اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
در درون زندان توانسته بودند با تشکیلات بیرون ارتباط برقرار کنند .کل فلسفه توبه تاکتیکی بر اساس حفظ نیرو بنا شده بود، چه رژیم دست به سرکوب و اعدام زندانیان سیاسی هم مجاهدین و هم چپ ها زده بود . حادثه لو رفتن تشکیلات مجاهدین باعث شد که رژیم به ویژه دارودسته لاجوردی فشار را بر مجاهدین بیشتر کنند . رژیم دیگر توبه مجاهدین را به سادگی باور نداشت، فرد تواب تنها با شرکت در بازجویی ، دادن گزارش از زندانیان و شرکت در دعای کمیل نمی توانست توبه خود را ثابت کند. فرد تواب می بایست در شلاق زدن زندانیان و حتی زدن تیر خلاص ( پس از رگبار مسلسل بر اعدامیان ، بر نفر زندانیان آخرین تیر را به عنوان تیر خلاص می زدند) شرکت می کرد تا بر تواب بودنش باور کنند... پس از حادثه لو رفتن تشکیلات مجاهدین توبه تاکتیکی در اوین رژیم پیچیده تر شد این بار آنان شبه تشکیلات مجاهدین در زندان به وجود آورده و عضو گیری می کردند . فرد فعال در بیرون به جای آنکه به تشکیلات واقعی مجاهدین وصل شود ، مستقیم به دادستانی وصل میشه و موقع دستگیری همه اطلاعات او را در اختیار داشتند . در این دوران یعنی سالهای 60 تا 63 سرکوب در اوج خود بود . بسیاری زیر شکنجه بدون آنکه اطلاعاتی در اختیار رژیم قرار دهند کشته شدند ده ها هزار نفر اعدام شدند. هر روز خبر لو رفتن یک خانه تیمی در روزنامه ها درج میشه . در سال 60 و اوایل 61 حتی اسامی اعدامیان در روزنامه های اطلاعات و کیهان درج میشه . از سوی دیگر سیاست تقابل نیز صورت می گرفت و مثلا اگر مجاهدین در بیرون زندان ترور می کردند در داخل زندان هم اعدامها اوج می گرفت و هم بد رفتاری بر کل زندانیان شدت میافت. ترسیم نکات بالا برای درک شرایط آن دوران ضروری بود. در مقطع سال 61 در زندان قزلحصار 4 بند زنان وجود داشت. بند 3،4،7،8.زندانیانی که در اوین بازجویشان به اتمام میرسید،به قزلحصار منتقل شدند. در بند 3و 4 حتی زندانیان مخالف رژیم صف انفعالی داشتند. اکثر چپ های این بند یا نماز نمی خواندند و یا تظاهر به نماز خواندن می کردند . کم وبیش در مراسمی که از سوی زندان گذاشته بودند ، مثل تماشای مصاحبه و ... بالاجبار شرکت می کردند . در این مقطع آنانی که این رفتار را نداشتند به بند 8 و 7 منتقل شدند. از سوی دیگراز اوین نیز زندانیانی که رفتاری منفعل نداشتند و مشخصا نماز نمی خواندند به بند 7و 8 منتقل می شدند . در واقع حاج داودرحمانی در بند 7 بقول خودش یک فرصت دیگر به زندانیان می داد و دوباره آتانراالک می کرد چه مجاهدین و چه چپ های سر موضع از بند 7 و 8 و آنان که مخالفت علنی نمی کردند به بند 3 و4 منتقل می شدند . در واقع آنان که در این دوره یعنی سال 62 در بند 8 گرد آمدند ، به نوعی بدون قرار قبلی با هم به یک حرکت سیاسی در زندان دست زده بودند که امروز پس از گذشت سالها می توانم با فاصله به این حرکت نگاه کنم و آنرا تحلیل نمایم ، هر چند شاید برخی حرکتهای آن دوران را چپ روی بنامند . حرکت دختران زندانی سیاسی بند 8 قزلحصار دارای خصوصیات زیر بود: 1ــ یک نوع وجدان جمعی در میان این زندانیان عمل می کرد . 2ــاین وجدان جمعی داری یک مضمون سیاسی بود. 3 ــ این مضمون سیاسی مشخصا مخالف خط توبه تاکتیکیش بود . 4 ــ در این بند تظاهر به نماز خواندن نمی شه و افراد در گروه های چند نفری روزنامه می خواندند. در برنامه های ارشادی شرکت نمی کردند . البته بهای آن را نیز داده بودند .نداشتن هواخوری، تنبیهای مکرر حاج رحمانی و محروم بودن از امکانات اولیه از جمله ویژگی های آن بود. 5ــ این وجدان جمعی می خواست بعنوان زندانی سیاسی مخالف جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته شود و از حقوق خود بعنوان زندانی سیاسی دفاع کند. رژیم در مقابل این حرکت هرچند بطور یکپارچه سازماندهی نشده بود، بلکه تنها محصول یک اعتراض جمعی بود ، می بایست عکس العمل نشان دهد. اگر این واکنش صورت می گرفت ، می توانست الگوی حرکت سیاسی برای زندانیان سیاسی دیگر شود. هویت زندانی سیاسی را به رسمیت شناختن به مفهوم یک اپوزیسیون قوی در داخل زندان بود که رژیم جمهوری اسلامی با ماهیت سرکوب گرش هرگز تاب آنرا نمی آورد. تنبیهایش مثل 24 ساعت روی پا ، تمام شب را در راهروی بند ایستادن و کتک خوردن ، نداشتن هواخوری ، محرومیت از خرید فروشگاه و.... نتوانست حرکت آنان را متوقف کند.از مقطع سال 62 داود رحمانی به اتفاق دارو دسته لاجوردی این حرکت اعتراض را اینگونه سرکوب کرد: ــ بخش اعظم مجاهدین سرموضع و برخی چپ ها را به زندان گوهر دشت که دارای سلولهای انفرادی بود ، فرستاد. بسیاری تاب این سکوت مرگبار هفته ها و ماهها که تنها روزی سه بار در سلول برای غذا باز و بسته می شد ، نیاوردند و شکستند . انسان موجودی اجتماعی است و زمانی که حیات اجتماعی اش یعنی ارتباط با هم نوعش قطع شود ، الزاما هم نمی تواند مقاومت کند. هر چند بسیاری نیز در زیر بار این فشار نشکستند و حداقل از حالت روانی عادی خارج نشدند. ــ بقیه زندانیان سیاسی زن که در بند 8 بودند، پس از چند ماه به تخت ها یا واحد منتقل شدند.این نوع شکنجه روحی در تاریخ سیاسی ایران در نوع خود بی سابقه بود. خود حاج داود رحمانی به بند واحد قیامت می گفت. افراد به طور مجزا در یک سالن بزرگ جا داده شده بودند. زندانیان سیاسی با تخته سه لاهایی از هم جدا می شدند. زندانیان باید همواره می نشستند و در تمام طول روز و شب چشم بند به چشم داشتند. اجازه هیچ گونه حرکتی نداشتند . به اندازه ای که فقط بتوانند در طول روز بنشینند و در شب بخوابند، جای حرکت داشتند. از صبح ساعت 7 تا 10 شب می بایستی بنشینند و ارتباط خود را با دنیای بیرون کاملا قطع کنند. صبح ها پس از بیدار باش بلافاصله هنوز خواب آلود و دست درد نشسته ، چایی می آوردند ، آدم احساس سگ بودن می کرد. باید چشم بسته هنوز دست و رو نشسته و توالت نرفته چایی می خوردی!!توالت فقط یک دقیقه سه بار در طول روز اجازه داده می شد. فقط تصور آن را بکنید که در طول 24 ساعت 3 دقیقه برای سه بار توالت رفتن ، چشم بند سیاهش را از چشم بردارید و با هیچ کس اجازه حرف زدن و ارتباط نداشته باشید. بعد شروع کردند در طول روز از یک تلویزیون مدار بسته به پخش دعا و قران و برنامه های مذهبی و پس از آن مصاحبه های وحشتناک آنانی که در این سیاهچال شکستند. البته مقاومت به این سادگی هم نشکست، بچه ها در ابتدا شروع کردند به تماس گرفتن با صدای قاشق به تخته زدن (( یعنی من هستم )) و چه زیبا بود پاسخ این پیام. شب ها از زیر تخت سه لا که تنها به اندازه دو بند انگشت جا داشت ، روی انگشتان هم مورس می زدند. اما این حرکات از زیر چشم مسئول بند که متاسفانه تواب بود، نادیده نماند. صبح که
|