اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
|
آیا اصلاح طلبی در پایان راه است؟ طیبه شیرزادی همه چیزاز آنجا آغازشد که دوم خرداد سال 1376 با وجود سرمایه گذاری کلان در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری برای ناطق نوری جیره خوار و نوکر مورد اعتماد و محرم رهبر مفتضحانه شکست خورد و محمد خاتمی با کسب بیست میلیون رای به مقام ریاست جمهوری رسید و رقیب گردن کلفت و مقتدرش (ناطق نوری) به کنج زباله دانی حکومت یعنی مجمع تشخیص مصلحت نظام فرستاده شد که البته صندلی های این مجمع مخوف غالبا تحت اشغال همه کسانی است که از جامعه و دیدگاه مردم مطرودند و همچنین مرکزی است برای انتقام جویی از ملت نابهنگام انتخابات دوم خرداد و پیروزی محمد خاتمی کاندید مردمی و جنبش اصلاحات شکل و فضای جامعه را چنان به هم ریخت و محاسبات فرمولی محافظه کاران را مردم با مجهولات متعدد مواجه کردند که تا مدتها بهت زده از شکست غیر منتظره به گوشه ای خزیدند و در انتظار آینده ای نا معلوم زانوی غم و حسرت بغل گرفتن و اصلاح طلبان که اکنون از کنج عزلت به پهنه سیاست راه یافته بودند محو غرور از این پیروزی گشته و جناح مقابل که راه توشه ای به غیر از اقدامات تروریستی به سر کردگی خامنه ای و رفسنجانی و فلاحیان و... نداشته اند از شرم سر در گریبان انداختند. این همه کافی بود تا اکثریت مطلق جامعه باور کنند که دوران تازه ای در ایران آغاز شده است و پایان خوشی نیز خواهد داشت و طنین باشکوه دوم خرداد با ارمغان جامعه مدنی و حکومت قانون و مردم سالاری (که کمی بعد و بدون سروصدا به مردم سالاری دینی تغییر نام داد) گفتمان تمدن ها همراه خواهد بود جامعه متحول گشته و در این میان اصلاح طلبان می پنداشتند که نظام سیاسی حاکم و رهبری نیز بالاجبار متقاعد خواهد شد و با خواست های اصلاح طالبانه آنها و مردم همراه خواهند ساخت. اما غافل از آن که محافظه کاران خیلی زود به رهبری خامنه ای و سیاست گذاری رفسنجانی سر از گریبان در آورده و نخستین بحران را در این راه آفریدند و قربانیان این بحران کسی جز دگراندیشان نبودند. در حقیقت ضد حمله جناح ولایت به جنبش اصلاحات در پاییز 1376 با شروع قتل های زنجیره ای روشن فکران و آزادی خواهان ایران آغاز شد و با این که مردم حضور خود را در این دوران در میدان سیاست می پنداشتند ریشه های این ناهنجاری و شبکه مخوفه ترور در وزارت اطلاعات پیدا شد و در این میان محمد خاتمی بود که در برابر افکار عمومی تعهد کرد ریشه این ناهنجاری ها و جنایت را خواهد خشکاند و چشم فتنه را کور خواهد کرد و اکثریت مطلق مردم از جمله آگاهان سیاسی مسرور از این همه غرور و ایستادگی ریاست جمهور منتخب خویش منتظر آشکار شدن سر نخ ارتباطات این جنایات با مقامات عالیه وابسته به ولایت و حکومت به ناگاه و غیر منتظره امیدشان تبدیل به یاس شد و هیچ گاه رسما اعلام نشد که پشت پرده چه می گذرد و پرونده این جنایات چگونه از مسیر به حقیقت خارج و پایان غم انگیزی به خود گرفت وتنها برکت این برهه از زمان افشا گری شجاعانه روزنامه نگاران و وکلا بود که هم خود و هم مردم را با حقایق کم و بیش آشنا کردند. دومین و شاید حیاتی ترین بحران بعد از دوم خرداد تظاهرات چند روزه کوی دانشگاه تهران بود که از آن زمان تاکنون هم محافظه کاران و هم اصلاح طلبان یک دیگر را به ایجاد این بحران متهم می کنند. این تظاهرات فصل جدیدی از توقعات دانشجویان و جوانان را آشکار می کرد که دوم خرداد نقطه آغازینش بود و انتهایش قیام علیه ولایت فقیه پیش بینی شده بود جالب اینکه توده مردم برای پیشروی بی تابی می کردند.و درهمان زمان که دستگاه مقتدر ولایت با سرکوب دانشجویان زمینه را برای تعرض بعدی مهیا می ساخت و روحیه در هم شکسته قماشتگان خویش را ترمیم می کرد به یک باره خاتمی بعنوان رهبری اصلاحات بسرعت استراتژی خویش را تعویض نمود و با لبخند های کریحه و سخنان وقیح تر جامعه را به آرامش دعوت کرد و یاران اصلاح طلبش نیز به تبعیت اقدامات گسترده ای برای مهار جنبش شتاب گیرنده دانشجویان آغاز نمودند.و بدین طریق این جنبش دانشجویی و مردمی که در حقیقت موتور اصلاح طلبانه دوم خرداد مشهور شده بود تحت فشار همه جانبه خاتمی و جناح مصوم به اصلاح طلب برای پرهیز از هر اقدام وهمچنین زیرعملیات سرکوب گرانه مقتدرگرایان از هم پاشید و چیزی به غیر از گرفتاری و شکنجه و زندانی دانشجویان که به طناب پوسیده اصلاح طلبان چنگ زده بودند حاصلی در بر نداشت .با این حال جنبش اصلاحات که هنوز به پیوند مردم با جناح اصلاح طلب حکومتی دل بسته بود از موقعیت استفاده نمود و در انتخابات مجلس ششم با پیروزی قاطع به نقطه اوج رسید و با وجود این مهم اصلاح طلبان با خطرناکترین دشمن خویش یعنی مقتدرگرایان همسایه دیوار به دیوار شدند و اولین و تعیین کننده ترین نبرد میان ولایت فقیه به عنوان راه بر جناح مقتدرگرا و مجلس اصلاحات تنها دو ماه بعد از تشکیل مجلس اتفاق افتاد و چه آسان به سود ولایت فقیه پایان یافت یعنی تسلیم مجلس به فرمان خامنه ای مبنی بر خارج کردن اصلاح لایحه قانون مطبوعات م این نقطه را شروع بن بست اصلاحات می توان محسوب نمود.
بلافاصله مقتدرگرایان دومین مرحله قلع وقمع جنبش اصلاحات را با یورش مطبوعات آغاز کرد و در همان حال مجلس را با فیلترهایی همچون شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام که از ولایت فقیه راهبری می نمودند به یک نهاد فاقد اراده تبدیل نمودند و جناب خاتمی که از نخستین روزهای بهار 1379 که حمله مقتدر گرایان به جنبش آغاز شد جزء نظاره این حملات همیچ اقدامی نکرد و اصلاح طلبان نیز که مغموم گشته بودند هنوز به یک نقطه دل بستگی داشتند و آن هم انتخابا ریاست جمهوری سال 1381 بود و آن را کشتی نجات برای رسیدن به ساحل پیروزی می پنداشتند و در این راه مجددا با فریب روزمره خود و توده مردمی در خیال این تفکر مسموم بودند که سرانجام در برابر یورش مقتدرگرایان پیروز خواهند شد و با این تفکرات مشغول عوامفریبی شدند تا بالاخره خرداد 1381 فرا رسید و محمد خاتمی برای دومین بار بر صندلی ریاست جمهوری تکیه زد اما اکثریت آنان که به این انتخابات ناگزیر تن دادند می دانستند که این تیری است در تاریکی و این بار محمد خاتمی با انتخاب وزرایی که اعتراضات گسترده ای بر انگیخت در همان نخستین روزها نشان داد حاضر به تغییر سیاست ها خود نیست و وعده هایی که در جریان تبلیغات دومین دوره انتخابات داده جدی نیست. و مجلس با تائید کابینه او نشان داد که هنوز از سیاست منفعلانه خویش دست نخواهد کشید و این دقیقا خواست مقتدرگرایان بود که با این عمل کار محاصره و تبدیل مجلس به یک نهاد صوری تکمیل کند و با پیدایش این گونه حرکات سیاسی توده مردم از اعتماد به خاتمی به عنوان رهبر اصلاحات و یاران اصلاح طلبش دل بریده و شکاف خود را با اصلاح طلبان در جریان تظاهرات علیه دستگیری هاشم آغاجری به نمایش گزاردند و با کم محلی به اعتصاب نمایندگان اصلاح طلب عدم صلاحیت شده از سوی شورای نگهبان و هم چنین عدم شرکت در انتخابات مجلس هفتم نتایج غیر منتظره پیروزی مقتدرگرایان برای کسب کرسی های مجلس هفتم رقم خورد وجنبش دوم خرداد و اصلاح طلبان قربانی اهداف نابخردانه رهبر اصلاحات (خاتمی) و یارانش شد و برای همیشه دوم خرداد مرد. |