اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
|
"عاطفه" بر دار؛ فرياد"مرگ فقيران"
مسعود نقرهكار
پنجشنبه ١٩ آذر ١٣٨٣ "صدها ضربهی شلاق برپيكر دختركی ١٤ساله. دختركی فقير و بيمار، و ١٦ساله بردار. " معناهائی ست كه دادگاه "عدل" اسلامیی شهر "نكا" در استان مازندران، درتاریخ ٢٥/مرداد١٣٨٣، بديگر معانی "عاطفه"ی اسلامی ، و به پروندهی عاطفه كش حكومت اسلامی افزود.
عاطفهی اسلامی در "نكا" چگونه تعريف شد؟ شهريور ماه سال ١٣٦٦ "بیبی راعی" فرزندی به دنيا آورد كه عاطفه نام گرفت. "صفرعلی"، پدر عاطفه دستفروشی دوره گرد بود كه به سختی روزگار میگذراند. و عاطفه بی آنكه خود بخواهد چشم برجهان فقر و فلاكت گشوده بود. صفرعلی برای سير كردن شكم خانواده اش به هر دری میزد. به مشهدكوچ كرد به اين اميد كه عفريت فقر را در مازندران جا بگذارند اما نمیدانست شايد "فخر"ی كه در سرزمين اسلامی به تساوی پخش شده است فقر است. عاطفه ٥ ساله بودكه خانوادهی فقرزدهاش ازهم پاچيد. بیبی راعی و صفرعلی از هم جدا شدند. بیبی ازدواج كرد اما چندماه بعد در يك تصادف كشته شد. و بعدتر جواد، برادر عاطفه نيز در رودخانهای غرق شد. صفرعلی برای دستفروشی گاه به مازندران بر میگشت ، پسرش محمدعلی را باخود میبرداما عاطفه و فاطمه را پيش زنی افغانی كه همسايه شان بود میگذاشت. عاطفه نه فقط درخانه ی اين زن ، مدتی در دو مركز بهزيستی در مشهد نيز بسر برد. مدتی بعد به " نكا" بازگشتند تا در اتاقك پدر بزرگ و مادر بزرگ با آنها زندگی كنند. پدر بزرگی نودواندی ساله و مادربزرگی حدود هفتاد ساله و فقير، چگونه میتوانستند جای خالی مادر، و پدری كه برای درآوردن لقمه نانی رنج آوارگی میكشيد را پركنند؟ فقر و "اضطراب "های گوناگون و بيماری زا (اضطراب جدائی از مادر، پدر، خانواده و.....) و جامعهای آلوده به انواع بزهكاریها و ناهنجاریها برای خرد كردن و درهم پيچيدن روان انسان و ناآرام كردن اش كافی ست ، به ويژه نوگلی همچون عاطفه را. "فقير بودند، خيلی فقير. كسی هم حريف عاطفه نبود. همه میگفتند عقل حسابی ندارد. خيلی بددهن بود. نمیشد با او دهن به دهن شد. داد و بيداد میكرد. ناسزا میگفت. اما در عين حال مهربان بود. پدربزرگ و مادر بزرگش را او جمع میكرد. همهی كارهای خانه با عاطفه بود. مثل كارگر كار میكرد... اگر در خيابان كسی به او حرف میزد، وسط خيابان اردنگی اش میزد و فحش میداد. بلند. "می خنديد و كارهائی میكرد كه معمولاً ديگران نمیكنند"(١) "... مشكل كه داشت. شيت بود... شيت يعنی شيرين عقل ، به عبارت عاميانهتر يعنی خل و چل "(٢) و"شيرين عقل" ١٣ ، ١٤ ساله ، زيبا و درشت اندام طعمه و قربانیی "انسانهای وارونه" و احكام ضدانسانیی اسلامی شد. عاطفه را به جرم "فساد و زنای غيرمحصنه "به زير تازيانههای اسلامی كشيدند. ٣٠٠ضربهی شلاق در كمتر از يك سال ، جسم و روان عاطفهی بيمار و بيگناه را خردتر و زخم خوردهتر كرد. ١٠٠ضربه در ١٤سالگی (تاریخ ٢٧/١٠/١٣٨٠)، ١٠٠ضربه دوماه بعد (٢٥/١٠/١٣٨٠)، و ٦ماه بعد١٠٠ضربه ديگر(٢٠/١٣٨٠٦). (٣) ادعا شده بود كه رفتار عاطفه و
واكنش اطرافيان ، پدر بزرگ عاطفه را نيز، كه دستش از همه جا كوتاه بود واداشت
تا همراه با برخی از همسايههای محله از عاطفه به نيروهای انتظامی شكايت كند: "اينجانب در كودكی شاهد اختلافات
والدينم در زندگی بودهام در همان عنفوان كودكی مادرم از پدرم طلاق گرفت و در
اثر سانحه تصادف (بعداً در خانهی بخت دومش) به ديار ابدی شتافت. برادرم نيز شش
ماه بعد از آن در اثر غرق شدن در رودخانه دارفانی را وداع گفت. اينجانب و
خواهرم در مشهد توسط يك افغانی بزرگ شديم و در زمان بلوغ به صورت سالم به
خانوادهام كه سرپرستی آن با پدربزرگ و مادر بزرگ است تحويل داده شدم. مدارك
پزشكی موجود است كه ثابت میكند عصب و روان ضعيفی دارم و در دقايقی از شبانه
روز مختل مشاعر ميگردم كه هرگونه عمل مثبت يا منفی ممكن است از اینجانب بروز
كند. همه اهالی محل میدانند كه ثبات روانی ندارم. آيا جنونی كه بعضاً ادواری
است و اینجانب را در برمی گيرد و در آن لحظات مجنون میشوم نمیتواند مانع
تصميم گيری عقلانیام شود؟"(٧) و در پايان مرثيهاش تقاضای بخشش كرد و درخواست كرد تا به او فرصت و اجازه داده شود ادعاهايش را با معاينات پزشكی و شهادت گواهان ثابت كند. شواهدی كه " قاضی شرع " مورد پسند نبودند: |