|
اتهامهاي پان تركيسم وپان عربسم بحثهايي هستند كه نخ نما شده اند. ما
دربرابر اين واژگان مي توانيم واژه پان فارسيسم را به كار ببريم كه تاكيد
دارد فقط يك قوميت
مسلط- كه كمتر از پنجاه درصد ساكنان اين كشور هستند- از تمام نعمات
اين ممكلت استفاده كنند. يعني فقط اين قوميت از نهادهاي مدني نهادهاي
فرهنگي وحزبي و اقتصاد و ثروتش برخوردار باشد. اين همان پان فارسيسم است كه
توسعه طلب هم هست وبه بهانه حوزه تمدن ايراني به تاجيكستان و افغانستان نظر
دارد و البته مي تواند مبناي نئو فاشيسم در كشور ما باشد وبويش را ما
قوميتها بيش از ديگران مي شنويم.
اين كه گفته مي شود ما به مسايل اقتصادي قوميتها - بدون توجه به مسايل
سياسي- پاسخ بدهيم نوعي خلط
مبحث است. مگر مي شود مسايل اقتصادي، فرهنگي، سياسي واجتماعي قوميتها
را از هم جدا كرد. اصلا سياست، بيان فشرده اقتصاد است. فرضا اگر عربي
خواستار تشكيل حزب يا انجمن فرهنگي گرديد يا اگر خواستار برچيدن طرح سياسي
وضد عربي توسعه نيشكر شد يا اگر گفت فلان شهر خوزستان ويران است به دادش
برسيد، چگونه مي توان اين مطالبات را از هم جداكرد.
اين كه آقاي نقيب زاده مي گويند”ما سر فرصت به قضيه قوميتها بپردازيم“ به
نظر من به معني بازهم شيره ماليدن و ماستمالي كردن مساله قوميتها وخلقهاي
ايران است كه دست كم از دوره مشروطيت به اين سو مطرح بوده است. در انقلاب
مشروطيت تركهاي آذربايجان - كه نقش عمده اي در آن داشتند- توانستند
انجمنهاي ايالتي و ولايتي را وارد قانون اساسي مشروطه بكنند كه در واقع
شبيه شوراهاي استان و شهرستان قانون اساسي جمهوري اسلامي است. درآن هنگام
همين ناسيوناليستها واز آن ميان آقاي مصدق و فاطمي - با تمامي احترامي كه
براي مبارزاتشان دارم- مانع اجراي اين قانون شدند. آقاي رزم آرا درسال 1329
مي خواست ماده مربوط به انجمنهاي ايالتي و ولايتي را اجرا كند.
لذا ما به اسلام دموكراتيك اميد بسته ايم. به نظر من اسلام چون نگاه
انترناسيوناليستي دارد مناسبترين گزينه براي ايران است. يعني اگر آقاي مصدق
نيز اكنون سركار بيايد با آن نگاهش به مساله قوميتها چيزي را حل نخواهد
كرد. پنجاه سال پيش ايشان يك چهره ملي ضد استعماري بود ولي اكنون پنجاه سال
از آن زمان گذشته است وزمانه ما زمانه ديگري است زيرا تحولات شگرفي در اين
پنجاه سال رخ داده كه چهره دنيا را عوض كرده است.
مسايل مبرم عربهاي خوزستان
بد نيست در پايان اشاره اي به مسايل خوزستان هم داشته باشم و بگو يم كه در
اين استان ميزان ناامني نسبت به ساير استانها بسيار بالاست، آلودگي محيط
زيست، محروميت، فقر، سوء تغذيه در ميان عربهاي بومي تحقير وتبعيض قومي
بيداد مي كند. اين را فقط من نمي گويم خود نمايندگان مردم در مجلس شوراي
اسلامي هم اين را مي گويند. آبادان و خرمشهر( محمره) تنها حدود بيست تا سي
در صد بازسازي شده اند. ميزان جرم، جنايت، اعتياد و دزدي در خوزستان پنج
برابر اصفهان است؛ در صورتي كه جمعيت استان خوزستان از استان اصفهان كمتر
است. آيا كسي درباره دلايل اينها
|
|
احزاب قومى
و نطفه نئو فاشيسم در ايران
تهیه و تنظیم: خالد عباسی ربیخه
بخش سوم
موج قوم گرايي در منطقه و جهان
ببينيد اين موج قوم گرايي – درست يا نادرست – روز به روز در حال تطور
وگسترش است. اگر از اروپاي غربي بگذريم كه دست كم صد تا صد وپنجاه سال پيش
اين مساله را به طور نسبي حل كرده است؛ هم اكنون نمودهاي آن را در اروپاي
شرقي نيز مي بينيم كه واپسين حادثه از اين نوع در مقدونيه رخ داد كه با
خردورزي حل شد. اين موج به سوي جهان اسلام هم حركت كرده است. مساله ملي
البته در منطقه ما ريشه پيشين دارد واين را امريكا ايجاد نكرده است. بيش از
هشتاد سال است كه كردها در عراق به خاطر حقوق قومي خود مبارزه مي كنند.
هشتاد سال پيش آمريكا قدرتي نبود. البته آمريكا ممكن است از هر چيزي
استفاده كند ومساله منحصر به قوميتهاي غير فارس نيست واصولا چر ما مسايل و
دردهاي كهنه خودمان را به دست خودمان حل نكنيم تا نوبت به دخالت ديگران
نرسد.
مساله قوميتها در مغرب ودر الجزاير وجود دارد و حاد هم هست. الجزاير ومغرب
كه ديگر دشمن آمريكا نيستند. ما نبايد همه چيز را به اين وآن نسبت دهيم.
اكنون هم تهمت ارتباط با امريكا را مثل نقل و نبات توزيع مي كنند و حتا
اصلاح طلبان در حاكميت نيز از آن بي نصيب نمانده اند. اين نوعي فرافكني
است؛ بياييد صورت مساله را پاك نكنيم و مشكل را بدون پيش داوري بررسي كنيم.
ببينيد پادشاه مغرب فرماني صادر مي كند كه زبان آمازيقي در كنار زبان عربي
در مدارس تدريس شود وبدين ترتيب زبان اقليت ”بربر“ در مغرب رسمي مي شود؛ در
صورتي كه در مقابل 18 مليون عرب دو سه مليون بيشتر نيستند. اين به باور من
نوعي خردمندي و خردورزي است نه توطئه امريكا.
نيز اين گفته كه ”معلوم نيست فعاليت احزاب قومي در چارچوب قانون اساسي باشد
يا نباشد“ در مورد احزاب سراسري هم صدق مي كند؛ تازه حزب قومي كه از نظر
جغرافيايي ومكاني محدودتر است.
ايشان صحبت از وفاق كردند ومن مي پرسم اين وفاق بر چه مبناست؟
بر اين مبنا كه به عرب و ترك بگوييم:
آقا تو الا بالله نبايد به زبان خودت درس بخواني، گرچه قانون اساسي
گقته كه تو حق داري به زبان مادري ات درس بخواني ولي اين قانون اساسي براي
ما پشيزي ارزش ندارد. قانون اساسي حق تشكيل حزب را به توي عرب و كرد و ترك
مي دهد يا لااقل مانع تشكيل آن نمي شود اما تو نمي تواني حزب تشكيل بدهي تا
مطالباتت را كاناليزه كني.
|
|
|
مگر جمهوري اسلامي ايران اين كار را نمي كند ؟
مگر حزب الله لبنان را ما حمايت نمي كنيم؟
مگر مجلس اعلاي انقلاب عراق در خود ايران مركز و تشكيلات ندارد؟
اين
امري طبيعي است كه هر كشور وهر دولتي مي كوشد حزبها و گروه هايي را كه از
نظر ايديولوژيك يا از نظر سياسي با آنها همخوان و هماهنگ است حمايت كند. به
نظر من نبايد هيچ يك از اينها بهانه اي براي كنار گذاشتن اصول دموكراسي و
مردم سالاري باشد و تنها دموكراسي است كه مي تواند وحدت ملي ووفاق ملي را
تحكيم كند و ديكتاتوري واستبداد وسركوب ونا ديده گرفتن حقوق خلقها و
وقوميتهاي ايران به هيچ وجه ما را به جايي نمي رساند.
|
|
تحقيق كرده است؟ بخش عمده اين قضايا ناشي از ستم قومي و عدم پيشرفت
وتوسعه متوازن ميان جامعه عرب خوزستان از يك سو و ساير مناطق ايران – به
خصوص مناطق فارس نشين – از سوي ديگر است. يعني به عرب خوزستاني نه روزنامه،
نه راديو، نه تلويزيون و نه حزب مي دهيم؛ نه آب شربش ونه اقتصادش را درست
مي كنيم وبعد به او مي گوييم آدم نكش، سرقت نكن، تجزيه طلب نباش، فلان نباش
بهمان نباش. مگر نبايد مردم عرب خوزستان از نعمت فرهنگ برخوردار شوند ودر
حد هموطنان فارس خود قراربگيرند؟
اين كار چگونه انجام خواهد گرفت؟
مگر نه اين است كه بگذاريم مطبوعات به زبانشان منتشر شوند و عربها بتوانند
زبانشان را در دوره ابتدايي بخوانند. ما مي گوييم بايد فرهنگ مردم عرب
خوزستان را بالا ببريم اما تاكيد مي كنيم اين كار بازبان دوم مشكل است.
دوستان به ما نگويند اينها به فارسي بخوانند نه اين كار امكان پذير نيست
دشوار است وكاربرد زبان عربي در ميان عربهاي خوزستان كه زبان مادري آنهاست
از زبان فارسي كه زبان دوم آنها به شمار مي رود به مراتب بيشتر است. ما
زبان عربي را در كنار زبان فارسي مي خواهيم.
من در اينجا سعي كردم دست روي زخم بگذارم . اينها مسايل و مشكلاتي است كه
بايد دير يازود حل شوند وتاخير پذير نيستند. بخشي از راه حل بادادن امكان
فعاليت به احزاب سياسي به خلقها وقوميتها امكان پذير است.
فراموش نكنيم كشور ما قبل از اين كه به كشور شاهنشاهي ايران تبديل شود
”ممالك محروسه ايران“ نام داشت يعني مجموعه اي از چند مملكت بود. حتا شيخ
خزعل هم منصوب شاهان قاجار بود و با اين كه از خودمختاري كامل برخوردار بود
خودرا ايراني و وابسته به ايران مي دانست.
مساله ديگر آن كه حزبهاي قومي مي توانند به پروسه حزبي شدن انتخابات در
ايران كمك كنند. يعني ما بايد به سويي برويم كه انتخابات را حزبي بكنيم؛ چه
در مقياس سراسري وچه محلي.
ما در ايران نبايد تجارب جهاني را ناديده بگيريم؛ ومن مي پرسم: آيا ما صد
وپنجاه يا دويست سال پيش، حزب يا سه قوه يا پارلمان داشتيم؛ يا مثلا در
زمينه فرهنگي رمان يا سينما داشتيم؟ ما همه اينها را از غرب گرفتيم. اينها
همگي زاده عقل بشر وبراي بهبود و آسايش زندگي انسان ايجاد شده است؛ حال چه
در غرب باشد چه در شرق. اگر مثلا قوانيني براي قوميتها يا حقوق قوميتها در
اروپا وضع مي شود همگي زاده ذهن بشر و براي حل مشكلات بشري است. ما هم در
ايران بايد استفاده كنيم؛ درست همان گونه كه در انقلاب مشروطيت استفاده
كرديم. وقتي در اروپا حزب قومي يا نظام فدراليسم يا مسايلي از اين قبيل
ايجاد مي شود ما مي توانيم آنها را با شرايط داخلي خودمان تطبيق بدهيم و از
آنها بهره بگيريم.
در پايان مي خواهم اشاره اي به نقش عوامل خارجي در احزاب قومي اشاره كنم كه
آقاي رضايي روي آن تاكيد كردند. نقش عامل خارجي مي تواند در احزاب سراسري
هم باشد. مگر ما در ايران حزبهاي سراسري كم داشتيم كه به خارج وابسته
بودند. اين وظيفه حكومت منتخب مردم است كه بر اين امور اشراف داشته باشد.
اصولا هر دولتي مايل است كه در حزبهاي ديگر كشورها نفوذ داشته باشد يا آنها
را زير مهميز خود بگيرد.
|
|