوت نمیكرد، مسير انقلاب، همانی بود كه بود؟ آفرين به قوم فارس! كه از آيت الله منتظری حمايت كرد. او را تنها نگذاشت. مگر فرق آيتالله منتظری با آيت الله شريعتمداری چه بود؟ جز آن كه آيت الله منتظری ولايت مطلقه فقيه را 15 سال ديرتر از آيت الله شريعتمداری مردود دانست؟ آيا جز آن بود كه آيتالله شريعتمداری به برخی از اصول قانون اساسی معترض بود؟ و میخواست دين از سياست جدا باشد؟ و نهاد روحانيت در حكومت، شريك نباشد؟ من به عنوان خبرنگار و شما به هر عنوانی، برای اعاده حيثيت آن مرجع عظمای شيعه آذربايجانی و كسانی كه به دست مقلدان خود آن مرجع (قاضیهای دادگاه انقلاب و ويژه روحانيت) اعدام شدند، خلع لباس شدند، چه كرديد و چه كرديم؟ |