اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
|
تشویق جوانان به انتحار، دام عوامفریبی و خرافات است دکتر کلمراد مرادی حافظ گوید: فلک بمردم نادان دهد زمام مراد تو اهل دانش و فضلی، همین گناهت بس و ناصر خسرو گوید: کوری تو کنون بوقت نادانی آموختنت کند بحق بینا امروز شنبه 19 نوامبر 2005 مطلبی در یکی از روزنامه های اینترنتی را خواندم، مبنی بر اینکه "سخنگوی نهاد ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام"، در مراسم "استشهاديون" در دانشگاه صنعتی شاهرود گفته است: "تا کنون 50 هزار نفر در ایران برای عمليات استشهادي ثبت نام کرده اند". او در ادامه اظهار داشته است که: "عطر شهادت طلبي و استراتژي شهادت خواهي را به اقصي نقاط جهان گسترش خواهیم داد". یعنی در واقع و بسخن این آقا باید جوانان را با وعده های واهی بهشت برین وحوریان دلربا که درهمان شب اول "شهادت" هزار دختر ماه روی و باکره، تقدیم شهید خواهد شد، به بمب گذاری و انتحاری یا خود کشی وا داشت. این نوع بازی قرون وسطائی با احساسات لطیف نوجوانان کم تجربه، و اغفال آنان با وعده های بی معنی و سر خرمنی را میتوان فقط جنایت خواند، نه چیز دیگر. شرمتان باد شما مداحان فریب و ریا. انسان ازخود می پرسد آیا من باب مثال، آقایان مصباح یزدی، صادق محصولي میلیاردر، که می خواست وزیر نفت هم بشود، علی اکبر هاشمي رفسنجاني که ثروتش در سایه اسلام رقمی نجومی است و حساب ندارد، سردار های با ستاره و بی ستاره ی سپاه پاسداران رژیم و رؤسای دیگر ادارات و مؤسسات دولتی از رئیس کل قوا، ولی فقیه، سید علی خامنه ای گرفته تا علي لاريجاني، غلامعلي حداد عادل، دکتر ولايتي با جناق همین آقاي محصولي، حسين شريعتمداري و اعوان انصارشان و صدها تن از ملایان و آخوندهای مفت خور و به ظاهر مسلمان دیگر، مانند واعظ طبسی و غیره، خود و فرزندانشان حاضر اند، برای "شهید شدن" یا انتحار و خود کشی در راه اسلام، نام نویسی کنند؟! با اطمینان باید گفت: بجز تعدادی خرفت و تابع مطلق احساسات هیچ کدام از این آقایان حاضر نخواهند شد ثروت بادآورده و این دنیای پراز زیبائی را با وعده آن "بهشت برین که نهرهای آب و شیر و عسل از زیر درختانش روان است"، مبادله و یا عوض کنند. این تزویرگران بنا به گفته ی یکی از شعرا، بنام ابو شکور: "توانی بر او کار بستن فریب که نادان همه راست بیند و ریب" می توانند با همین فریبکاری و نیرنگ مردم را به راه دلخواه خویش بکشانند. پس فقط نا دانان و نا آگاهان در دام این نوع عوام فریبی گرفتار می آیند و احتمالا در بعضی موارد پاک دلان و کم تجربگان و جوانان احساسی نیز در این گرداب جهل و دروغ غرق می شوند که تادیر نشده، باید جلو خفه شدن آنان را گرفت و ازاین ورطه هولناک نجاتشان داد. من این مطلب را برای نادانان و آنان را که راه پرسجو نیافته اند، نمی نگارم، زیرا آنان بقول سعدی شیرازی نامدار، عدوی دانائی اند و نخوانند و نپرسند و جستجو هم نکنند. جامی، دیگر شاعر شهیر ایرانی، گوید: نا دانسته را جستن محال است بلی این حرف نقش هر خیال است که مرادی را ز اول ندانی کجا در آخرش جستن توانی پس اگر کسی هدفی را نداند، جستجو هم نمی کند و اگر هم کند، حقیقت را نخواهد جست. بنابر این من مطلب را برای دانایان و آگاهان می نگارم و به عنوان یک هم شهروند از آنان می خواهم و جدا می طلبم، اگر به روشنگری و تاباندن حقیقت اعتقاد دارند، حد اقل این خطر مهلک را به اطرافیان دور و نزدیک گوشزد و موعظه کنند، که آنان قبل از انجام هر عملی، بپرسند، چرا باید چنین کاری کرد؟! بدون شک برای دوستان و هموطنان دانا، پذیرش این چنین جمله آمرانه ی فوق "که خواستن و طلبیدن در آنست " به حق کمی سنگین به نظر می رسد، بویژه برای صاحبنظران و بزرگان علم و سیاست. دقیقا هدف من هم، شما بزرگوارانید. بله شمائید نخبگان جامعه، اگر بپذیرید یا نه، در برابر هر ناملایمات بر مردم و هم وطنان خویش اخلاقا مسئولید، وظیفه دارید و باید جوانان جامعه را از خطر نادانی و نا آگاهی به هر وسیله ای برهانید. نه! اینگونه فکر نکنید، من نه خود را "عقل کل" میدانم و نه عصبانی ام. احساساتی هم نشده ام، بلکه نگران یک واقعیت بس خطرناک و خانمان برانداز هستم. واقعیتی که احتمالا جان برخی از جوانان اغفال شده همراه صدها انسان بی گناه دیگر را بخطر اندازد، واقعیتی که همه ما را باید بفکر فرو برد، باید از خواب بیدار کند و باید صدای این ناقوس خطر را نا شنیده نگیریم. بیانات این آقای محمد علی صمدی، "سخنگوی نهاد ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام"، اگر چه آدم بی نام و نشانی است، ولی حرفهایش حرف احمدی نژاد، حرف خامنه ای و حرف مصباح یزدی و حجتیه است و نگران کننده. پس من وامثال من حق داریم و باید ازشما بخواهیم که بجای مبارزه ایدئولوژیکی و یا به عنوان مثال بجای وحشت از واژه فدرالیسم که در این روزها و ماهها بازار مبارزه با آن گرم است و از راست و چپ علیه آن قلم فرسائی می شود، به این مسئله و امر مهم ثبت نام پنجاه هزار جوان برای انتحار، (اگر گوینده آن غلو نگفته باشد) توجه کنید. جا دارد، همه ما ازخود بپرسیم که چه عواملی باعث شده اند که در جامعه ایران با فرهنگی کهن، غنی و سابقه مبارزاتی بس طولانی علیه خرافات وعلیه افسانه باوری، این همه جوان برای انتحار یا یک نوع خودکشی بی مورد، ثبت نام می کنند؟! آیا شستشوی مغزی به این اندازه اثر گذار بوده که این جوانان کم تجربه را مسحور و جادو شده ی خود ساخته باشد یا سهل انگاری ما به اصطلاح روشنفکران جامعه باعث شده که این جوانان به دام نیرنگ و افسون یک مشت خرافاتگر و مذهبی افراطی گرفتار آیند و بدون مشورت و بدون پرسش که انجام چنین عملیات انتحاری چه سودی برای من و جامعه خواهد داشت که بدان منظور ثبت نام کنم؟! اگر چه این شستشوی مغزی سابقه بس طولانی و تلخی پشت سر دارد و احتمالا در آینده ادامه هم خواهد داشت و هر گروهی خواهد کوشید به شیوه ای بسود خط و راه خویش افرادی را که آمادگی دارند، شستشوی مغزی بدهد، اما با این وصف می توان علیه آن نیز با طرح حقیقت، به مبارزه ادامه داد. زیرا جهان امروز، مثلا با جهان حسن صباح و فدائیان اسلام اسماعیلی و وعده بهشتی او بجوانان، از زمین تا آسمان فرق کرده است. برای بشر متمدن شرم آور است که در قرن بیست و یکم، اجازه دهد، تجربیات دوران حسن صباح و اسماعیلیان به صورتی تراژیک از نو تکرار شود. زیرا در آن دوران نا آگاهی مطلق بر جوامع حاکم بود. انسانها سواد نداشتند، بازار باور بسحر و جادو و داستانهای افسانه مانند رواج مطلق داشت، رسانه های جمعی هم نبودند و دسترسی به اطلاعات حتا شفاهی آن بسختی امکان داشت. بنا بر این کمتر کسی قادر بود سخنان بزرگان قوم را بشنود و در هر زمینه ای با آنان به مشورت بنشیند. درهمان ایام قرون وسطا و در اوج خرافات پرستی و اعتقاد شدید به جن و پری و دیو در سر زمین خود ما، ناصرخسرو قبادیانی یکی دگر از فیلسوفان و شاعران و دانشمندان دهری و نامدار، مردم را از خرافات پرستی برحذر داشته و می گوید: از و مشنو سخنهای خرافات کزان آید ترا در آخر آفات، و یا در جای دگر گوید: پرهیزکن زخرافات ناکسان هرچند با خسان کنی آنجا نشست و برخاست اما همانگونه که اشاره شد، دسترسی به این دانشمندان و مکتب علمی آنان از محالات به نظر می رسیده است. و گر نه آنان در باره مسائل اجتماعی و روابط انسانی و پندهای آموزنده که نمونه هائی ازآنها ذکر شده و می شود، خروارها کاغذ سیاه نموده اند. از جمله مولوی نیز در رابطه با مشورت و بکار گیری عقل، قبل از انجام هر عملی، نصیحت نموده است: مشورت ادراک و هشیاری دهد عقلها را عقلها یاری دهد امر شاور هم برای آن بود کز تشاور سهوو کژ کمتر شود عقل را با عقل دیگر یار کن امر شوری بینهم را کار کن پس اگر روشنفکران ما با استفاده از تکنولوژی مدرن و دوری جستن از مثلا دعوا برسر آنکه "توفان را با (ت) می نویسند یا با (ط)"، دانستنی های خود را دراختیار جوانان بگذارند، بدون شک از تعداد این |