سایه هیولای جنگ در سرزمین مان با این پلیدان


شکوه میرزادگی

سالروز صلح وپایان جنگ، وآغاز فعالیت های هسته ای در ایران

در سال 2004، سازمان ملل متحد، روز هشتم و نهم ماه می (هجدهم و نوزدهم اردیبهشت) را که روز اعلام صلح، و پایان جنگ دوم جهانی ست، به عنوان روز یادآوری از قربانیان جنگ اعلام کرد، و از همه ی کشورهای عضو سازمان ملل و سازمان های دیگر خواست تا، در کنار بزرگداشت صلح و آزادی، هر یک از این روزها و یا هر دو روز را به نحوی مناسب به یاد و احترام قربانیان جنگ برگزار کنند.

در آستانه ی چنین روزی، دولت روحانی،در نظر دارد که « روز چهارشنبه {هشتم می} برنامه‌های مرحله‌ای ایران، برای انجام اقدامات متقابل در برابر خروج آمریکا از برجام، را اعلام کند.» به گزارش خبرگزاری دولتی ایسنا، « این اقدامات کاهش جزیی و کلی برخی تعهدات و آغاز بخشی از فعالیت های هسته ای می باشد که در چارچوب برجام متوقف شده بود».*

روشن نیست که این همزمانی، مثل بسیاری از موارد، نتیجه ی لجبازی های حکومت بی خرد و جاهلی ست که دایم و به هر بهانه ای بر طبل تهدید و ناسازگاری و دشمنی می کوبد و یا نادانسته و اتفاقی ست. اما هر چه هست از دید باورمندان به حقوق بشر که در سراسر دنیا روز پایان جنگ را جشن می گیرند و یاد قربانیان آن را گرامی می دارند، این اقدامِ رژیم مسلط بر ایران معنای زشتی خواهد داشت.

روز پایان جنگ دوم جهانی

هشتم ماه می 1945، (18 اردیبهشت 1323) یکی ازروزهای فراموش نشدنی و زیبای تاریخ بشری ست که مردمان قرن بیستم شاهد آن بودند. هفتاد و چهار سال پیش، در چنین روزی جنگ جهانی دوم به پایان رسید. روزی که تمام کشورهای درگیر جنگ اعلام صلح کردند، و جهانِ غوطه ور در خون و مرگ و ناامیدی، نفسی عمیق کشید و تولد دوباره اش را جشن گرفت.

جهان کابوسی هراس انگیز را از سر گذرانده بود: در طول فقط شش سال (1939 تا 1345) بیش از 65 میلیون کشته داده بود، میلیون ها زخمی و دست و پا از دست داده در کوچه ها و خیابان هایش پراکنده بودند، شهرهایش از هم پاشیده، میراث های فرهنگی و طبیعی اش ویران شده ، و گرسنگی و فقر و بیماری در هر گوشه اش به چشم می خورد. و با این همه مردمان در سراسر کشورها، به ويژه کشورهای جنگ زده خوشحال بودند و در کوچه ها و خیابان ها می رقصیدند.

گزارش های پس از جنگ نشان می دهد که مردمان آلمان، با این که پایان جنگ، از نظر قانونی برای آن ها مساوی با شکست و تسلیم بود، بیش از مردمان همه ی جهان از پایان جنگ شادمان بودند، زیرا آن ها علاوه بر به دست آوردن صلح، از شر یک حکومت دیکتاتوری ـ فاشیستی نجات پیدا کرده بودند. حکومتی که زیر سایه ی سیاه «حزب ناسیونال سوسیالیست» سال ها زندگی آن ها را زیر و رو کرده بود.

حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران بیست و شش سال (1919تا 1945) در آلمان قدرت سیاسی را در دست داشت، آخرین رهبر این حزب آدولف هیتلر بود (1933 تا 1945) با یک ایدئولوژی هولناک: گسترش و قدرت بخشیدن به یک نژاد؛ نژادی که به قول آن ها نام «نژاد آلمانی» را داشت. و تخریب و نابودی هر نوع عقیده و مرام و مذهب و نژاد متفاوت.

پایان جنگ جهانی در واقع آلمانی ها را هم آزاد کرد، آزاد از زندان دیکتاتوری، آزاد از زندان یک ایدئولوژی ویرانگر، آزاد از هراس و وحشت، و آزاد از تماشای زندان ها، شکنجنه ها، آدم سوزی ها و اردوگاه های کار اجباری و شعله ور کردن جنگ در کشورهای دیگر.

ضایعات عظیم جانی و مالی و روانی جنگ دوم جهانی که در تاریخ بشر سابقه نداشته درس های زیادی نه تنها به مردم آلمان که به مردمان انساندوست جهان داد؛ پژوهش ها مقالات، کتاب ها، فیلم ها و اسناد زیادی در ارتباط با زشتی و زیان جنگ و آموزش صلح طلبی و آزادی خواهی منتشر شد و اولین ثمره ی بزرگ اش تهیه و تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر، درست سه سال پس از پایان جنگ بود.

اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948تصویب شد، اعلامیه ای که در پیشانی نوشت اش به صراحت می گوید: «شناسايی حيثيت و کرامت تمام اعضای خانواده ی بشری و حقوق برابر و سلب ناپذير آن هاست که ضامن آزادی و عدالت و صلح در جهان است» و تاکید می کند که: «ناديده گرفتن و تحقير حقوق بشر، ندیده گرفتن آزادی بیان و عقیده، و وجود ترس و فقر در جهان است که وجدان بشری را آشفته خواهد کرد».

سایه ی هیولای جنگ در سرزمین مان

اما متاسفانه هنوز و همچنان نمونه هایی از هیولایی که ده ها سال قبل در آلمان سر برداشت، در این سو و آن سوی دنیا پیدایشان می شود، که به باور من زشت ترین و هراس انگیزترین شان حکومتی ست که با انقلاب اسلامی 57، در سرزمین ما متولد شد. حکومتی که 40 سال درست از همان نوع ایدئولوژی فاشیستی تغذیه کرده است که در آلمان زاده شد، با این تفاوت که در این یکی، نژاد جای خودش را به مذهب داده است: گسترش و قدرت بخشیدن به یک مذهب، و تخریب و نابودی هر نوع عقید و مرام و مذهب و فرهنگ. و بدتر از هم مدام خدمتگزار جنگ در این کشور و آن کشور بودن، با همان شیوه های دیکتاتوری در دوران هیتلر، با همان ترس ها و نابودی ها، با همان ویرانگری ها، با همان زندان ها، شکنجه ها. بگیریم در ابعادی کوچکتر، آن هم نه از آنجایی که نمی خواهند، از آنجایی که بیش از این قدرتش را ندارند.

در آستانه ی روز پایان جنگ دوم جهانی آرزو کنیم که سرزمین ما نیز شانس این را داشته باشد تا هر چه زودتر از شر جماعتی بد هیبت و خشن، جنگ طلب، آزادی کش، و انسان ستیز نجات پیدا کند و در جایگاه شایسته ای در میان کشورهای آزاد و دموکرات بنشیند و آنسان که در فرهنگ زیبایش هست مدارا و صلح و مهر را تبلیغ کند.