اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
علیزاده، نابغه روستازاده ای که از روستاهای اطراف فریمان برای اداره عدلیه تهران آمده است، اعلام کرد معنی انفرادی این نیست که یک نفر را در یک سلول نگه دارند. اگر این معنی انفرادی نیست، پس معنی انفرادی چیست؟ شما نمی توانید نوجوانی زیر هجده سال را اعدام کنید و بعد اعلام کنید از نظر نظام قضائی جمهوری اسلامی همه مردم بالاتر از هجده سال سن دارند. زندان انفرادی همان است که اکنون می شود، شکنجه همان کاری است که با امید معماریان و روزبه امیرابراهیمی و دیگران کرده اند و شما رئیس قوه قضائیه ای هستید که این اعمال در دورانی که روی صندلی ریاست قوه نشسته بودید انجام شد. متاسفانه آقای مرتضوی و علیزاده به همان تئوری قدیمی دیکتاتورها معتقدند که مردم باید حرف ما را حقیقت بدانند، اما همانطور که قبلا در زمانی که در ایران بودم نوشتم مشکل جدی جمهوری اسلامی این است که ضریب هوشی کارگزاران و رهبران این حکومت و روسایی نظیر علیزاده از ضریب هوشی متوسط مردم ایران پائین تر است. متاسفانه به یمن نظرات مقام رهبری این گروه همیشه اکثریت دارند، انگار دستگاه ببویابی(babooyab) در اختیار رهبران کشور است که از آن برای گزینش مدیران کشور استفاده می کنند. آقای شاهروی! در نعت شما به کفایت گفتم، پس بگذارید ذکر مناقب دادستان تان را هم بکنم. اولین چیزی که می خواهم به آن توجه کنید این است که رئیس واقعی قوه قضائیه شخص قاضی مرتضوی است و هر روز که می گذرد رویه قضائی جمهوری اسلامی به جای اینکه از شیوه و نظر شما ناشی شود از رفتار او تبعیت می کند، روز به روز موجوداتی شبیه مرتضوی در قوه قضائیه افزایش می یابد. اگر جستجو و تحقیق کنید در می یابید که در هر ماه اگر صدبار نام قوه قضائیه بیاید نود بار اسم مرتضوی تکرار می شود و نام شما در هر ماه یکی دو بار هم به تواتر نمی آید. در حقیقت داستان قوه قضائیه یک قهرمان اصلی دارد که نامش سعید مرتضوی است و یک شخصیت حاشیه ای به نام هاشمی شاهرودی که هر چند صفحه ای یک بار سروکله اش در داستان پیدا می شود. در داستان قوه قضائیه چنین گفته می شود: یک همه کاره که قدرتش را از دفتر رهبری می گیرد به نام سعید مرتضوی که هرکاری دلش می خواهد می کند و یک موجود ساده لوح به نام علیزاده هم هفته ای یک بار مرتضوی را تائید می کند و همه این کارها به نام یک آقایی که می گوید در حال اصلاح قوه قضائیه است، تمام می شود. آیا شما آمادگی این را دارید که در خلوت خویش و نزد ملت و خداوند مسوول کارهایی که مرتضوی می کند قلمداد شوید؟ آیا می توانید بپذیرید که نماینده زیر دست شما زهرا کاظمی را کشته باشد و نماینده شما از متهم بازجویی جنسی کند و نماینده شما متهم را کتک بزند و او را به عمل جنسی تهدید کند؟ آیا شما پاسخگوی رفتار مرتضوی و بازجویانش هستید؟ اگر نیستید چرا حیثیت خود را اینگونه حراج موجودی قدرت طلب می کنید که حتی انگیزه اش رفتن به بهشت هم نیست که لااقل بگویند برای اعتقادش زندان می کند و آدم می کشد؟ می دانم که هم شما و هم رئیس جمهور سه بار تا به حال تا پای استعفا و کناره گیری هم رفته اید و خواستار برکناری مرتضوی شدید، اما رهبری جواب داد که: یک قاضی خوب داریم، شما همین یکی را هم می خواهید از سرکار بردارید. آقای شاهرودی! شما می دانید این هفت نفری که دو روز قبل نزد شما آمدند و از شکنجه و اقرار به عنف نزد شما شکایت کردند، نمی توانند دروغ گفته باشند. عقل هیچ کسی نمی پذیرد که زندانی از زندان آزاد شود و رسما و جلوی دوربین اعلام کند مورد فشار نبوده و در زندان بسیار خوش گذرانده و از بازجویش تشکر کند و سه روز بعد با پذیرش همه درسرها اعلام کند که تحت فشار و شکنجه اقرار کرده است. اصلا بگذارید با هم کمی صمیمی باشیم، می دانم که شما هم گاهی از این حرفها می زنید، کدام خری ممکن است بعد از دو ماه زندان و کم کردن پانزده کیلو وزن از بازجویش تشکر کند؟ هفت نفر انسان عاقل و بالغ و بافرهنگ در حضور شخص شما اعلام کرده اند که قاضی دستگاه قضائی شما آنان را شکنجه داده است و انعکاس این واقعه نشان می دهد که شما این را باور کردید، اگر باور نکرده بودید و ذره ای از آنچه از آن جلسه منعکس شده است برخلاف نظر شما بود تا به حال دوهزار بار سخنگوی قوه قضائیه آن را تکذیب کرده بود. پس با این شرایط حالا دیگر شما مسوول دانسته های خودتان هستید، هم مسوول دانسته های تان هستید و هم مسوول جان و آزادی کسانی که به شما شکایت آوردند و هم مسوول جان و آزادی آقای ابطحی که این ماجرا را با توافق شما منعکس کرده است. حالا دیگر آبروی قوه قضائیه مهم نیست، آقای مرتضوی چیزی به عنوان آبرو برای قوه قضائیه باقی نگذاشته است، مساله آبروی شخص شماست. و شما هیچ راهی جز برکناری قاضی متخلف ندارید. پرونده خلافکاری های مرتضوی در دادگاه انتظامی قضات موجود است، می خواهید در نامه دیگری شماره کلاسه و جزئیات پرونده را هم برایتان بنویسم، از داستان سوء استفاده جنسی اش از یک متهم قبل از اینکه به تهران بیاید و رفتارهای خلاف قانون وی در توقیف روزنامه ها در اردیبهشت سال 1379 و خلاف او در مورد پرونده نشریه دانستنیها و خانم فرانه بهزادی و خلاف او در برخورد با شخص آقای شمس الواعظین و خلاف او در ماجرای منجر به قتل در پرونده خانم زهرا کاظمی و خلاف های دیگر او همه و همه معلوم است، بگوئید تا پرونده اش را بیاورند و قاضی بی طرفی را مامور کنید تا به ماجرا رسیدگی کند. اگر هم تا قبل از این می خواهید جزئیات خلاف های ایشان را بدانید با آقای سیف زاده وکیل دادگستری تماس بگیرید تا همه چیز بریتان روشن شود. آقای شاهرودی! همه اینها که گفتم یک سوی داستان است، اما این داستان یک سوی خطرناک دیگر هم دارد و آن تفاوت مرتضوی با لاجوردی و خلخالی است. اگر آن دو نفر آدم می کشتند بخاطر اعتقاداتشان بود، اعتقاداتی که به نظر من خطرناک است و نمونه های مشابه اش در همه جای دنیا بزرگترین دلیل برای کشتار سیاسی بوده است، اما مرتضوی بخاطر خدا زندان نمی کند و شکنجه نمی دهد، او بخاطر اینکه به ولایت عشق می ورزد نیست که مردم را زندانی می کند، او آبرویش را فدای رهبر نمی کند که اسلام حفظ شود، او برای حفظ نظام هم فداکاری نمی کند، او با دو انگیزه اصلی برسرکار مانده است و هرروز بیشتر از پیش ظلم می کند، نخست اینکه اگر مرتضوی برکنار شود دادگاه انتظامی قضات بلافاصله او را بخاطر تخلفاتش به زندان خواهد فرستاد، بنابراین او مجبور است برای ماندن هر روز بیشتر و بیشتر خلاف کند. این موضوع را اداره کنندگان فکری مرتضوی یعنی حلقه کیهان که در حقیقت معاونت سیاسی واقعی قوه قضائیه است خوب می دانند، آقای حسن شایانفر و حسین شریعتمداری خوب می دانند که چگونه می توانند از یک قاضی متخلف که پرونده سوء استفاده جنسی و تخلفات متعدد قضائی دارد استفاده کرد. آنان خوب می دانند که چطور با اداره چنین آدمی می توانند هم مخالفان سیاسی |