آغاجری
دستآویزی برای قدرت نمائی تمامیت خواهان
رضا میرزا
علی مشرف
*
اقتدارگرايان اگر در گذشته در باره نوع مقابله با جنبش اصلاحات در انتخاب
ميان دو استراتژي «نرم» و «سخت» دچار ترديد بودند، اينك شمشيرها را از رو
بسته و با اين انتخاب سياسي رقص مرگ خود در صحنه سياست ايران را شروع
كردهاند
حكم اعدام
آغاجري بدون ترديد نتيجه توافق و رويكرد بالاترين مقامات قضايي و حكومتي
ايران بود كه كليديترين حلقههاي قدرت در نظام سياسي ايران را در كنترل
بسته خود دارند. اين واقعيت را از جمله محمد خاتمي در جلسه شوراي عالي
امنيت ملي با تلخي بسيار بر چهره لاريجاني كوبيد. اما گستردگي واكنش
اعتراضي جنبش دانشجويي به اين حكم بيش از حد تصور و انتظار اقتدارگرايان
بود. هراس از گسترش بيشتر جنبش دانشجويي و استمرار آن به يكباره دولايه
اصلي محافظه كاران يعني تندروها و معتدلها را به كنش واحدي كشاند و در
حققيت بخوبي نشان داد كه بخش معتدل محافظه كاران تا چه حد از نظر سياسي
زبون و بي مايه است.
واكنش مقابله
جويانه واحد در برابر عواقب حكمي كه شايد در حدت و شدت اوليه آن دچار ترديد
جدي بودند، اما آغاز رقص مرگ و عريان استبداد در صحنه سياست ايران است.
دستگيري رهبران جنبش دانشجويي و تهيه ليست سياه و بسيج گسترده گروههاي فشار
و شرايط ناامن اجتماعي كه هر روز آن غير قابل پيشبيني است ، از نشانههاي
خزان استبداد است
حوادث روزهاي
اخير بخوبي نشان داد كه اقتدارگرايان بطور كامل هم از نظر ذهني و هم روابط
اجتماعي از پايگاه اجتماعي معين خود فاصله گرفته و به يك جريان كوچك سازمان
يافته اما پرقدرت مافيايي و توطئه گرايانه و ماورا همه قوانين و بازيهاي
سياسي رايج تبديل شده اند. استراتژي كنوني اقتدارگرايان را بايد رقص لخت و
عريان استبداد نام گذارد. در هم آميزي سختگيري و تعصب با جهالت و
نامدارايي ، درست آن چيزي است كه لااقل بخشي از محافظه كاران حكومت ايران
اهميت زيادي به پنهان كردن آن از نظر افكار عمومي مردم و بويژه جهانيان در
چند سال گذشته مي دادند.
اقتدارگرايان
كه زير پاي خود را خالي مي بينند، به انتقام خشن از نخبگان و انديشه
پردازان و فعالين جنبش آزاديخواهانه روي آورده اند تا پيوند آنها را با
پايگاه اجتماعي شان بگسلند. اقتدار گرايي اگر تا كنون با حضور چند چهره
علني فعال مانند قاضي مرتضوي، شريعتمداري و مصباح يزدي و امثالهم ميتوانست
از عهده كار خود برآيد اكنون به چهره هاي اصلي و مقتدر خود نياز يافته است.
حضور نمادين ولايت فقيه و نقش علنيتر وي در تهديد جنبش دانشجويي و
آزاديخواهي ايران گوياي اين نياز حياتي اقتدارگرايان است.
از همين روست
كه حضور علني و نمادين مثلث خامنهاي، رفسنجاني و شاهرودي به عنوان مدافعان
اقتدارگرايي ، دست كم بر ابهامات و توهمات بسياري در باره نقش راس حاكميت
جمهوري اسلامي ايران در مقابله سرسختانه با اصلاحات نقطه روشني گذاشت.
رفسنجاني پس
از مدتها سكوت از پشت صحنه به پيش آمد و وضعيت كنوني كشور را با سالهاي اول
انقلاب تشبيه كرد. او جنبش آزاديخواهي و دانشجويي و نارضايتي آشكار عمومي
در كشور را به نيروهاي «چپي ، منافق ، ليبرال و سلطنت طلب» نسبت داد. چنين
تحليلي از بحران مشروعيت حكومت براستي تنها با تحليل شاه از اوضاع كشور در
يكي دو سال قبل از انقلاب بر مبناي «تئوري توطئه» قابل مقايسه است.
علي خامنهاي
نيز تهديد كرد كه اگر مسئولان به وظايف خود عمل نكنند، ناگزير به مردم و
بعبارت ديگر گروههاي فشاري كه در كسوت لباس شخصي ها مراسم سالگرد فروها را
بر هم زدند، توسل خواهد جست. خامنه اي همه مشكلات كشور را ناشي از «دشمنان
خارجي و مراكز استكباري» دانست. بدنبال اين علامت هاي صريح بود كه فعاليت
گروههاي فشار اوج تازه اي گرفت و دستگيري رهبران جنبش دانشجويي و ايجاد
فضاي رعب و وحشت سياسي براي مرعوب كردن مردم براه افتاد.
به اين ترتيب
تنها چيزي كه در رفتار و گفتار زمامداران اصلي ايران به چشم نمي خورد ذره
اي عقلانيت و درك اوضاع سياسي ايران و ريشه يابي بحران مشروعيت حكومت است.
ناتواني زمامداران ايران از درك ريشه هاي بحران سياسي و ناخشنودي گسترده
مردم و مقصر دانستن استكبار جهاني بعنوان عامل تمام گرفتاريهاي و بدبختي
هاي ايران ، اما قبل از آنكه ناشي از گيج سري باشد، نشانه انتخاب استراتژي
سياسي رقص مرگ يا مقاومت تا پايان كار است.
آيا زمامداران
ايران واقعا به فلج روحي و عقلي دچار شده اند؟ آيا گفتار و رفتار آنان
نشانه قدرت طلبي بيمارگونه آنهاست؟ يا بي دست و پايي سياستمداراني دون
كيشوت وار كه تنها در جنگ با اوهام و خيالات ميتوانند هويت شواليه خود را
به اثبات رسانند؟ آيا براي پوشاندن ناتواني خود به جنگ با دشمنان خيالي
ميروند و ضعف هاي خود را در زير هارت و پورتهاي پر سر و صدا با رذالتهاي
اشباح گونه و نا موجود پنهان مي كنند؟
پاسخ هر چه
باشد اما مساله اساسي اين است كه اقتدارگرايان اگر در گذشته در باره نوع
مقابله با جنبش اصلاحات در انتخاب ميان دو استراتژي «نرم» و «سخت» دچار
ترديد بودند، اينك شمشيرها را از رو بسته و با اين انتخاب سياسي رقص مرگ
خود در صحنه سياست ايران را شروع كرده اند.
27 نوامبر 2002 اط |