سطح
واقعي يك قهرمان!
نقدي بر پاسخ
آقاي شعله سعدي
نوشته بابك
داد
1- راستش بعد از انتشار نقدم
بر نامه آقاي شعله سعدي ،كمي ترسيدم! ترسم از اين بود كه در صورت "بازداشت"
يا "شهادت"! آقاي شعله سعدي،عده اي مرا متهم كنند كه مقصر اصلي "شهادتش"
بوده ام! حال آنكه خيلي هاي ديگر،در نقد نامه او مطالبي به منتشر كرده
اند.با اين همه، ترسم از اين بود كه دستي دستي، دستانم به خون يكي از
فرزندان شجاع وطن(!) آلوده شده باشد! بابت همين،قرار گذاشتم كه ديگر درباره
آقاي شعله و ساير حرفهايي كه درباره نامه اش دارم، حتي يك كلمه هم نگويم و
ننويسم!هرچند كمي بعد خبردار شدم ايشان در خارج(آلمان) هستند و بدور از هر
خطري، اين نامه شجاعانه را نوشته و منتشر كرده اند.بابت همين؛ خيالم از
احتمال بازداشت يا شهادت ايشان راحت شد!
در نقد نامه ايشان به رهبر
انقلاب، اتفاقا" برخلاف آموزه هاي اخلاقي، كه به سخن بنگريد نه به سخنگو،
من با مفاد نامه ايشان كاري نداشتم و پرداختن به قوت استدلال آن را به
فرصتي ديگر حواله داده بودم. در مورد آن نامه لازم دانستم زنهار دهم كه قبل
از هر چيز بايد به نويسنده آن نگاه كرد و نبايد به اشتباه افتاد. بلكه
دقيقا" همينجاها لازم است كه به "انگيزه ها" كار داشته باشيم. زيرا گاهي،
انگيزه آنقدر تعيين كننده است كه بايد آن را كشف كرد،سپس به باقي قضايا
پرداخت.
به عنوان يك روزنامه نگار لازم
بود دانسته هايم درباره سوابق مشابه ايشان در سالهاي گذشته را به ياد همگان
و بخصوص جوانترها بياورم. لازم است روشهاي تند و قهرآميزي كه با نامه هاي
امثال آقاي شعله سعدي "كليد" مي خورند،نفي شوند و بي ثمريشان مورد توجه
قرار بگيرد.راستي آيا جوان يا دانشجويي كه منتقد برخي مسائل است،نبايد نسبت
به برخي شانتاژهاي ويران كننده افرادي مانند آقاي شعله سعدي،و نامه هايي كه
در آنسوي مرزها مي نويسند و منتشر مي كنند، هوشيار و آگاه شود؟ اگر آن
دانشجو يا روزنامه نگار جوان،به "شجاعت" و "سينه ستبر" آقاي شعله سعدي
اقتدا كند و از وي الگو بگيرد،و اگر به تقليد از اين نامه نگاري،جوانها
تندي كردند و تبعات آن تندي نصيبشان شد،آيا آقاي شعله، پاسخگويشان خواهد
بود؟
2- هر خواننده
معمولي مي تواند از مقدمه نقد اينجانب بر نامه آقاي شعله سعدي دريابد كه
اشاره به ارتباط نگارش نامه ايشان با فيلم سينمايي "شبكه"؛ تنها يك اشاره
طنزآميز بوده و آنگونه كه ايشان در نامه اخيرشان نوشته اند"مبناي تحليل آن
نقد" قرار نگرفته است.چه رسد كه بدين ترتيب،تمامي آن نقد را غلط فرض كرده و
بنويسند: " اساس و مبناي سناريو و تحليل شما بكلي غلط هست قطعاً نتيجه گيري
شما نيز غلط از آب درميآيد."
هر كسي فيلم شبكه
را ديده باشد، به طنزآميز بودن مسائل جدي آن فيلم واقف است.اشاره ام به
احتمال تاثيرپذيري آقاي شعله از فيلم "شبكه" صرفا" تاكيد بر كاريكاتوري از
شجاعت سياسي بود كه نامه آقاي شعله سعدي به ذهن خوانندگان متبادر مي
نمود!اما از آن طنزآميزتر اينكه، اشاره به محتواي فيلم "شبكه" را به منزله
تاييدي بر مواضع خود انگار كرده و نوشته اند: "از جمله شما هم تأييد
كرده ايد كه مردم در مقابل حكومت عصباني و خشمگين هستند."
كه البته شبيه
اين،در نامه اخيرشان بسيار ادعا كرده اند و سخنان خود را از زبان من نوشته
اند.غافل از اينكه هر خواننده فهيمي،خواهد دانست كه چه جملاتي متعلق به من
است و چه جملاتي منتسب به من؟
3-آقاي شعله نوشته اند كه من
بر مبارزه دائمي شان با دو جناح راست و چپ مهر تاييد زده ام.و البته با اين
تبصره كه هرگز مبارزه ايشان با دو جناح،"همزمان" نبوده تا امروزه بتوانند
ادعا كنند كه از سال 1367 منادي "خط سوم" بوده اند. مبارزه با دو جناح راست
و چپ، در صورتي در اذهان عمومي از آقاي شعله "يك نيروي مستقل" مي ساخت كه
مبارزه اي "همزمان در دو جبهه" بوده باشد.در صورتي كه مروري سطحي بر
كارنامه ايشان نشان ميدهد كه با حركاتي زيكزاكي،گاهي در جبهه راست بوده اند
و با دفاع "بد" از دولت سازندگي، برجناح چپ تاخته اند و گاهي بر عكس،اصلاح
طلب شده اند و بر راستها تاخته اند.و اين مبارزه،بيش از آنكه مبارزه اي
همزمان با دو جناح باشد و قبل از آنكه يك سياستمدار مستقل را در ذهن مردم
بسازد، بيشتر به همان موج سواري سياسي شبيه است كه قبلا" بدان اشاره كرده
ام.
طبيعي است از آقاي شعله انتظار
نداشته باشيم كه صداقت لازم را در بيان واقعيات تاريخي داشته باشند.شايد
لازم باشد بگذاريم ايشان به اين ادعايشان دلخوش باشند "كه اينجانب با نفي
هر دو جريان چپ و راست و به عنوان نيروي نجات بخش " خط سوم " از سال 1367
فعاليتهاي سياسي خود را رقم زده ام."
4- اما خوشمزه ترين بخش پاسخ
ايشان،كه البته رقت انگيز نيز هست، آنجاست كه "مهارت سياسي" خود را جار زده
اند و "همآورد طلبي" كرده اند! باعث تاسف است كه كسي بايد "شجاعانه از مردم
و دانشجويان و اصلاحات دفاع كند" كه از همه عادات پهلواني،فقط "رجز
خواني"آن را آموخته و چنين يادآوري ميكند كه:
"شما خود در خاطرات
خبرنگاري تان (سال1371)اعتراف كرده ايد كه مهارت سياسي من جو مجلس را عوض
كرد و منجر به تصويب اعتبارنامه ام گرديد... چرا خود عبرت نگرفتيد و عليرغم
اينكه يك بار مبارزه سياسي سختي را{در مجلس چهارم} با من آزمايش كرديد و
بيشترين آتش تهيه را هم شليك نموديد ولي شكست خورديد و حتي مهارت سياسي مرا
در آن دوئل موجب رفاقتي ريشه دار بين خودتان و من دانستيد چگونه مبادرت به
يك مبارزه جديد سياسي با من نموديد؟!"
آقاي شعله سعدي،كه
امروزه متاسفانه نزد كساني كه به اندازه مردم شيراز او را نمي شناسند،تبديل
به يك قهرمان شجاع شده ،اينگونه از مهارت سياسي خود دفاع مي كند. آيا نبايد
بر وضع و حال ساير منتقدان اين نظام گريست كه شجاعانش، چنين مهارت هايي
دارند و "مبارزه سخت سياسي خود" را با يك خبرنگار بيست و يك ساله(در سال
1371) به عنوان دليلي بر مدعيات خود و اثبات مهارتهاي سياسي خويش عنوان مي
كنند؟
در عين حال
خوشحالم از اينكه در خلال اين نامه نگاريها ميان من و آقاي شعله سعدي، سطح
واقعي ايشان مشخص شده است.چنانچه مي بينيد سطح واقعي آقاي شعله، هماورد
طلبي با كسي در اندازه هاي من است، نه رهبر يا مقامات يك نظام.آن هم نه من
امروز،بلكه خبرنگار 21 ساله اي كه فقط 2 يادداشت انتقادي عليه وي نوشته
بود! خرسندم از اينكه ايشان دانست بايد با سبك وزنها كشتي بگيرد و بيخود
براي مسئول كشور نامه هاي سرشار از ادعا ننويسد تا شجاع جلوه كند.سطح ايشان
همانست كه دو يادداشت يك خبرنگار 21 ساله در روزنامه سلام را ، "يك مبارزه
سخت سياسي" ميدانند كه "با تكيه بر مهارتهاي سياسي خود" توانسته در آن
پيروز شود!حال آنكه آن دو يادداشت پارلماني سال 71، حتي براي نويسنده جوان
آن، جنبه يك مبارزه سياسي نداشت و تا اين اندازه مهيج و سخت نبود. في
الواقع اگر بنا بود هر يادداشت پارلماني من در روزنامه سلام، كه بيشترشان
انتقادي بودند، يك مبارزه سخت سياسي باشد، پس بايد افتخار كنم كه بيش از 90
مبارزه سخت داشته ام! حال آنكه باور كنيد هيچ كدام آنها را، جز از طريق
رجوع به بريده روزنامه آن سالها، به ياد ندارم!چه رسد كه مانند آقاي شعله
سعدي، از هر كدام آن يادداشتها، يك افسانه بسازم و در دوسيه سياسي خويش
بايگاني نمايم.مي بينيد كه سطح ايشان،حتي چقدر از سطح يك خبرگار 21 ساله هم
به دور است؟
5-از سوي ديگر، من منكر آن
"مهارتهاي سياسي" ايشان نمي شوم،اما معتقدم اگر بايد به هر دروغ و دغل و
جوسازيي ميتوان عنوان سياستمداري داد، پس ديگر بايد بساط علوم سياسي را از
دانشگاهها برچيد و آموختن آن مهارتها را در محضر شيادان و دروغگويان
آموخت!البته ضمن احترام به آقاي شعله سعدي،حقيقتا" ايشان را براي تدريس
همان مهارتها هم تجويز نمي كنم، زيرا ايشان متاسفانه از بهره هوشي بالايي
هم برخوردار نيستند. في المثل هرگز معناي علامت تعجبي(!) را كه انتهاي جمله
اي كه در روزنامه سلام درباره "دوستي ريشه دار" با ايشان گذاشته بودم،
متوجه نشده اند.با آنكه معناي علامت تعجب در متن، براي همه خوانندگان روشن
است و حاكي از كنايه و مطايبه و دست انداختن است.با اين همه،من هنوز هم به
عواملي كه باعث آن "دوستي ريشه دار" با آقاي شعله سعدي شد،مرحبا و احسنت
ميگويم!و البته پشت همين جمله هم، يك علامت تعجب مي گذارم كه مطمئنم ايشان
هنوز هم معناي آن را بدرستي نخواهند دانست.شايد باز هم مانند اين پاسخنامه،
روزي مجبور شوند اينگونه نتيجه بگيرند و بنويسند:"چگونه شما از يك طرف
اعلام مي كنيد كه حداقل 10 سال ست با ديدگاههاي متفاوت و متناقض من آشنا
هستيد و در عين حال در خاطرات خود بصورت مسرت بخشي از دوستي ريشه دار با
اينجانب سخن مي گوئيد؟ آيا اين خود مصداق بارز فرصت طلبي نيست؟"
5-آقاي شعله نوشته اند:"ايراد
گرفته ايد كه هاشمي رفسنجاني را امير كبير ايران خوانده ام. و اين يك
واقعيت بود يعني رفسنجاني ميتوانست امير كبير ايران بشود ولي نشد...وانگهي
فرض كنيد كه من از رفسنجاني حمايت كامل كرده ام آيا اين يك چك سفيد امضاء و
بلاشرط است و بايد تا آخر عمر از ايشان دفاع كنم؟"
اگر اين نوع دفاع آقاي شعله
سعدي از مواضع قبلي شان، تبديل به يك اخلاق سياسي عمومي شود، آيا ديگر مي
شود راجع به عملكرد گذشته كسي سئوالي كرد؟آيا اين نوع استدلال كه چون بابت
حمايت از كسي يا طرفداري از يك جرياني،فقط سخناني گفته و چك سفيد امضاء
نداده است، مي تواند مبناي صحيحي براي يك رفتار سياسي باشد؟آيا اين
شيوه،رويه درست و قابل قبولي است؟آقاي شعله لابد مي دانند كه در دنياي
سياست كه از كسي چك قبول نمي كنند و فقط "حرف" و "نوشته" سياستمدارن، به
منزله بزرگترين وثيقه و سندي است كه به دادگاه تاريخ مي سپارند.اين سخن و
استدلال آقاي شعله سعدي، نه تنها توهين به حافظه تاريخي مردم است، بلكه
نشان ميدهد كه ايشان كمترين شناختي از علم سياست ندارند.ايشان حداكثر
ميتوانند به همان "مهارتهاي سياسي"خود افتخار كنند كه بواسطه آن مهارتها
توانستند "جو مجلس را عوض كنند و راي لازم را از نمايندگان بدست
آورند."ناگفته پيداست كه آن مهارتها، هيچ نسبتي با علوم سياسي ندارند.
6- آقاي شعله سعدي نوشته اند:"
اگر بجاي صد روز فقط 10 روز هم در جريان تبليغات خاتمي بوديد متوجه ميشديد
كه من تا چه حد از آقاي خاتمي حمايت كردم ؟"
در اين باره بايد بگويم من
هرگز مانند آقاي شعله سعدي ادعا نكرده ام كه " باخاتمي" بوده ام.چه رسد از
كسي بخواهم "متوجه ميشديد تا چه حد از خاتمي حمايت كرده ام"
عنوان نوشته هايم درباره
انتخابات و البته كليشه اجازه آقاي رئيس جمهور در پشت جلد كتاب
"صدروزباخاتمي"، احتمالا"چنين به ذهن متبادر مي كنند كه من هم در طول حضور
صدروزه ايشان در عرصه انتخابات دوم خرداد 1376 ،خدمات ناچيزي كرده ام.اما
حالا لازم است بگويم كه اساسا" علت نگارش كتاب "صدروزباخاتمي"،ثبت و ضبط
همه واقعيات آن انتخابات بود. و از جمله اين واقعيت كه ميزان حمايت امثال
آقاي شعله از آقاي خاتمي چقدر بوده و "تقيه" و "پنهان كاريشان" چقدر در
پيروزي آقاي خاتمي "مفيد و موثر" بوده است.در حقيقت حمايت آقاي شعله از
خاتمي، مربوط به قبل از انتخابات دوم خرداد نبوده، بلكه به بعد از دوم
خرداد برميگردد كه زمان "شيريني خوران" بود!
والا با توصيه دلسوزاني كه
مواضع متناقض امثال آقاي شعله سعدي را مي شناختند، بنا شده بود حتي المقدور
از حمايت امثال ايشان از آقاي خاتمي "جلوگيري" شود! زيرا در غير آن صورت،
احتمالا" بر سر آقاي خاتمي هم همان ميامد كه قبلا" بابت "دفاع بد"آقاي شعله
سعدي، بر سر ديگران رفته بود! با اين حال،امروزه هيچكس آقاي شعله را از
انتقاد نسبت به آقاي خاتمي و نقد دولت ايشان منع نكرده است.اگر به حرف من
بود،مشخصا" آقاي شعله سعدي را به اين كار توصيه هم ميكردم!چون بسيار تاثير
تبليغات معكوس را ديده ايم و خوب ميدانيم كه حمايت و طرفداري امثال آقاي
شعله سعدي،نتيجه معكوس و مخربي دارد.كمي در اوضاع و احوال بعد از اين كه
دقت كنيم، خواهيم ديد حضور آقاي شعله سعدي در صف مخالفان نظام،چه
دستاوردهاي منفي و چه ضايعاتي براي آنان به همراه خواهد داشت و بيش از
گذشته،موجب رويگرداني مردم از آنان خواهد شد.
7- ايشان نوشته اند:" لابد اين
خواست خداوندست كه من در لابلاي اين مبارزه طولاني و سنگين و مستمر با چپ و
راست و اصلاح طلب و محافظه كار كه به مثابه دو تيغه يك قيچي همه فرصتهاي
اين ملت مظلوم را قطعه قطعه كرده اند به ياري خداوند " راه سوم " را با
صلابت و شفافي هرچه تمامتر به مردم خوبمان عرضه نمايم."
آيا به صرف اينكه نامه آقاي
شعله سعدي به رهبر انقلاب، هم محافظه كاران و هم اصلاح طلبان را برآشفته
است، خود به تنهايي دليلي بر درستي محتواي نامه ايشان خواهد بود؟ آنگونه كه
دو جناح را به مثابه دولبه يك قيچي بنامد و خود را "راه سومي"معرفي كند كه
"با صلابت و شفافي" به مردم كشور عرضه شده است؟آيا هر كسي بتواند در ميانه
ميدان نبرد دو جناح قرار بگيرد،وهر دو جناح را بكوبد يا از سوي هر دو جناح
مورد ايراد قرار بگيرد،ميتواند مدعي "راه سوم" باشد؟
طبيعي است كه مخالفتهاي دو
جريان محافظه كار و اصلاح طلب در كشور، مطلق نيست و آنها بر سر مفاهيم و
اصول زيادي اتفاق نظر دارند.و باز طبيعي است كسي كه آن اصول واحد را زير
سئوال ببرد،مورد ايراد هر دو جريان قرار ميگيرد. از من نپرسيد كه آن اصول
واحد چيستند؟ بهتر است به اين استدلال آقاي شعله سعدي بيانديشيد و درستي آن
را مورد مداقه بيشتر قرار دهيد.هرگز نميتوان كسي را كه در كمال فرصت طلبي
به ميدان آمده و هر دو جريان را مورد تاخت و تاز قرار ميدهد، به عنوان
"نيروي نجات بخش سوم"قلمداد نمود و او را مورد وثوق و اطمينان دانست.كه اگر
چنين بود، لابد قبل از آقاي شعله سعدي، كسان ديگري كه با همين شيوه به جلوه
گاه آمده بودند، رغبتي در مردم برانگيخته و حمايتي از سوي مردم نصيبشان شده
بود.
8- بسيار دوستتر داشتم كه اين
جمله را، از ژرفاي ايمان و باورهاي آقاي شعله سعدي قبول مي كردم كه نوشته
اند:" مردم خود بهتر از هر شخص و جرياني از خود و شعور و سرنوشت خود دفاع
خواهند كرد. لطفاً قضاوت اينكار را در اختيار خود مردم بگذاريد و مطمئن
باشيد راه مردم و قضاوت مردم صحيح خواهد بود."
با اين همه، بابت اعتقاد محكمي
كه به اين سخن دارم، داوري ميان آنچه در اين نوشته ها بين اينجانب و آقاي
شعله سعدي درگرفت ، واميگذارم به شعور مردمي كه در خرد جمعي آنان هيچ
ترديدي نيست. و با تكيه بر همين خرد جمعي، به آقاي شعله سعدي توصيه ميكنم
به جاي فرافكني، حداقل مسئوليت دوران نمايندگي خود در دو دوره مجلس را
بپذيرند و بابت حركات زيكزاكي و اشتباهات خود، از مردم عذربخواهند. هرچند
معتقدم عذرخواهي ايشان، الزاما" نبايد همسنگ با نفي همه گذشته سياسي و همه
باورهاي قبلي شان باشد. بلكه ايشان مي توانند با نقد عالمانه امور، به سهم
خود تلاش كنند كه بدون غوغاگري، راستي راستي به صلاح اين كشور و مردم خوبش
بيانديشند.كاري كه همه دلسوزان در حال انجام آن هستند و همواره از سوي
كساني مثل آقاي شعله سعدي، به كنايه و طعنه و توهين، مورد هجوم قرار گرفته
اند.
***
در پايان به كساني كه در طول
هفته گذشته نقد مرا مورد نقد و اشكال قرار داده بودند، وعده ميدهم كه خيلي
زود، پاسخي را كه بر اشكالاتشان آماده كرده ام، در همين سايت بدست انتشار
خواهم سپرد.قبل از آن،توصيه ميكنم در برآورد اندازه و سطح واقعي آقاي شعله
سعدي دچار اشتباه نشوند.ايشان در پاسخ اخيرشان، اندازه و سطح واقعي خود
را،حسابي ناشيانه " لو" داده اند.حقيقت تلخ اينكه؛اندازه آقاي شعله سعدي،
اندازه و سطح مورد نياز براي تبديل شدن به يك "قهرمان ملي" نيست.
بابك داد
1 دي ماه 1381
|