بی توجهی اپوزیسیون در ارتباط با وضعیت کارگران ایران
به مناسبت روز جهانی کارگران
بر اساس آمار و ارقام، و عکس ها و ویدئوهای موجود در رسانه ها، بیشترین اعتصابات و تظاهرات علیه بیدادگری های رژیم حاکم بر ایران، در سراسر سال گذشته، متعلق به کارگران بوده است. و بیشترین دستگیری ها، زندان ها، شکنجه ها نیز متوجه کارگرانی بوده که با شهامتی استثنایی مقابل رژیم ایستاده اند. اما متاسفانه سازمان ها و احزاب اپوزیسیون، که در ارتباط با هر مساله ای ده ها بیانیه و پتی شن منتشر می کنند، و برای تصمیم گیری در ارتباط با مسایلی عادی، هر ساله چندین جلسه و کنفرانس دارند، کمترین واکنش را نسبت به وضعیت کارگران ایران داشته اند.
آیا این بی تفاوتی آشکار را باید در نداشتن درک ارزش کار کارگران دانست و یا عوامل دیگری هم موجب پیدایش آن شده است؟ به باور من بی توجهی آگاهانه یا ناآگاهانه اپوزیسیون نسبت به کارگران و کم کاری در بازتاب گسترده ی خواست های آن ها ریشه در فرهنگ غلطی دارد که هر نوع حق طلبی کارگران را به کمونیسم ربط می دهد. و تصور بر این است که هر فرد یا سازمان و حزبی که از خواست های کارگران دفاع کند و یا پشتیبان آن ها باشد حتما گرایشات کمونیستی دارد.
کارگران و انقلاب اکتبر روسیه
قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تبلیغات گسترده ی آن ها در ارتباط با حقوق و اهمیت ارزش کارِ کارگران، این اشتباه برداشت در ذهن مردمان عدالت خواهِ بسیاری از کشورها بوجود آمده بود، که کارگران شوروی و دیگر کشورهای کمونیستی وابسته به آن، خوشبخت ترین و شادترین و مرفه ترین مردمان هستند. با فرو ریختن دیوارهای به اصطلاح آهنین این سرزمین ها و آشکار شدن وضعیت بد مردمان، به ويژه وضعیت فلاکت بار کارگرانی که از ساده ترین حقوق بشری شان محروم بودند، شوک سختی برای بسیاری از مردمان، به ويژه دوستداران و باورمندان به سوسیالیسم بود.
اثرات سوسیالیسم در زندگی کارگران قرن بیستم
با این همه مساله ی مهمی که نمی توان آن را نادیده گرفت نقش و اثرات شگرف برخی از ایده های زیبای سوسیالیستی بود در تغییر ساختار اجتماعی کشورهای اروپایی و آمریکایی و دیگر کشورهای صنعتی.
تبلیغات گسترده ی کشورهای کمونیستی از یک سو و بحران های اقتصادی یک دهه قبل از جنگ دوم جهانی، به همراه ازدیاد روزافزون فقر و گرسنگی و بیماری و خطر شورش های غیرقابل کنترل کارگران از سویی دیگر، سبب شد که مصلحان این کشورها تغییرات وسیعی در ساختار اجتماعی خود بوجود آورند؛ به زودی دولت های این کشورها یکی پس از دیگری قوانینی را وضع کردند که براساس آن موظف می شدند، امکاناتی چون بیمه بیکاری و بازنشستگی، بیمه های درمانی، تامین مسکن، خدمات آموزشی و بسیاری چیزهای دیگری را که کمونیست ها به مردمان وعده می دادند، در اختیار مردمان قرار دهند. اما آن چه که در این میان به زیان کارگران تمام شد ترس از کمونیسم در برخی از کشورهای دیکتاتورزده ای بود که از یک سو قادر نبودند با امکانات رفاهی و تامین اجتماعی برای کارگران، مقابل تبلیغات کمونیستی بایستند. و از سویی دیگر از حق طلبی کارگران و احتمال شورش آن ها به هراس افتاده و روز به روز کنترل و فشار را بر آن ها سخت تر می کردند.
وضعیت کارگران ایران قبل از انقلاب
متاسفانه این بی تفاوتی در ارتباط با وضعیت کارگران و همزمان ترس از شورش آن ها حتی پس از فروپاشی شوروی همچنان و تا امروز در برخی از کشورها ی دیکتاتوری از جمله ایران پس از انقلاب وجود دارد. می گویم ایران پس از انقلاب، زیرا ایران قبل از انقلاب یکی از معدود کشورهایی بود که به دنبال کشورهای اروپایی و آمریکایی به فکر تامین رفاه اجتماعی کارگران افتاد.
توجه کنید، اولین فرمانی که در ارتباط با اصلاح وضعیت کارگران ایران صادر شد در سال 1302 خورشیدی بود. در این فرمان بر پایین آوردن ساعات کار (تا 8 ساعت در روز)، استفاده از حقوق برای روزهای تعطیل، و فضای سالم محیط کار تاکید شده بود.
ـ در تاریخ 1307 خورشیدی در دوران رضاشاه قانون منع برده داری و بیگاری به مجلس رفت. (22 سال بعد از امضای قانون مشروطه که به دلیل دخالت «روحانیون» نه از لغو برده داری نامی برده شد.
– اولین مقررات رسمی در مورد کارگران ایران در سال 1309 خورشیدی نوشته و به وسیله ی هیات وزیران آن دوره تصویب شد. در این مقررات بوجود آوردن صندوقی (که از برداشت درصد کمی از حقوق خود کارگران تغذيه می کرد) برای جبران حوادث ناشی از کار پيش بينی شده بود.
– در سال 1311 خورشید، برای جبران خسارت وارده بر کارگران دولتی در حین کار، بودجه ای دولتی در نظر گرفته شد.
ـ نخستین اداره ی دولتی در ارتباط با امور كارگری در سال 1314 خورشیدی به نام «اداره كل صناعت و معادن» تشكیل شد. این اداره «نظام نامه ی كارخانجات و موسسات صنعتی» را تهیه و در تاریخ 19 مرداد 1315 به تصویب هیئت وزیران رسانید.
و پس از آن، تا انقلاب ویرانگر اسلامی هر نظام نامه و قانونی که در ارتباط با کارگران تصویب شد همگام با قوانین پیشرفته بین المللی بود؛ تنها مورد منفی در چنين قوانین و نظام نامه ها ممنوعیت هر نوع اعتصاب و تظاهرات بود که تنبیه و زندان به همراه داشت.
کارگران امروز ایران
دو سال پیش در مقاله ای به مناسبت روز کارگر نوشتم: «کارگر ایرانی به برکت انقلاب اسلامی اکنون برده ای است در قرن بیست و یکم». به راستی که شیوه ی زندگی کارگران ایران هیچ شباهتی با کارگرانی که در زمانه ما، چه در کشورهای پیشرفته و دموکرات و چه حتی در کشورهای دیکتاتوری ندارد. واقعا در کدام کشور ثروتمندی میلیون ها کارگر در شرایطی قرار گرفته اند که فریاد بزنند: «ما گرسنه ایم»؟ در کدام کشور عقب افتاده ی فقیری کارگرانش یک سال بدون دستمزد مانده اند؟ و در کجای جهان کارگری که دستمزدش را طلب می کند، گرفتار زندان و شکنجه و مرگ می شود؟
روشن است که قانون اساسی حکومت اسلامی که بر اساس وجود ولایت مطلقه فقیه بنا شده و به انسان همچون موجودی بیهوش و درک و اراده نگاه میکند که باید همیشه قلادهای از اطاعت بر گردن داشته باشد، نشاندهنده ی این واقعیت است که این حکومت هیچ ابایی ندارد که به دوران برده داری قرون وسطایی بازگردد. چرا که حضور مذهب در حکومت٬ این نوع روابط برده داری گسترده را مشروع میکند و با تکیه بر آن، بیدادگران نه تنها شرمی ندارند بلکه افرادی چون مصباح یزدی با افتخار میگویند که: «ما همچنان به همهی مقررات بردهداری که قرآن آن را قبول دارد مومن هستیم». و هیچ کدام از آقایان به اصطلاح «متفکرین اسلامی» این شجاعت و شرافت را نداشته اند که اعلام کنند چنین روش هایی با زمانه ی سالاری حقوق بشر سازگار نیست، حتی اگر در قرآن باشد.
کم کاری اپوزیسیون در بازتاب خواست های کارگران
و در کنار همه ی بیدادگری ها و ناانسانی ها که حکومت مسلط بر ایران بر کارگران روا می دارد، همانطور که در بالا اشاره شد، متاسفانه اپوزیسیون حکومت نیز، در ارتباط با فجایعی که بود و نبود میلیون ها کارگر ایرانی را تهدید می کند، کمترین واکنش ها را داشته است. چنان که به نظر می آید آن ها نیز گرفتار همان فرهنگ غلطی هستند که پشتیبانی از کارگران را مساوی با داشتن گرایشات کمونیستی می داند. در حالی که براساس ماده بیست و سه مفاد اعلامیه حقوق بشر، همه ی گروه های سیاسی که به اعلامیه جهانی حقوق بشر باور دارند، موظف هستند مدافع و پشتیبان حقوق و شرایط منصفانه کارگران باشند. علاوه بر این تاریخ معاصر نشان داده است هیچ نیرویی بیش از کارگران نتوانسته در فروپاشی حکومت های دیکتاتوری موثر باشد؛ زیرا این کارگران اند که اگر اراده کنند، و اگر رهبران سیاسی پشتیبان آن ها باشند می توانند رگ حیاتی هر حکومتی را قطع کنند.