ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

مبارزات مردم رو فرا گرفته بود، در یک چنین وضعی نیروهای نظامی رژیم، منطقه وسیعی را میلیتاریزه کردند، و از زمین و هوا به چریکها حمله می کردن. اون روزها ده ها هلی کوپتر در اون محل به پرواز در می آمدند. میشه تصور کرد چنین رویداد بزرگی، چه تکونی می تونست به اون جامعه خاموش و سیاه، بده. موضوع مخفی کردنی هم که نبود. اتفاقاً خودشون هم در رسانه هاشون خیلی روی این موضوع کوبیدن. و همه هم ازش مطلع شدند.

در سال 50 هم مبارزه با شدت بیشتری ادامه پیدا کرد. هر روز واقعه جدیدی بوجود می اومد و رسانه های رژیم هم مجبور می شدند اونها را منعکس بکنن. مثلاً می گفتن:"خرابکار" ها(رژیم، مبارزین مسلح رو خرابکار اسم گذاشته بود)، خرابکارها در فلان جا با مأموران درگیر شدند، به این یا آن مرکز سرکوب حمله کردند، به بانک ها دستبرد زدند، از محاصره خونه انقلابیون، از مقابله قهرمانانه اونها با نیروهای مسلح رژیم، از در گیری های خیابانی و غیره، خبر می دادند. در سال 50، گروه های دیگه ای هم به جنبش مسلحانه پیوستند، به خصوص سازمان مجاهدین خلق. همه این واقعیت ها باعث شد که واقعاً در عرض یک سال فضای سیاسی جامعه از این رو به اون رو شد.

ما حتی از عکس العمل دشمن هم می تونیم اینو متوجه بشیم. ببینین، آخرین رفیق از رفقای سیاهکل در 8 اسفند ماه دستگیر شد و رژیم، بدون این که خودشو نیازمند ظاهر سازی ببینه و دادگاهی اعلام بکنه، خیلی زود همه اون رفقا رو در 26 اسفند همان سال اعدام کرد. اون موقع هنوز خیلی احساس قدرت می کردند و همین خبر رو منتشر کردند و گفتند که دیگه تمام شد. خرابکاران را کشتیم و ما همچنان قدر قدرت هستیم. ولی همین رژیم شاه ظاهراً قدر قدرت، یک سال بعد، وقتی می خواست رفیق مسعود احمدزاده و رفقای همراهشو اعدام بکنه، خودشو در چنان شرایطی می دید که مجبور شد برای اونها دادگاه تشکیل بده، و صحنه های دادگاه وعکس انقلابیون رو هم توی روزنامه هاش منتشر بکنه. تازه، از این هم مهمتر در روز 11 اسفند، روز اعدام اون رفقا، اعلام تظاهرات به اصطلاح ملی کردند. به زور مردمو بسیج کرده، آورده بودن خیابان که بگند ملت خواهان اعدام خرابکارا هستند. ولی جالب هستش که با قدرت انقلابی مبارزین مسلح، اون تظاهرات هم به هم خورد، اصلاً رفقای فدائی، تیم زنده یاد مهدی فضیلت کلام که من عکسشو اونجا ( اشاره به دیوار کناری) دیدم، تریبون سخنرانی رو منفجر کردند. که دیگه همه چی بهم خورد و مردمی هم که به زور به اونجا آورده شده بودند، متفرق شدند.حلا من دیگه، از شرح خیلی از رویدادهائی که واقعاً هر کدومشون روی مردم تأثیرات مبارزاتی بسیار زیادی داشتن، حالا وقت نیست، من ازشون می گذرم.

این یک واقعیتیه که مبارزه چریکهای فدائی خلق بن بست مبارزاتی رو در ایران شکست. پس از اونه که ما یکه جنب و جوش مبارزاتی را در مردم می بینیم. می بینیم که اعتصابات کارگری رشد کردند، دانشجویان قهرمانی های قابل تحسینی از خودشون نشون دادن، و در میان دهقانان و سایر اقشار مردم هم مبارزه رشد کرد.

قبل از این که بیشتر از این در این روند پیش بریم، ببینیم که سازمان چریکهای فدائی خلق دراین دوره به لحاظ درونی در چه وضعیتی قرار داشت؟ تصویر برجسته اینه که علاوه بر شهادت رفقای سیاهکل در سال 50، بسیاری از رفقای اولیه سازمان، یا اعدام شدند، یا طی درگیری با نیروهای مسلح دشمن، شهید شدند و يا زير شکنجه به شهادت رسيدند. عده زیادی هم اسیر زندان ها شدند- هرکدوم از اینها گرچه خودشون جزء رویدادهای تاریخی و انقلابی آن دوره بودند- ولی به هر حال ضربه بودند و با این ضربه ها، سازمان در اواخر سال 50 ظاهراً در آستانه نابودی قرار گرفت؛ و واقعاً اگر تفنگ هر رفیقی که به زمین افتاده بود، ده ها دست دیگه دراز نمی شد که اون تفنگو برداره ، این سازمان از بین می رفت. ولی انگار که جامعه ایران در اون زمان مترصد یک راهگشائی بود که پتانسیل خودشو نشون بده. دسته دسته از جوانان به این مبارزه پیوستند و درواقع با کمک و حمایت جامعه بود که این سازمان توانست حیاتشو تضمین بکنه و ادامه کاری داشته باشه. حتی در سال 51 هم سازمان هنوز برای بقای خودش می جنگید. هنوز تثبیت نشده بود. کلمه تثبیت بعداً در نشریه نبرد خلق اومد. من یادمه که رفیق کبیرمون، حمید اشرف یکبار در توصیف این دوره گفت که: ما با سیلی صورت خودمونو سرخ نگه داشته بودیم.همانطور که می دونید من که خودم در اردیبهشت سال 50 دستگیر شده بودم، و بعد که در فروردین سال 52 از زندان فرار کردم، مجدداً به سازمان پیوستم. در این سال، در پرتو تجارب بدست اومده ، از شدت ضربه های پلیس به سازمان کاسته شده بود، ولی واقعاً مشکلات زیاد بودند. به لحاظ تکنیکی و تدارکاتی نیازهای زیادی مطرح بود، از تهیه سلاح و ساختن مواد مربوط به اون گرفته ، تا کارهای انتشاراتی ( با اون دستگاه های ابتدائی که در اون زمان وجود داشت).خیلی از این کارها توسط رفقا در"پایگاه" صورت می گرفت. (ما خانه تیمی نمی گفتیم و لفظ پایگاه را بکار می بردیم). کارهای مبارزاتی دیگه هم مثل ارتباط گیری با مردم، یا انجام عملیات مسلحانه هم همچنان ادامه داشت. به نظر من رفقای دست اندر کار در این دوره یکی از طاقت فرسا ترین شرایط زندگی را داشتند: بی خوابی های ممتد، فقر غذائی، انجام کارهای عملی زیاد، به حال خیلی دشوار بود. واقعاً وقتی گفته می شه که سازمان چریکهای فدائی خلق با خون ورنج بسیار ساخته شد، حرف گزافی نیست.

من اینو می گم به خاطر این که حالا یک عده از همه جا بی خبر نسبت ریاضت کشی به ما میدن، انگار که نعمت ها ریخته بود زیر دست و پای ما و ما می گفتیم نه ما نمی خوایم از اونها استفاده کنیم.!! نه، این طوری نبود.

اگر از آغاز تا آخر سال 52 را در نظر بگیریم، این دوره با همه سختی هاش، در عین حال یکی از حساسترین دوره ها هم بود. سازمان بر اساس تئوری انقلابی خودش حرکت کرده و باعث شده بود که فضای سیاسی به نفع توده ها تغییر بکنه، در تداوم این روند، سَمبُل های مبارزاتی مردم ایران هم بوجود می آمدند می دونید که انسانها محصول شرایط تاریخی جامعه خودشون هستند. دو تن از آن سَمبُل ها که در دل اون شرایط تاریخی ایران پرورده شده بودند، زنده یادان کرامت دانشیان و گلسرخی بودند. برخورد انقلابی و شجاعانه اونها در دادگاه و عکس العمل خیلی مثبتی که مردم ایران دراین رابطه از خودشون نشون دادن، این موضوع را به طور آشکار و غیر قابل انکار ثابت کرد که جنبش مسلحانه در دل مردم ایران جا گرفته و مردم از اون حمایت می کنند. و درعین حال، از اینجا به بعد ما شاهد بُعد دیگه ای از رشد مبارزه توده های مردم در جامعه هستیم. دادگاه آن رفقا در بهمن 1352 بود.در سال 53 علیرغم شدت گیری اختناق در جامعه، روحیه مبارزاتی مردم بسیاربالا رفت و مبارزاتشان رو به اعتلا بود. در آخر این سال، کار به جائی رسید که رژیمی که دست به هر ترفند و جنایتی می زد که مردم رو از سیاست بدور نگه

قبلی

برگشت

بعدی