دادگاهِ تاريخ
سیروس
طبرستانی
پنجشنبه
اول خرداد 1382 Mai 2003
وقتي
مصدق پس از 13 سال بازداشت در احمد آباد در حاليكه «اجازه نداده بودند»
هيج رد و نشانه اي از او در زندگي يوميه مردم ايران باقي بماند درگذشت،
«اجازه ندادند» در جوار شهداي 30 تير ماه 1331 دفن شود. از آن گذشته
«اجازه ندادند» حتي از سوي خانواده اش مجلس يادبودي براي او برگزار كنند.
شركت كنندگان را از روي عكس هائي كه از مردم گرفته بودند به بازپرسي
كشاندند تا ديگران عبرت بگيرند. با كنترل شماره اتوموبيل ها كوشيدند جلوي
مردم را بگيرند تا در مراسم يادبود اين «اشراف زاده وابسته به دربار
قاجار» و «از طرفداران پروپاقرص رضاخان»
(1)
شركت نكنند. «كامبون هاي سربازان با مسلسل و تفنگ و مجهز به دستگاههاي
فرستنده و اتوبوس هاي مملو ازعده اي با لباسهاي شخصي، اطراف قلعه احمد
آباد را در محاصره داشتند».(2) ولي، در نهايت، نتوانستند چرا كه آرامگاه
واقعي مصدق در دلهاي مردم بود. مردمي كه هيچ گاه خدمتگزاران واقعي خود را
از ياد نمي برند.
و مي بينيم 49
سال پس از سرنگون كردن حكومتش و 36 سال پس از مرگش، با همه تبليغاتي كه
حكومت پهلوي و پس از آن خودكامگي فقاهتي كرد و تاريخ معاصرمان را نه فقط
بازنوشتند كه كج نويسي كردند، ولي جواناني كه حتي پدران و مادرانشان به
عصر و زمانه مصدق به دنيا نيامده بودند در هر فرصتي كه پيش بيايد در ميان
آتش و خون شعار مي دهند، «مصدق، مصدق، راهت ادامه دارد (3).
مصدق نه مقبره لازم دارد و نه بزرگداشت و نه لازم است خيابان و ميداني به
نام او نامگذاري شود.
مقبره و بقعه و بارگاه ارزاني
مردگان!
يافتن چرائي
اين وضعيت به واقع چندان دشوار نيست. واقعيت اين است كه خرهاي لنگ،
سازنده تاريخ نيستند اگرچه به تاريخ سازي تظاهر مي كنند. ممكن است از مُد
افتاده باشد.. چه باك! توده ها تاريخ را مي سازند و همين است كه مصدق هر
روزه سرفرازتر از پيش قد علم مي كند و كار به جائي مي رسد كه اگر اين
روايت م. متخصص در تازه ترين شمارة «آزادي» راست باشد كه لابد
هست، حتي دشمنان سوگند خورده اش كه از هيچ جنايتي بر عليه حكومت او
خودداري نكرده بودند اكنون پيرانه سر«طرفدار مصدق سلطنت طلب» شده اند!
(4)
از دستاربندان حكومت گر در ايران هرچه بگويم كم گفته ام. تاريخ معاصر را
به شيوه اي به واقع بيشرمانه بازنويسي كرده اند تا در وجوه عمده به غير
از عبا و عمامه در آن چيزي نباشد. از همة امكانات خويش استفاده كردند تا
ذهنيت ايراني ها را در باره ي مصدق «تصحيح» كنند. از خدا و پيغمبر و قران
و قصاص مايه گذاشتند. ولي، نع، نشد و نمي شود....
اگر در سالهاي
اول، عربده هاي خميني را مي شنيديم كه «بهر بهانه اي، براي هر
استخواني ميتينگ راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخالفت كردن قابل تحمل
نيست»، بيست سال پس از آن همه تحريف و بازنويسي واقعيت ها،- بگير و
ببندها و شكنجه ها و اعدام ها و آدم ربائي ها به كنار - در يكي از
روزنامه هاي ارگان دستار برسران مي خوانيم كه در چهارمين سالگرد درگذشت
زنده ياد بازرگان، در 1377 «تظاهر كنندگان فرياد مي زدند، مصدق، بازرگان،
راهت ادامه دارد». (5)
و اما:
اردشير زاهدي
در نامه اي كه به پدرش فضل الله زاهدي مي نويسد ضمن عرض تبريك فرا رسيدن
روز 28 مرداد «كه ملت و كشور را نجات داديد» اظهار اميدواري مي كند كه «
تاريخ اين فداكاري و رشادت و ميهن پرستي شما را به ياد خواهد داشت».
(6)
تاريخ اين نامه را نمي دانم ولي مي
دانم اندكي بيش از دهسال بعد از كودتاي ننگين 28 مرداد، [در شهريور 1342]
فضل الله زاهدي در سوئيس درگذشت.
ولي دادگاه تاريخ را بنگريد!
به گزارش سلطان حسين سنندجي، كاردار
موقت از نمايندگي دائمي ايران در دفتر اروپائي سازمان ملل متحد به وزارت
امور خارجه:
«به علت نداشتن اعتبار و هم چنين
فقدان اجازه جهت تاديه اين مخارج [مخارج تشييع جنازه زاهدي] هنوز براي
تصفيه تعهدات مذكوره از طرف اين نمايندگي اقدامي به عمل نيامده، و از طرف
ديگر بيش از چهل روز از تاريخ فوت آن مرحوم گذشته و تاخير بيشتر در تادية
هزينه تشييع و حمل جنازه صورت خوشي ندارد.....» (7)
اگرچه قرار بود تاريخ «اين فداكاري
و رشادت و ميهن پرستي» تيمسار را به ياد داشته باشد ولي خيل «ميهن
پرستاني» كه باكودتاي ننگين 28 مرداد بر عليه حكومت مصدق به مشروطه ي
«ميهن پرستي» شان رسيده بودند، ظاهرا، تيمسار را از ياد برده بودند. نمي
دانم آيا جنازه تيمسار براي 40 روز در بيمارستاني در ژنو بلاصاحب مانده
بود يا اين كه بازماندگان تيمسار با آن همه ثروتي كه در سوئيس بهم زده
بودند هم چنان مي خواستند تا حكومت كودتا هزينه حمل جنازه را به تهران
بپردازد!
والله اعلم بالحقايق الامور.
ژوئيه 2002
1.
محمد كاظم انبارلويي: «اسلام نو
گرا»،به نقل از آزادي، شماره 27-26، تابستان وپائيز 1380، ص 223
2.
به نقل از «آزادي»، شمارة
27-26، تابستان - پائير 1380، ص 148
3.
بنگريد به «آزادي»، همان،
اعلاميه هاي « سازمان جوانان مبارز»، تهران، صص230-227
4.
م. متخصص: نگاهي بس كوتاه.... ،
آزادي شمارة 29-28، زمستان 1380، بهار 1381، ص 115
5.
به نقل از آزادي، همان
شماره، ص 218 و 223
6.
نامه هاي خصوصي فضل الله زاهدي به
اردشير زاهدي، تاريخ معاصر ايران، سال دوم، شماره 7،پائيز 1377،
ص 179
7.
جلال اندرماني زاده: « زاهدي در
تكاپوي قدرت»، تاريخ معاصر ايران،
سال دوم، شماره 7،پائيز 1377، ص 140