اين بيانيه نخستين بار در
تارنمای "خبرنامه اميرکبير" http://www.akunews.org
منتشر شد
درست 20 روز پس از آغاز بهار، خبر سقوط
بغداد و پايان استيلاي زمستان طولاني و پرمحنت 30 ساله حكومت صدام،
تكان دهنده ترين خبري بود كه با آنكه از مدت ها پيش براي همگان (جز
تحليل گران صدا و سيما) دور از انتظار نبود اما واقعه به قدر كافي
آنقدر بزرگ بود كه مايه تفكر دور انديشان و عبرت دلهاي عبرت بين گردد.
گويي خداي محول الحول و الاحول دعاي حول حالناي ملت عراق را زودتر از
ديگر ملل در ابتداي بهار، مستجاب كرده و در بهار طبيعت، بهار بغداد
نيز فرا رسيده و فرصت در اختيار ملت قرار گرفته بود. نمايش كاخها و
ساختمان هاي نيم سوخته و فرو ريخته حكومت عراق و تصوير مجسمه هاي
سرنگون شده صدام كه ملعبه كودكان بازار قرار گرفته، يادآور تكرار
تاريخ، تكرار سقوط مدائن ها و يزد گردها، تكرار سقوط دارالخلافه ها و
مستعصم ها و سقوط تمامي ديكتاتورها و مستبدان تاريخ است تا، اگر سقوط
مدائن ها در طول اين ساليان نتوانست مايه عبرت حاكمان گردد، باشد كه
سقوط بغداد ذهن حاكمان و مستبدان خيال انديش جهان را روشن كند و به
عبرتشان اندازد، كه هر جا ملتي از شدت ظلم حاكمان ضحاك صفت خود چنان به
تنگ آيد كه حقوق انساني و آزادي و منابع اش را بدست حاكمان به تاراج
رفته و منافعش را بر باد رفته بيند و از اصلاح امور خود نا اميد و
ناتوان گردد و دريابد كه كاوه اي نيز ديگر پيدا نخواهد شد، اگر آرزوي
آمدن اسكندري نكند بر آمدنش افسوس نخواهد خورد و راه نخواهد بست و ديگر
در آن زمان توسل به حربه اي چون استقلال و حفظ تماميت ارضي براي آوردن
هر بلايي بر سر ملت واكنشي در ميان مردمان جز تمسخر و پوزخند نخواهد
داشت و حاكمان را سودي نخواهد بخشيد چرا كه استقلال تنها زماني براي يك
ملت ارزش خواهد بود كه به بهانه آن مصالح و منافع ملي و حقوق انساني
افراد مورد تعرض قرار نگيرد.
البته جاي هيچ شك نيست كه نفس ماهيت جنگ نه فقط در
اين زمان كه در طول تاريخ و همواره امري مذموم بوده و مي باشد. هجوم به
سرزمين ديگر به هر عنوان و بهانه اي موضوع مطلوب و خوشايند نبوده و
نيست. اما نبايد فراموش كرد كه همواره چيزهاي بدتر از جنگ هم هست كه
شايد براي برچيده شدن بساط آنها چاره اي جز جنگ نباشد و اين مورد تأئيد
صلح طلب ترين و ضد خشونت ترين آگاهان و انديشمندان نيز قرار گرفته كه
گاه براي ممانعت از اعمال خشونت هايي بزرگ چاره اي جز اعمال خشونت در
بعدي اقلي تر نخواهد بود؛ سابقه تاريخ نيز نشان داده كه با وجود نفرت
هميشگي مردمان از جنگ و برافروزندگان نار جنگ، بسياري جنگ ها و هجوم ها
به عنوان آخرين راه حل، و موكدا فقط به عنوان آخرين راه حل مورد پذيرش
قرار گرفته است.
بنابراين نقد حمله آمريكا به عراق از زاويه تنها
مذموم دانستن حمله و جنگ و هجوم به كشوري ديگر نه تنها نقدي دقيق و جدي
نبوده كه تنها اعتراضي سياسي و گاه غرض ورزانه خواهد بود چرا كه در آن
صورت، جنگ هاي صدر اسلام چون فتح مكه، حمله اعراب به ايران به منظور
گسترش اسلام، حمله هلاكو به بغداد براي برچيدن خاندان مستبد عباسي، و
در سالهاي اخير حمله امريكا و ناتو به صربستان براي پايان دادن به
خودكامگي حكومت ميلوسويچ و در همين سال گذشته حمله به افغانستان براي
ساقط كردن جرثومه فسادي چون حكومت طالبان نيز مورد ذم و نكوهش قرار
خواهد گرفت و معلوم نيست كه بدينگونه تا كي بايد شاهد ظلمهاي ميلوسويچ
ها و ملاعمر ها باشيم و تنها كار مفيدمان براي ملت مظلوم آن كشورها،
شعار مرگ دادن در خيابان ها بر سر آن ظالمان و حكومتشان باشد و ديدن
ريشخند و استهزاء ايشان و لذا بايد گفت هر گاه ابتدايي ترين آزاديهاي
مردمان يك سرزمين ناديده گرفته شود. ظلم حاكمان در قالب هاي مختلف چون
نسل كشي و جنايت و قتل معارضان و دگر انديشان، نقض حقوق بشر و سلب
آزاديهاي اجتماعي افراد و در بند كردن انديشمندان و خفه كردن صداي ملت
براي آن ملك جاري و ساري باشد و اميد و توان رفع اين ظلم و دفاع از
مظلومان در درون آن سرزمين به مقتضاي سركوب و ارعاب و خفقان حاكم، وجود
نداشته باشد، آنگاه نه فقط آمريكا كه هر كشوري و هر فردي حق دارد (و نه
لزوما بايد) به كمك آن ملت مظلوم و در بند آيد و آن گاه صحبت از
استقلال و تماميت ارضي آن ملك بي معنا خواهد بود و ديگر وجود حصارها و
مرزهاي صوري منافي حق دفاع از مظلوم نيست هر چند که نيت چنين کمکي از
سوي کشوري بيگانه نيتي منفعت طلبانه و نه دلسوزانه باشد لذا تحليل و
تفسير مطرح شده از مفهوم استقلال بدين معنا كه با مطرح نمودن خط قرمز
گونه آن هر حاكمي بتواند هر كاري در آن محدوده انجام دهد اعتباري
نخواهد داشت. و اين تصور كه مثلا حضور شخصي چون صدام به علت آنكه عراقي
است و بومي عراق بهتر از شخصي چون گارنر يا برمر كه آمريكايي است مي
تواند مصالح و منافع ملت عراق را تأمين كند با نظر به سابقه تمامي
ديكتاتورهاي بومي تاريخ از پايه باطل و غلط است.
اما به نظر مي رسد حمله آمريكا به عراق حداقل از
دو منظر قابل نقد و اشكال جدي باشد كه نمي توان آنها را ناديده گرفت.
اولا: نخستين جنبه و نتيجه منفي اين جنگ شايد علي
رغم تصور و ادعاي مقامات آمريكايي رشد و گسترش زمينه هاي معرفتي بنياد
گرايي و تقويت حربه ها و بهانه هاي بنياد گرايان در جهان به خصوص در
كشورهاي اسلامي باشد تا با تهييج مردمان به توجيه رفتارهاشان پردازند.
و براي بسياري از رهبران فاسد گروههاي بنيادگرا در كشورهاي اسلامي
بهانه اي بدست خواهد داد كه با علم كردن پيراهن عثمان گونه اي، ضمن
صدور مجوز و فتاواي خشونت و ترور و قتل در تمامي جهان، زمينه رواج و
توسعه انديشه هاي ضد غربي و نفي تمامي دستاوردهاي مثبت غرب بر ايشان
فراهم گردد و مانع از شكل گيري و پيشرفت گفت و گوي سازنده غرب و اسلام
در تمامي كشورهاي اسلامي شود و به فرآيند توسعه و رشد عقلانيت و تقويت
جنبش هاي فكري در كشورهاي اسلامي ضربه جدي وارد ساخته و در عوض بر سرعت
هيجان گرايي و پوپوليسم و لمپنيسيم در اين كشورها خواهد افزود.
دومين اشكال نهفته در نحوه كار مقامات آمريكايي در جريان حمله به عراق
كه با سرپيچي آشكار از قوانين جهاني و تقابل جدي با سازمان ملل متحد و
بسياري از كشورها به خصوص بسياري از هم پيمانان سنتي آمريكا همراه بود
اين است كه از اين پس اين امر بهانه اي بدست كشورهاي قويتر و داراي
امكانات نظامي بيشتر و بزرگتر مي دهد كه كشورهاي كوچك تر و ضعيف را به
هر بهانه اي كه خود تشخيص دهند بي آنكه رأي سازمان ملل را جدي انگارند
تحت سلطه خود آوردند و بر آنها حمله برند و در آن صورت به عنوان مثال
حمله و لشكركشي روسيه به چچن، و حمله چين به تايوان توجيه پذير مي
نمايد. كه نتيجه آن اصالت دادن بيش از پيش به قدرت و شايد هرج و مرج
بين اللملي خواهد بود.
البته در كنار دو اشكال فوق الذكر كه بر نقس و
ماهيت چنين حمله اي مترتب است اشكالات و اتفاقات ناگوار تحقق يافته در
محتواي اين حمله همچون كشته شدن تعدادي از كودكان و زنان و غيرنظاميان
بي گناه و نيز حمله به مقر خبرنگاران و عكاسان جنگ را نيز بايد افزود
هر چند كه چنانچه گفته شد به هر حال هر جنگي دقيقا به علت بعضي از
تبعات منفي اجتناب ناپذيرش به ناچار حاوي اين اتفاقات و فجايع مي باشد
كه هر زمان انجام جنگي ناگزير باشد اگر نمي توان اين تبعات را به صفر
رساند ولي قطعا اين مسووليت بر آغاز كنندگان جنگ خواهد بود كه سعي در
به حداقل رساندن اين تبعات داشته باشند.
اما در كنار معايب ذكر شده، ذكر برخي حسن هاي نسبي
آن نيز دور از انصاف نيست
اولا: براي برچيدن بساط حكومت خودكامه و ديكتاتوري
سياه صدام و پايان دادن به خيال بافي ها و كشورگشايي هاي هوسرانانه وي
، شايد هيچ راهي عملي تر، سريعتر و كم هزينه تر از آنچه كه در جريان
حمله به عراق رخ داد، نباشد چرا كه در طول اين 30 سال و به خصوص 10 سال
اخير ثابت شده بود كه حكومت صدام نه با شعار مرگ بر صدام ميليون ها
ايراني در طول جنگ و الموت لصدام ميليون ها عراقي مظلوم و در بند وي و
نه با توان حكيم و چلبي و بارزاني و طالباني و ... ساقط شدني نبوده و
اگر به فرض محال به تصور قيام و انتفاضه اي اين حكومت برچيده شدني هم
مي بود، قطعا آمار كشته شدگان و تلفات چنين انتفاضه اي در عراق به
مراتب بيش از دهها برابر تلفات حمله آمريكا به عراق بود بنابراين براي
سرنگوني صدام، نه قيام و انتفاضه، نه شعار و نفرين و نه حتي کودتا
هيچيك عملي و كافي نبود و تنها راه ممكن اعمال زور و فشار و حتي حمله
نظامي از سوي سازمان ملل و يا يك قدرت نظامي برتر بود و اگر بپذيريم كه
در روزهاي پاياني جنگ بالاخره صدام هم كمترين عمل عقلاني ممكن را انجام
داده و خود و شهر را تسليم نيروهايي آمريكايي كرده باشد بايد اكنون
افسوس خورد كه چرا 20 روز پيش از آن، دست از قدرت نكشيد و لااقل براي
يكبار هم كه شده، جان و مال و منابع ملت را فداي خيال بافي ها و خوش
خيالي هاي ناشي از توهم قدرت خويش و مشتبه شدن امر بر وي نمي نمود.
البته در اين ميان ناراحتي و عصبانيت برخي مقامات حكومت ايران و صدا و
سيما از پايان يافتن سريع جنگ با وجود ادعاي دلسوزي براي جان و مال ملت
عراق عجيب مي نمايد و معلوم نيست كه انتظار چه فاجعه اي و چه جنگ
فرسايشي و پرهزينه اي با چقدر كشته براي ملت عراق مي كشيدند كه اكنون
با برآورده نشدن آن، مقاومت نكردن ارتش عراق را در روزهاي پاياني با
حرص ننگين مي خوانند و فراموش كردند كه تمام نظام حكومتي صدام و ارتش و
گاردش خود بزرگترين لكه ننگ تاريخ عراق بوده و خواهند بود.
دوم : در خصوص تلفات جنگ نيز بايد گفت كه اين
تلفات و خسارات در طول آن 20 روز هر چه باشد ، اگر كمتر نباشد قطعاً
بيشتر از خسارات و تلفات و اعدام هاي يكي دو ماهه اخير حكومت صدام
نبوده و نيست ، بنابراين در كنار عمل بدي همچون حمله و يورش نظامي
آمريكا به عراق وقتي به اتفاق بدتري چون ادامه حكومت صدام بر مردمش و
حضور وي در منطقه مي رسيم ، اين حمله را اگر نه بهترين, حداقل بهتر مي
يابيم .
اصولاً در سياست نه مي توان صرفاً بر اساس روياها
همواره انتخاب خوب از بد نمود. بنابر اين انتظار سقوط بدون درد و خون
ريزي حکومت اقتدارگرا و سفاک و سراسر نظامي صدام که به مدت 30 سال ،
حيات ملت عراق را در چنگال آهنين خود گرفته بود انتظاري ناممکن و بلکه
غيرعقلانيست.علاوه بر اين براي وقوع اتفاقي بهتر نسبت به واقعه اي بدتر
، نبايد به دنبال انگيزه هاي معصومانه و پاك عاملان بود. اگر در آن
دنيا اعمال را با نيات مي سنجند در اين دنيا و به خصوص در عالم سياست
چاره اي جزتحليل وسنجش اعمال با خود اعمال نيست و اصولاً آنان كه نمي
خواهند كاري صورت گيرد و از ترس آنكه مبادا كوچك ترين تحول و تغييري در
منطقه دامن آنان را نيز بگيرد ، به دنبال توقف هر تحول و اقدامي هستند
و چون صراحتاً نيز نمي توانند اين قصد را ابراز دارند ، عوام فريبانه ،
بهترين گزينه را ( فارغ از عملي بودن يا نبودنش ) با هياهو و داد و
فرياد در مقابل گزينه ممكن بهتر قرار ميدهند و در تقابل و انتخاب بد از
بدتر ، خوب انتزاعي غالباً غير ممكن را به ميان مي آورند.
قطعاًبر كسي پوشيده نيست كه انگيزه هاي آمريكا از
حمله به عراق ، صرفاً انگيزه هاي معصومانه و خالصانه و دلسوزانه اي چون
نجات مردم عراق و برقراري دموكراسي و دفاع از حقوق بشر و آزادي نبوده و
نيست و اين امري كاملاً مسلم است كه مهمترين انگيزه آمريكا تامين منافع
خود و بهره بردن بيشتر از عراق است .
اما مگر كدام كشور مهم ترين انگيزه اش در رفتارها
و روابط بين المللي منفعت نيست؟ بنابراين چاره اي نيست جز آنكه در
تعاملات بين كشورها ديپلماسي نحوه دستيابي به اين منفعت گونه اي باشد
كه نسبت به وضعيت قبل شرايط مطلوب تري براي اكثريت كشورهاي منطقه ( و
نه لزوماً بهترين شرايط براي همه ) فراهم گردد .
حمله آمريكا به عراق و سرنگوني صدام هم براي مردم
عراق و هم براي كشورهاي منطقه دقيقاً همان شرايط مطلوب تر ( نسبت به
وضعيت قبل ) و به عبارت دقيق تر يك فرصت است كه حال در مديريت سياسي
كشورهاي منطقه درايت و تدبر نياز است تا بتوانند از اين فرصت در جهت
منافع ملي كشورشان استفاده نمايند . ( چنانچه سقوط طالبان نيز چنين بود
) .
هر چند که براي قضاوت نهايي در مورد سرنوشت عراق
هنوز زود است و قضاوت در اين خصوص را بايد به آينده واگذار نمود اما
اگر مردم عراق و كشورهاي منطقه بتوانند از اين فرصت استفاده كنند چه
بسا امري مبارك و ميمون هم باشد .
مي توان براي حول حالنا الي احسن الحال دعا كرد
اما در عمل گاه چاره اي جز رضايت به حسن حال به جاي احسن الحال نيست .
در اينجا جا دارد به گروه هاي عراقي نيز براي
پرهيز از افتادن در ورطه خيال انديشي و خود محور بيني توصيه اي جدي
صورت پذيرد و اينكه اول پايگاه و جايگاه خود را در ميان مردم عراق
بشناسند و تحت تأثير شعارهاي القاء شده ، تماميت ارضي عراق را به
مخاطره نياندازند و از اين فرصت جهت تصفيه حساب هاي خود و کشمکش بر سر
سهمشان از کيک قدرت بهره برداري نكنند كه اگر اين گونه باشد قطعا ،
حكومت گارنر و برمر به مراتب براي ملت عراق به صلاح تر و مناسب تر است
.
سوم : آنكه عليرغم تصور برخي ، ضرر ادامه و وجود
حكومت صدام براي اسلام و منطقه و حتي براي مردم فلسطين و منفعت دراز
مدت ادامه اين حكومت براي اسرائيل در طول اين سال ها به مراتب بيشتر از
ساير كشورهاي منطقه و حتي كشورهايي بوده كه با اسرائيل مصالحه داشته
اند . ( نظير تركيه و مصر )
براستي ضرر تجاوز عراق به ايران و وقوع 8 سال جنگ
با ضرر كدام اقدام اسرائيل براي ما برابري مي كند ؟ ضربه اي كه 8 سال
جنگ بين دو كشور مسلمان ايران و عراق نصيب اسلام و مسلمين كرد با كدام
عمل حكومت اسرائيل بر عليه كشورهاي اسلامي قابل مقايسه است ؟ و يا
ضررهاي اقتصادي و اجتماعي و انساني حمله عراق به كويت براي ملت مسلمان
عراق و كويت و حتي عربستان بيشتر به تضعيف اسلام انجاميد يا اقدام
سادات در مصالحه با اسرائيل و يا دوستي هاي تركيه و اسرائيل ؟
فراموش نكنيم كه تمامي عزاداري ها ، تجمعات ،
راهپيمايي ها و اعتراضات نشان داده شده از سوي مردم عراق در اين روزها
، در طول حداقل 30 سال گذشته در سايه حكومت صدام ناشدني و غير قابل
امكان بود و اين همه انجام آزادانه اعتراضات و راهپيمايي ها و برگزاري
آزادانه بزرگترين تجمع و عزاداري شيعيان عراق امروز در سايه حكومت
آمريكايي جي گارنر صورت پذيرفته است .
اما تحولات اخير منطقه و حمله آمريكا به عراق براي
مردم كشورهاي همسايه و از جمله ايران ، جداي از تهديدات و خطرات آن كه
خواه نا خواه موجب ايجاد شرايط بلاتكليفي و عدم ثبات و نوعي حالت تعليق
سياسي است و تائيد اين سخن كه حضور بيش از پيش آمريكا در منطقه مسبب
توليد نوعي ناامني براي منابع و سرمايه هاي بالقوه و بالفعل كشورهاي
منطقه است ، از سوي ديگر خود يك فرصت است ، فرصتي در وهله اول براي
رهايي از تشويش تصميمات مجنون وار صدام و فرصتي براي راحت شدن از شر
حكومت بعثي وي.، حمله آمريكا به عراق ، فرصتي است براي مردمان كشورهاي
منطقه براي فشار به حاكمان
خود مطلق انگار براي رها شدن از زور و ظلم و جور و
تزويرشان فرصتي است براي آزادي خواهان تا به حاكمانشان بفهمانند كه
ماندن در قدرت و ادامه پادشاهي و خلافت و ولايت و اميري به سياق پيشين
برايشان هزينه دارتر از گذشته است و ترك تازي ها در عرصه داخلي به هر
دليل از دلخوش كردن به ارتش و گاردشان گرفته تا دل سپردن به باج دادن
هاي نفتي و تا تصور مشتبه شدن امر براي ولايت مردمان ديگر آن چنان هم
بي مدعي نيست .
اما استفاده از اين فرصت و بهره بردن از اين امكان
پيش رو ، مستلزم شجاعت است و دليري و نه زبوني و تعارف و معامله و
مصالحه ، شجاعت گفتن حقايق پنهان سانسور شده به دست خودمان در اين سال
ها و دليري پرده دري از دروغ ها و فريب هاي تحميل شده بر ذهن مردمان در
لفافه هايي به نام اسلام و دين و سنت و انقلاب و ... و قدس و فلسطين و
مبارزه با استكبار جهاني و هزاران هزار واژه مسخ شده در اين سال ها .
شجاعت در اجبار حاكمان براي بيرون آمدن از جهل
مركب ندانستن و ندانستن كه ندانستن ، شجاعت ايستادن و ستاندن دلسردي و
بي تفاوتي روشنفكران و نخبگان و نجات واژگاني چون دمكراسي و عدالت و
حقوق بشر و آزادي از دست دشمنان فرصت طلب و دوستان فرصت سوز تا ملعبه
دست شيخ و مفتي و محتسب نگردد .
خواستن دليرانه و بي تعارف آنچه كه سال هاست ملت مي خواسته و با مسامحه
دوستان و رعب دشمنان نتوانسته بر آن دست يابد و اگر نه که چنين خواستن
ميسر نيست شجاعت در ترک قدرت ملال آور و تن پرور و فرصت سوز در جهت
استيفاي حقوق به حق ملت .
فراموش نكنيم كه فرصت ها جون ابر بهاري است كه اگر
قدر وقتشان نشناسيم و كاري نكنيم بس خجالت كه از اين حاصل اوقات خواهيم
برد .
اما سخني هم با مسئولين و حاكمان نظام جمهوري
اسلامي ايران؛ ديديم كه بر خلاف تحليل هاي مسئولان و تحليل گران خرد و
درشت صدا و سيمايتان ، آمريكا در كمتر از 20 روز يكي از قوي ترين ارتش
هاي منطقه را به تسليم وا داشته و بر خلاف اظهار نظر قاطع و به قول
ايشان ، موثق وزير محترم اطلاعات نه پشه هاي باتلاق ها و مرداب هاي
عراق و نه بنا به تشخيص فرماندهان سپاه اشتباه تاكتيك هاي نظامي
نيروهاي آمريكايي در گسترده كردن خطوط مواصلاتي و عدم تمركز محورهاي
حمله و نه مصاحبه هاي سعيد الصحاف ونه فتاواي جهاد به زور صادر شده
برخي مراجع و نه مقاومت مردمي مورد ادعاي صدا و سيما و شبكه العالم ،
هيچيك نتوانست بيش از 20 روز مانع از تصرف عراق گردد .
حال بازشماييد و فرصت هاي از دست رفته و فرصت هاي
در حال تبديل به تهديد. باز هم آخرين هشدارهاي ناصحان و دلسوزان به شما
براي نجات منافع ملي و از دست ندادن فرصت ها تا حداقل اين بار بيدار
شويد و مشروعيت از دست رفته را با اعتبار قائل شدن براي اراده ملت و تن
دادن به خواستشان بازگردانيد .
از دست ندادن فرصت نه به معني تسليم شدن در برابر قدرت خارجي بلکه به
معناي خودداري از هر عملي از سوي حاکميت که نافي حقوق ملت و مخدوش
کننده هويت جمعي رو به ضعف مردم ايران است . از خاطر نبريد آنچه به رغم
تمامي قصه سرايي ها و تحليل هاي استراتژيست هاي زبده صدا و سيما در باب
قدرت و ثيات امنيتي رژيم صدام در نهايت به سقوط بيست روزه ديکتاتور
عراق انجاميد ; اضمحلال کامل هر گونه هويت ملي مردم عراق زير فشار خرد
کننده سي سال حکومت مستبدانه و اقتدارگراي صدام بود و هم ازين رو بود
که مردم عراق براي رهايي از يوغ حکومت خونريز مستبد حزب بعث به دخالت
خارجي تن دادند و مهمانان ناخوانده منادي آزادي را بر ميزبانان چندين
ساله فاشيست مسلک مدعي پاسداشت هويت عربي ترجيح دادند .
از دست دادن فرصت ها يعني بستن بيش از ده ها
روزنامه و نشريه و دوختن دهان صدها متفکر و دگر انديش. از دست دادن
فرصت ها يعني حمله به دانشجو و دانشگاه و ويران نمودن اعتماد
دانشگاهيان و نسل جوان به آينده ملک و مملکت است . از دست دادن فرصت ها
يعني به زندان افکندن روزنامه نگاران و انديشمندان به بهانه کنفرانس سه
روزه برلين و صدور حکم صد ساله زندان براي موسپيدان نهضت آزادي و
نيروهاي ملي مذهبي که تنها جرمشان دل سوزاندن براي کارآمد ساختن نظام
جمهوري اسلامي بوده و بس.
و در يک کلام از دست دادن فرصت ها يعني "تسليم
نشدن در برابر خواست ملت".
خواست ها و حقوقي همچون حق داشتن آزادي و حقوق
انساني برابر بدون درجه بندي شدن حقوق شهروندي (ماده 1و2و3 اعلاميه
حقوق بشر)و قرار نگرفتن تحت شكنجه و عدم برخورد تحقير آميز و رفتار غير
انساني ( ماده 5 )حق تساوي در برابر قانون و حمايت يكسان از افراد و حق
اعتراض به تبعيض ( ماده 6و7 ) حق عدم توقيف ، حبس و تبعيد خودسرانه (
ماده 9 ) حق برخورداري از مساوات در دادرسي و انجام دادرسي منصفانه و
عادلانه و علني ( ماده 10 ) حق برائت از جرم و گناه قبل از اثبات جرم
در دادگاه ( ماده 11 ) حق عدم مداخله خودسرانه حكومت در زندگي خصوصي و
عدم تعرض به حيثيت و آبروي افراد ( ماده 12 ) . حق آزادي اظهارعقيده
،چه فردي و تنها و چه علني و جمعي و به اتفاق ديگران ( ماده 18 ) حق
آزادي عقيده و بيان،چه آزادي در بيان عقايد بدون مداخله و مزاحمت و چه
پس از بيان و آزادي در طلب و نشر عقايد و افكار ( ماده 19 ) حق برگزاري
اجتماعات و تشكل ها ( ماده 20 ) و از همه مهمتر حق تعيين سرنوشت و نوع
حاكميت براي ملت بر مبناي اعتقاد به اراده ملت به عنوان اساس قدرت
حكومت ( ماده 21 ) و ساير حقوق بنيادي ديگر كه متأسفانه در طول اين سال
ها به دست حكومت تضييع شده و به يغما رفته است .
و فراموش نكنيد كه هر كس تنها در قبال حكومت و
جامعه اي كه در آن رشد آزادانه و كامل شخصيتش ممكن باشد و حقوق و آزادي
هايش در جامعه اي دموكراتيك به رسميت شناخته شده و تأمين گردد وظيفه
خواهد داشت ( ماده 29 ) و در برابر حاكميتي كه نه حقوق و آزادي هاي
فردي و اجتماعي ملت را رعايت مي كند ، نه براي حق آزادي بيان و عقايد
افراد و داشتن مطبوعات آزاد و مستقل احترامي قائل است و نه تأمين كننده
رفاه اقتصادي و امنيت اجتماعي جاني و رواني جامعه مي باشد و نه اجازه
اظهار نظر به دگرانديشانش مي دهد و نه حق تعيين سرنوشت و تصميم گيري
براي ملتش بر اساس منافع ملي به رسميت مي شناسد و راي و انتخاب ملت را
با انواع و اقسام محدوديت ها و حكم ها و اعمال نفوذهاي فراقانوني به
سخره گرفته و تنها ملعبه اي براي ژستهاي سياسي حكومت مي داند و رئيس
جمهور و وكيل و نماينده منتخب ملت را دست بسته حاكميت مطلقه مي خواهد و
در تصميم گيري هايش براي ملت نه بر اساس منافع ملي كه تنها بر اساس
توهمات و مشتبهات و خيال پردازي ها و رويا پروري هاي ذهني خود به قيمت
از دست رفتن فرصت ها و امكانات و منابع تصميم مي گيرد .ملت نيز در قبال
چنين حاكميتي احساس وظيفه نخواهد كرد .
بنابراين به شما حاكمان توصيه مي كنيم اكنون كه
اسكندراني در جوارمان اتراق كرده و لنگر انداخته اند ، به جاي كركري
خواندن ها و رجز خواني هاي بي پايه و احساسي و القاء توهم قدرت به خود
و تشديد تنش در ظاهر و چه بسا مصالحه و معامله در پشت پرده بر سرماندن
در قدرت يا با رعايت آنچه كه تا كنون رعايت نكرده ايد خود را مستحضر به
پشتيباني ملت نماييد تا لااقل بهانه ستانده و اصلاح امور را ميسر سازيد
و يا از قدرت فاصله بگيريد تا حداقل جان و مال و منافع ملت را بيهوده
فنا نسازيد .
و بگذاريد تا اين وطن براي ملت دوباره وطن شود .
« والسلام »
انجمن اسلامي دانشجويان
دانشگاههاي :
صنعتي امير كبير ،صنعتي شريف ، صنعتي خواجه نصير ، صنعتي اصفهان ،
تربيت معلم تهران ، علامه طباطبايي ، الزهرا ، شيراز و علوم پزشكي ،
تربيت معلم تبريز ، علوم پزشكي ايران ،اصفهان وعلوم پزشكي ، محقق
اردبيلي ، بوشهر و خليج فارس ، اراك ، امور افتصادي و دارايي تهران ،
پست ومخابرات ، بوعلي سينا همدان ، رازي كرمانشاه ، شهيد باهنر كرمان ،
شهيد صدوفي يزد ، زنجان ، شهر كرد ، زابل