ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

 

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

سید ابراهیم نبوی

حقوق بشر

دانشجو

 
 

از تهران بیرون بروند و برای این کار قرار است چند انفجار زیرزمینی هم بکنند که مردم از زلزله بترسند... ولی ای مردم! زلزله ای در کار نیست. از شهر بیرون نروید و روز ده مهر ایران را نجات دهید.

یک مرد از تهران: .... آقا من هیجانزده شدم... ما منتظر شما هستیم... شما فقط دستور بده که ما چی کار کنیم...

یک نوجوان روی موبایل اهورا زنگ می زند: ... من سیزده ساله هستم از تهران... من و دوستانم می خواستیم بگیم که سیزده ساله ها هم پشتیبان شما هستند. شما بگید که ما سیزده ساله ها چطوری از خونه مون بیاییم بیرون؟...

یک مرد از ایران: تعظیم عرض می کنم... آقا می گن اخیرا هیچ ابلهی در ایران پیدا نمی شه، چون همه شون اومدن آمریکا...( اهورا تلفن را قطع می کند.)

یک مرد: آقا! شما چهره های تکان دهنده ایران هستید... و خوشحالیم که شما افشاگری می کنید...

یک افغانی از ایران: من از شنوندگان شما از ایران هستم( در همین موقع موبایل اهورا با بوق سرود ای ایران زنگ می زند و اهورا یواشکی به موبایل می گوید که گوشی دستش باشد، مرد افغانی در حال حرف زدن است)... با افغانی ها در ایران مثل حیوان برخورد می شود... می خواستم ببینم وقتی شما آمدید سیاست شما برای افغانی ها چیست؟

هخا هفت از ایران( روی موبایل اهورا زنگ می زند): من هخا هفت هستم. چند روز قبل همانطور که همه می دانید خط تلفن من ردیابی شده بود و من دستگیر شدم و 72 ساعت در بازداشتگاه بودم. در حال انتقال به یک زندان دیگر ماموران به من گفتند که ما با شما هستیم و مرا آزاد کردند... و الآن من مخفی هستم و به شهرستان آمدم... می خواهم اخباری بدهم... هتل ها اکثرا رزرو شده از 7 مهر تا 12 مهر. پروازها در 10 مهر اصلا وجود ندارد.... سخت گیری ها در ایران کمتر شده و ماموران دیگر کاری به مردم ندارند....( اهورا از شهامت هخا هفت تشکر می کند و اعلام می کند که تا به حال 48 هخا در ایران مشخص شده اند.)

یک زن از آمریکا: خیلی وقته من نمی تونم با شما تماس بگیرم... من می خواستم ببینم که وضع مجاهدین که خلع سلاح شدند چی می شه؟

اون ها هم می تونن بیان ایران؟

 ممکنه نتونن. ولی بگین که وضع اونها چی می شه؟

( اهورا: این سووال مهمی هست و من خواهم گفت که وضع دوستان مجاهد ما چی خواهد شد.)

آقای جمشید از روزنامه نگاران مقیم خارج: من دوست دارم کاری برای هموطنانم انجام بدم. من یک شعری سرودم که می خوانم....( بخش هایی از شعر شنیده می شود)

... ( در پایان شعر) خدایا از تو بیزارم، از تو بیزارم، دگر نامت نمی آرم....

( اهورا: حتما منظورتان از خدا همان خد آ به معنی خود آفریده است؟) آقا جمشید: بله حتما، منظورم همان خدای آخوندهاست.( اهورا: با شنیدن این شعر خیلی احساسات زیادی به من دست داده، در همین موقع موبایل اهورا با آهنگ ای ایران زنگ می زند، اهورا در حال حرف زدن به موبایل می گوید: آی ام آن ایر) جمشید: مردم ما بدانند که وقت برخاستن است....

تلفن یک مرد: من سروده ای دارم که می خوانم
کاوه آهنگری همچون اهورا آمده

بار دیگر شاید از این رهگذر غوغا کنیم

زن از خارج: یک مقدار از حسادتی که نسبت به شما وجود دارد بخاطر خوش تیپی شماست... البته من معتقدم شما این ضیاء را هم با هواپیمای خودتان بیاورید که کمتر حسادت کند.

مرد از ایران: آقای دکتر! چقدر خوش تیپ شدید. در اینجا شایع شده که دختر ملکه هلند دوست دختر شما بوده است، ما به این موضوع افتخار می کنیم.( اهورا: در مورد مسائل خصوصی افراد کاری نداریم...)

مرد از ایران: آقا من می خواستم بگم در این روزها همه آخوندها زن و بچه هاشون رو دارن می فرستند نورت آمریکا( اهورا: من خودم خبر داشتم، ولی نمی خواستم بگم، حتی گفتند که چند هواپیمای چارتر وارد شده که پر از زن و بچه اینها بوده.) پس شما این خبر رو می دونستید؟( اهورا: بله) ببخشید، خداحافظ

مرد از ایران: لطفا در مورد بوق زدن توضیح بدید.( اهورا: امروز همانطور که گفتیم مردم با این صدا بوق می زدند، بیب بیب بیب، سه بوق یا شش بوق، که سه بوق اون از نظر ما یعنی کردار نیک، گفتار نیک و پندار نیک، می شه بیب بیب بیب، مردم در ساعت پنج تا شش بنا به گفته ما در تهران بوق زدند) اگر کسی پیاده نبود چطور بوق بزنه؟ آیا می تونه از خودش صدایی در بیاره؟ مثلا بادی از خودش خارج کنه؟( اهورا: هر طور که می تونید به اونها بفهمونید)

زن از آمریکا: بر همه واضح و مبرهن است که ابرها زیر آفتاب نمی مونه و بالعکس، آقای دکتر! وی آر پراود آو یو، وی لاو یو سو مچ( اهورا: تنک یو)

مرد از ایران: من می خواستم ببینم وقتی شما با هواپیما وارد کشور می شید ممکنه اونها به هواپیمای شما شلیک کنند، چه فکری کردید؟( اهورا: اولا که در اون زمان آخوندها نخواهند بود، و اگر هم باشند ما با خودمان انواع تولزtools رو داریم، البته من از اونها استفاده نمی کنم، چون هخامنش هستم.)

مرد: قربون شما برم الهی! همه ما عاشق شما هستیم. می خواستم ببینم شاهزاده رضا پهلوی هم در برنامه شما شرکت می کنند؟

زن از آمریکا: هخای وجود ما با شما موافقه، خیلی دوست تون داریم... شما با خودتون دوربین ببرید که ما بتونیم شما رو ببینیم.( اهورا: چرا دوربین ببریم، در اونجا دوربین های فراوانی خواهد بود.)

زن از خارج: مانیتیسم شما خیلی فوق العاده و قشنگ است.

ژیلا دختر آذرمیدخت: خیلی خوشحالم که برگشتی، می خواستم ببینم این دیتی که گذاشتی ترتین هست یا فورتین؟ و می خواستم بگم من به مادر شما می بالم که شما را به دنیا تحویل دادند.

زن از ایران: خوشحالم که صورت نازنین شما رو می بینم و صدای ماه شما و آهنگ زیبای صدای شما رو می شنوم، من که دارم دقیقه شماری می کنم... فقط می خواستم به مردم بگم برای وقتی که میان میدان شهیاد که مراسم برگزار کنند بخاطر پرچم سه رنگ زیبای ایران با خودشون نون و پنیر و سبزی به عنوان آذوقه بیارن، چون مراسم طول می کشه و گرسنه شون می شه.

جملات قصار اهورا

شهیاد محلی است که من قرار است یازده روز بعد آنجا پیش شما باشم.

معلمان و استادان و حتی فرهنگیان ایران فهمیدند باید اشتباهات شون را روش بپوشانند

تاریخ دروغین اسلامی ظالم حاکم ستمگر را نباید بیاموزند.

دلم می خواهد ایران آزاد شود و رفراندوم بشود تا مردم آزادانه هخا و هخامنش را یاد بگیرند.

شاید من به اندازه آن هفتاد میلیون ملت ایران قدرت نداشته باشم.

ما باید قدرشناس باشیم، باید همه ملت دست به دست هم بدهیم و از شاهزاده رضا پهلوی عذر بخواهیم.

گاردین ها لنین را از فرانسه، مارک را از آلمان فرستادند روسیه تا حکومت تزار را عوض کنند.

زلزله بم را خود حکومت درست کرد.

با گرفتن رفراندوم کلیه خسارات را به مردم برخواهیم گرداند.

 

 

قبلی

برگشت

بعدی