فتوای خمینی در
قتل عام گسترده زندانیان سیاسی در تابستان 67
ابوالقاسم محمدی
دکان
جنگ را که سالها با آن َرَمق ِ جامعه را کشيده و با شعارهای فريبنده ای چون
راهِ قدس از کربلا ميگذرد فرزندان مردم را به قربانگاه فرستاده بودن،حالا
دیگر سودی برایشان نداشت. شر ازآیت الله منتظری و عقبه اش که در همه جا
رخنه کرده با نق نق کردن و لو دادن آنان، موی دماغ شان بود، راحت شوند. و
بالاتر از همه ، تکليف ِ زندانيان سياسي که استخواني در ِگلو و خاري در
چشمشان آنان بودند و با مقاومت خویش تیغ و تسبيح و تواب سازی وآنهمه
دجالگري را به بازي گرفته بودند روشن گردد. خمينی اما ، بر خلاف نظرمخالفين
اش آنقدر ُدگم و خشک نبود که هميشه معتقد باشد " مرغ يک پا دارد " ! او که
پيگيري و هشياری ضد ِ انقلابی ِ عجيبی داشت ، هنوز ماشين جنگ ضد ميهني "
گري پاژ " نکرده به روغن سوزی نیا فتاده بود که فردای پس از جنگ را نیز در
نظر می گرفت من شخصا ( نه فقط بر اساس تحليل و کنار هم گذاشتن وقايع مطلعم
که سر به نیست کردن زندانیان سیاسی ، بسیارپيش تر از ُمرداد و شهريور شصت و
هفت مورد بحث قرار گرفته است و در اين ترديد ندارم.
بسيار پيش تر از عمليات فروغ جاويدان که
خمينی به بهانه آن سوت قتل عام ها را کشيد ، پيش از عمليات چلچراغ میثم
بازی های منتظری در زندان
امثال لاجوردي و جوهري و مجتبي حلوائي و حاج داود و حاج محمود و طوطيان
و ناصريان و . . . جَسته ُگريخته با کنايه و اشاره تصميم
شوم قلع و قمع ِ زندانيان سياسي را لو ميدادندِ ، اما در ُمخه هيچکس نمي
ُگنجيد که واقعا روزی به کشتار ِ اسيران دست بزنند ، تصور ِ اين درجه از
شقاوت ديگر ممکن نبود. بارها ( پيش از مقطع ِ قتل عام ) به عمد تلاش
ميکردند تا زندانيان مقاوم را به واکنش وادارند تا به اين بهانه پاپوش
دوخته پرونده سازي کنند آنها انگار منتظر ِ چنين روزي بودند ، منتظر روزي
که به قول ِ خودشان امام فتوی دهد تا در مسابقه رذالت و دنائت شرکت نموده
زودتر از بقيه طناب دار را به گردن ِ اسيران بياندازند و از خوشحالی شيرينی
پخش کنند ، نان خامه اي خورده و کیف نمایند
متلک ها يا تهديدات شکنجه گران مبني بر اينکه " زندان نياز به خانه تکاني
دارد " ! و واي به وقتي که حضرت امام تکليف ما و شما خبيث ها را روشن
نمايند.
خيال می کنيد می گذاريم از زندان عمودی !
بيرون رفته و به شما دسته ُگل بدهند ؟ نخير شما افقی !به بيرون تشريف فرما
می شويد ، برای هر سلول يک نارنجک آماده داريم و هر وقت لازم باشد شما را
به َدَرک ميفرستيم وخالی بندی نبود و آنان که از تصميمات ِ ُپشت ِ پرده با
خبر بودند بطور قطع يقين داشتند که کشتار زندانیان گرچه دیر و زود دارد اما
سوخت و سوزندارد. و روزي اين سر فصل فرا خواهد رسيد رژيمي که باورش اينست "
هرکه عين ِ من نيست دشمن من است و به عناصر خودي نيز رحم نمی کند ، طبيعی
ست که از حضور و جمع زندانيان آرمانخواه که داغ و درفش و تابوت و قيامت و
گرد و خاک توابين و خائنين را از سر گذرانده و تسليم نشده اند وحشت داشته
باشد
آنهم کسانيکه شعله اميد در دلشان زنده است و
تلاش ميکنند خود را براي فردا و فردا ها حفظ نموده و به سازمانهاي متبوعشان
وصل شوندچنين حکومتی طبيعی ست که در َصدَدِ توطئه برآيد ، زندانی مقاوم
برای چنين رژيمی نيروی ِ ُسرخ ِ بالقوه است که بايد از سرهِ را بر داشته
شود بخصوص وقتي در اولين فرصت به فکر پيوستن به صفوف ِ مقاومت افتاده، از
چنگش می گريزد. عمليات فروغ جاويدان هم که روي نميداد رژيم خميني از قتل
عام زندانيان دست نمي کشيد. سربه نيست کردن زندانيان نياز داشت و در اين
ترديدی نيست اکنون بازماندگان قتل عام شصت و هفت با مرو ر حوادث زندان پی
میبرند که جدا از پرسش نامه های بسيارمفصل اطلاعاتی در سال شصت و پنج و پيش
از آن . . . که از سفيدی نمک تا سياهی ذغال واز جّد و آباء زندانی پرسيده
ميشد، مسئولين زندانهاي کشور به ويژه تهران - حد اقل يک بار، در سال شصت و
شش با تقسيم بندي زندانيان و جدا کردن سر موضعی ها و . . . ريل قتل عام ،
آماده را تست و تمرين کردند.
چندين ماه قبل از اعدامهای شصت و هفت تفکيک
هاي بو دار و نقل و انتقال هاي مرموز در بعضي از زندانها صورت گرفت در
يازدهم خرداد جابجائي هاي وسيعي در اوين و گوهر دشت روي داد که اکنون در
ميابيم همه حساب شده بوده است.
رژيم نه، نظامي – ُپليسي بلکه دقيقاپليسی –
نظامی شده بود.
يک کلام قطع گردنها يعنی قطع شاهرگ ِ ارتباطي
، ما بايد زندانيانی که نقش گردن را بازی مي کنند و عامل ِ وصل َسر و بدنه
هستند ، تعئين ِ تکليف کنيم ، اين عين ِ ُجمله رفسنجاني ست که گفته بود اين
گره جز با دست مبارک حضرت امام باز نميشود ميراث خواران ِ خمينی ، طناب به
دستان و شکنجه گران وقت و بی وقت با دفتر و َدستک به جماران ميرفتند وبراي
به دار کشيدن و سر به نيست کردن زندانيان سياسي، ننه من غريبم در آورده
روضه ميخواندند و زير پاي خميني مي نشستند.امام طناب به دستان هم که
استبداد ِ زير پرده دين را عدل محمد و علي ! جار ميزدند و خود و مقلدینشان
را نيز با تسويل و تزئين مي فريفت .
براي اينگونه جنايات، نزده می رقصيدند. از
قدیم و ندیم هم به زندانیان سیاسی کینه داشتند. ميراث خواران ِ خمينی که به
ديگر آيات عظام هم مراجعه ميکردند از طريق احمد، مدام توی گوش ِ پدرش
ميکردند که پاسداران و مسئولان زندان برای رفتن به جبهه های جنگ لحظه شماری
ميکنند اما در زندان اسير يک ُمشت منافق حربي و کافر ُمرتد شده اند که نان
ِ بيت المال را می خورند ! و حزب الله را از وظيفه اصلی باز ميدارند همچنين
از دخالت هاي منتظري که عقبه اش در سپاه و وزارت اطلاعات و . . . نفوذ داشت
، شکوه نموده و ميگفتند با تعيين ِ تکليف منافقين بقيه ! نيز حساب کار
دستشان مي آيد و سر جاي خودشان خواهند نشست نخا له ها کنار رفته و مدیریت
کل کشور یکدست خواهد شد.
يک ِسري مسائل ِ فرعی هم مورد بحث قرار می
گرفت مثل بد گوئي ازمهندس بازرگان و نهضت ِ آزادي ، و يا آخرين نظرات مرتضي
مطهري در باب اقتصاد اسلامي و نقش " ارزش اضافي " ! که وي َجسته ُگريخته به
آن گریز زده و داد و قال ِ امثال ِ " مهدوی کنی " را در آورده بود که معتقد
بودند برداشتن اين خاکريز تنها از عهده حضرت امام برمي آيد.
سران رژيم در بهار 1367 در يک
نشست محرمانه و مهم اوضاع حساس مناطق جنگي ، احتمال موافقت خميني با مصلحت
انديشي مسئولين نظام و پذيرش آتش بس را بررسی کردند ، در اين نشست همچنين
در مورد ِ تحرکات به قول ِ خوشان مخالفين و گروهکهای ضد انقلاب ، بخصوص
شوراي ملي مقاومت و ارتش آزاديبخش شکست فيگور اصلاح طلبي در زندانها که
امثال حسين شريعتمداري به آن خيلي دل بسته بودند و بالاخره در مورد ِ
اوجگيري مقاومت زندانيان سياسی که بخصوص از شصت و شش به بعد رودر روي
مسئولين مي ايستادند و از موضع خود دفاع ميکردند بحث شد
ازآنجا که قانونمندي مقاومت در
زندان ُکنش و وا ُکنش زنداني با سازمان مقاومت در بيرون زندان است.
زندانبانان نیزمی فهمیدند که زندانی ِ ُمقاوم قلبی دارد که در بيرون ِ
زندان می تپد ، مقاومت ُپر تپشی که هفت شهر ِ عشق را ُپشت َسر ُگذاشته ، از
نشيب و فراز می گذرد مسئولان ِ زندان به وضوح ميديدند که آنهمه شکنجه و
اعدام و به کار گرفتن خائنين زندان ، کلاسهاي درس ! گيلاني و پروژه تواب
سازي ميثم کراسی و با پنبه سر بریدن و انواع و اقسام ترفند ها نتوانسته
مقاومت زندانیان را در هم بشکند و به قول خودشان نرود میخ آهنی در سنگ پس
بايد ساز ِ ديگری بزنند و طرح تازه ای بریزند. که منجر به قتل و عام
گسترده زندانیان سیاسی در بهار سال 1367 گردید، |