نتیجه
دو دوره ریاست جمهوری خاتمی
خیانت به ملت و خدمت به "رهبر"،
فرزانه
مهدی بیگی
جوانان و دانشجویان همانها که
موتور حرکت غافلگیرانه جنبش دوم خرداد
بودند، حالا می گویند خاتمی
به ما خیانت کرد. خاتمی به همه چیز به جز به
" رهبر" و نظام مافیائی
حاکم پشت کرد. خاتمی به ما دروغ گفت، آنهم دروغ هائی
که مدتها باور کرده بودیم.
خاتمی یک نمونه منحصر به فرد است.
ما از انقلاب مشروطه تا به امروز کس
دیگری را نداریم که همچون
او تا به این حد به امید و اعتماد مردمی که از
او حمایت کردند، پشت کرده
باشد. دوباروهر بار بیش از 20 میلیون ایرانی، به
امید آن که خاتمی بر خلاف
سایر آخوندهای حاکم مصالح و آرزوهای ملت را بر منافع رژیم حاکم ترجیح دهد
به پشتیبانی از وی برخاستند. مردم در چارچوبه
رقابت بسیار محدود جناح های
حاکم، به صحنه آمدند و همه نهادهای انتخابی را
در اختیار خاتمی و همراهان
او قرار دادند. او حمایت مردم، اعتماد و
پشتیبانی جوانان و
دانشگاهیان و دانشجویان و تقریبا همه اقشار ملت و حتی حمایت افکار عمومی و نهادها
و مراجع موثر بین المللی را با خود داشت و از
این نظر می توان گفت که نه
قبل از انقلاب و نه پس از آن هرگز کسی از چنین
اقبال وسیعی برخوردار نشده
بود. حتی خمینی نیز، از روزهای داغ انقلاب که
بگذریم، اگر می خواست نمی
توانست از یک چنین حمایت همزمان ملی و بین
المللی برخوردار باشد.
بویژه آن که این حمایت بسیار
آگاهانه و جهت دار
بود، یعنی آن که همه اقشار
اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آگاهانه و به قصد
گشودن دریچه ای به سوی
آزادی و عقب راندن مافیای سیاسی- اقتصادی قدرت به
سرکردگی خامنه ای و
رفسنجانی بی دریغ ازخاتمی پشتیبانی می کردند. او با
این اعتماد و حمایت ملی و
بین المللی می توانست در برابر خودکامگان بایستد
و آنان را ازسنگرهای اصلی
قدرت عقب براند. اما هرگز چنین نکرد. برعکس
خاتمی قدم به قدم در برابر
تجاوزات رهبر و نوکران او به حقوق مردم عقب
نشست و این حمایت ملی را طی
6 سال ذره ذره اما به تمامی برای منفعل کردن
جوانان، دور کردن آنان از
سیاست و تقویت اقتدارعلی خامنه ای و گماشتگان وی
هزینه کرد و در آخرین گام
نیز آخرین بقایای آن را تسلیم حکم حکومتی رهبر
جمهوری اسلامی نمود. هیچ
واژه ای جز خیانت نمی تواند برازنده کاری که
خاتمی با رای ملت کرد.
باشد. خیانت به مفهوم وسیع و کامل کلمه. اگر تا
دیروز این جوانان،
دانشجویان و خانواده های قربانیان قتل های زنجیره ای و
زندانیان سیاسی بودند که
خاتمی را به واژه خیانت می نواختند، امروزگروهی
از نمایندگان مجلس ششم وعده
ای از وفادارترین دوستان خاتمی هستند که او را
با همین واژه توصیف می
کنند. خاتمی بارها گفته بود که من " به پیمانی که
با مردم بسته ام وفادارم"
که من مدافع " کرامت و حقوق همه ایرانیان" هستم.
اما هربار در برابر
تجاوزهای آشکار" رهبر" و گماشتگان وی به حقوق ملت و
کرامت مردم کوتاه آمده بود.
سعید حجاریان که دراین اواخر خاتمی
را "فرصت
سوز" خواند، اخیرا گفته بود که
"خاتمی برای خود خط قرمزهائی دارد" که اگر
از آن عدول شود زیر بار نمی
رود. بسیاری از نمایندگان متحصن برآن بودند که
حذف اصلاح طلبان از لیست
رقابت های انتخاباتی دو جناح حاکم و فرمایشی کردن
کامل انتخابات همان خط
قرمزی است که خاتمی برنمی تابد. علاوه بر نمایندگان
همه استانداران و بخش بزرگی
از کادرها و مدیران وزارتخانه ها نیز مخالفت
خود را در برگزاری انتخابات
فرمایشی مجلس هفتم اعلام کرده بودند.
اما
خاتمی همه آنان را به تیغ
"رهبر" تسلیم کرد. هم خاتمی و هم وزیر کشوراو
موسوی لاری گفته بودند که
دولت چنین انتخاباتی را برگزار نمی کند، اما
جناح اقتدارگرا و رهبر آن
علی خامنه ای بهتر از همه می دانستند که این
ادعاها بیش از مشتی بلوف
توخالی که در برابر فشار رهبر به باد هوا تبدیل
می شوند، نیستند. و دیدیم
که خاتمی گردن گذاشتن به حکم گردن کلفت های یاغی
و خودکامه را بر قانون
گرایی و حق مردم و سوگندهائی که خورده بود ارجح
دانست و نشان داد که به هیچ
خط قرمزی و هیچ پرنسیبی مگر مصالح استبداد
دینی حاکم و رهبران آن
وفادار نیست. و به راستی اگر اسم این همه بی
اعتنائی به اراده مردم و
خلف وعده را خیانت نگذاریم چه بگذاریم؟
در تاریخ
غم انگیز مبارزات
آزادیخواهانه ملت ماهیچ چیز به اندازه خیانت رهبران و
سرکردگان سیاسی به اعتماد و
امید ملت به استبداد خدمت نکرده و نمی کند.
چرا که آنچه بیش از هر چیز
مردم را منفعل و از فعالیت سیاسی رویگردان می
سازد، نه سرکوب و اقتدار
خودکامگان که ناپیگیری وتلون مزاج کسانی است که
در عالم سیاست به اعتماد
مردم خیانت می ورزند. به این اعتبار خاتمی با
تسلیم خفت بار به آخرین حکم
حکومتی علی خامنه ای و قبول برگزاری یکی از
ننگین ترین انتخابات های
فرمایشی تاریخ ایران بیش از خودکامگان به خود
کامگی خدمت کرده و بیش
ازآنها در انفعال جامعه موثربوده است.
چرا خاتمی چنین بود؟
خاتمی عمیقا به حکومت دینی و امکان
سازگار کردن دولت دینی و مردم سالاری
به روایت جمهوری اسلامی
باور داشت و ازآغاز به دنبال همین سراب بود.
درحالی که همه تجارب
تاکنونی تاریخ این قاعده را اثبات می کنند که همه
دولت های دینی و هرگونه
دولت ایدئولوژیک ذاتا با دموکراسی و حقوق بشر
ناسازگارند. درحقیقت
اقتدارگرایان با توجه به همین ناسازگاری ذاتی میان جمهوریت و اسلامیت در حوزه
قدرت همواره برای از میان برداشتن این
ناسازگاری در جهت خالص
کرددن حکومت اسلامی و هرچه فرمایشی تر کردن نهادهای
انتخابی حرکت کرده اند
وازخود خاتمی نیز به عنوان مهره ای موثر در همین
راستا بهره برداری کرده
اند.
این توهم خاتمی و اعتماد خدشه
ناپذیر وی به
حکومتی دینی سبب شد که هرگز
ایمان خود را به نظام حاکم مورد تردید قرار
ندهد و هرگز اقدامی در جهت
بی ثبات کردن آن ازاو سر نزند. بی اعتمادی
خاتمی به مردم به رغم
تعارفات دروغین وی و ترس او از مشارکت و دخالت
گسترده مردم در دعوای میان
دو جناح از این ناشی می شد که خاتمی گسترش
اعتراضات مردمی را مایه بی
ثباتی نظامی می دانست که هویت خود را با آن
تعریف می
کرد.
.
به سخن دیگر خاتمی جزئی از
نظام بود و مصالح نظام را از هر مصلحت دیگری
بالاتر می دید. دروغ های
شاخدار خاتمی در مجامع جهانی به نفع استبداد دینی
مثلا این که مدعی می شد ما
زندانی مطبوعاتی نداریم، یا این ادعا که "نظام
ما بدنبال تولید بمب هسته
ای نیست،" یا ایران در هیچ اقدام تروریستی شرکت
نداشته و حتی ادعای برتری "
مردم سالاری" جمهوری اسلامی از دموکراسی های
غربی و سخنانی از قبیل آن
که "تجدید نظر در قانون اساسی خیانت است" که در
دانشگاه تهران بر زبان راند
و خلاصه سرپوش گذاشتن وی بر بسیاری ازفجایع و
تبه کاریهای نظام و رهبران
آن نشان داد که خاتمی بر خلاف ظاهر صمیمانه اش
همواره حاضر است برای مصالح
نظام حاکم دروغ بگوید. به این اعتباراین ادعای
خاتمی که چند ماه پیش گفت
"اگر کاری برای مردم نکردیم به آنها دروغ هم
نگفتیم" خود یک دروغ دیگر
است.
اما به گمان من مردم از آن
که زمانی از او و اصلاح طلبان حمایت کردند
نباید پشیمان باشند. چرا که
رایی که برای خاتمی و اصلاح طلبان به صندوق ها
ریختند بسیاری از حقایق
ناشناخته نظام حاکم را برملا کرد و راه را بر وحدت
ملی و وحدت رویه ملت در
برابر استبداد دینی ایران گشود. حالا دیگر همه
مردم ایران و همه جهانیان
می دانند که در ایران با چگونه نظامی و چگونه
رهبرانی سروکار دارند.
علاوه براین بخشی از کارگزاران و کادرهای نظام حاکم
نیز در جریان برگزاری
انتخابات فرمایشی کنونی و تحولات پس از آن از صفوف
استبداد جدا می شوند. با
تشکیل مجلس هفتم روند واگرائی و ریزش نیرو در
حاکمیت به موازات روند هم
گرایی ملی علیه استبداد ادامه می یابد.
خودکامگان بیهوده می
پندارند که پس از تشکیل مجلس هفتم و کامل کردن پروسه
حذف اصلاح طلبان مناسبات
خود را با غرب ترمیم می کنند. ودر کنف حمایت دولت
های فرانسه و انگلیس به
حاکمیت خود ادامه می دهند. محافل معینی نیز در
اروپا شاید به همین تصور
مشوق اقتدارگرایان باشند. اما پروژه راه چین که
لازمه آن پیاده کردن
استراتژی سرکوب در داخل و آشتی با غرب است دیگر در
شرایط نوین اوایل قرن بیست
و یکم نه در ایران و نه هیچ کجای دنیا شانس موفقیت ندارد. به دلایل
زیر:
:
دیکتاتوری حزب کمونیست چین
نوعی دیکتاتوری زمینی و مدرن است که ضمن محروم
کردن مردم از آزادی های
سیاسی، بسیاری از آزادی های فردی و نه همه آن را
برای مردم چین تامین می
کند، در حالی که خود کامگی روحانیان حاکم بر ایران
بیش از هر رژیم قرون
وسطائی، فاشیستی و خودکامه ای با آزادی های فردی و
شخصی نیز ناسازگاری دارد.
- درچین زمانی راه توسعه
آمرانه هموار شد که در جریان جنگ سرد، غرب می
کوشید با نزدیک شدن به چین
از دشمنی چین و شوروی به سود تقویت موضع خود در
برابر بلوک شرق بهره برداری
کند و حکومت چین نیز پس از شکست سیاستهای
ماجراجویانه مائو به این
نتیجه رسیده بود که درهای کشور را برای سرمایه
های غربی که به دنبال کار
ارزان و محیط با ثبات سیاسی می گشتند کاملا
بگشایند. در آن زمان ثبات
سیاسی چین برای سرمایه گذاران غربی کاملا تامین
و تضمین شده بود. در حالی
که نه فقط جهان کنونی جهان دوران جنگ سرد نیست،
ایران کنونی نیز که درمیان
مردم و حاکمانش دیوارچین کشیده شده، هیچ شباهتی
به چین سی سال پیش ندارد.
در ایران دیری است که آزادی های
سیاسی و فردی به
خواست مقدم و مبرم جامعه
تبدیل شده است. همه این عوامل داخلی و جهانی و منطقه ای نشانه آشکار بی
ثباتی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران کنونی است.
خودکامگانی که با تکیه به
گروههای فاشیستی و به زور سرنیزه می خواهند بر
انبار خشم انباشته شده مردم
حکومت برانند و دراین رویای شیطانی خویش به
حمایت آمریکا و یا اروپا دل
بسته اند، نقش برآب می زنند. ایران امروز بیش
از آن که به چین سی سال پیش
شبیه باشد به رومانی و یوگسلاوی پیش از
فروپاشی شباهت دارد. کافی
است در تهران و چند شهر بزرگ ایران همزمان مردم
در اعتراض به خیابانها
بریزند تا کاخ پوشالی خامنه ای و گماشتگان وی را
فرو ریزند. جهان غرب، منافع
خود را می شناسد و خوب می داند که این منافع با حمایت از رژیمی که هر
لحظه ممکن است در یک زلزله مهیب اجتماعی فرو
ریزد، تامین نمی شود.
اگر چین توانسته است از 30 سال پیش
سالانه دهها
میلیارد دلار سرمایه خارجی
را به خود جلب کند، هنر هیئت حاکمه کنونی تا به
امروز چیزی جزفرار سرمایه
از ایران نبوده است. زمانی که چین توانست آن سرمایه های عظیم را جلب
کند، هنوز دروازه سرزمین های وسیع اروپای شرقی و
روسیه و کشورهای آسیائی زیر
سلطه آن بر سرمایه ها بسته بود. امروز اما وضع
جهان به گونه ای است که
سرمایه های بزرگ، سرزمین های بکر و در حال توسعه
زیادی را در آسیا، اروپای
شرقی و خاورمیانه پذیرای خود می بینند و دراین
تقاضای روزافزون جهانی فقط
به آنجائی می روند که چشم انداز ثبات سیاسی
طولانی مدت، منافع آنان را
تضمین می کند. به این اعتبار در ایران زیر سلطه
فاشیستهای مذهبی که مردمانش
از رژیم حاکم متنفراند، سرمایه گذاری بجز در
حوزه های نفت و گاز آنهم در
شرایطی که خودکامگان چوب حراج برآن می زنند،
برای سرمایه های غربی مقرون
به صرفه نیست.
و تنها زمانی می شود از رشد
اقتصادی و حل مساله اشغال
صدها هزار بیکار متحصن و میلیونها کارگر جوان
بیکار حرف زد که حاکمیت ملی
و متکی به رای و اراده ملت بیگانگی و فاصله
دولت- ملت را در ایران برای
همیشه از میان برداشته باشد.
تحریم
وسیع و
همگانی انتخابات فرمایشی
ریاست جمهوری مقدمه همدلی ملت علیه استبداد و سرآغاز
دوران نوینی از رویاروئی
ملت و نظام دینی خواهد بود. |