در فرانسه نيز رقابت امانوئل ماکرون رئيس جمهور فرانسه با مارين لوپن رهبر جبهه ملي فرانسه، به سود ملي گرايان خاتمه يافت. اگرچه ملي گرايان در کشورهايي مانند مجارستان و ايتاليا نيز به پيروزي دست يافتهاند، اما در برهه فعلي لازم است تمرکز ويژهاي بر روي نتايج انتخابات پارلماني اروپا در سه کشور انگليس، آلمان و فرانسه صورت دهيم. در اين خصوص نکاتي وجود دارد که نمي توان به سادگي از کنار آنها گذشت:
نخست اينکه متعاقب برگزاري انتخابات پارلماني اروپا، ديگر ترکيبي به نام “تروئيکاي اروپايي”، تعريف، ماهيت و کارکرد قبلي خود را از دست داده است! تا قبل از تحولات چند ساله اخير (از جمله برگزاري همه پرسي برگزيت و افزايش قدرت جريانهاي ملي گرا در آلمان و انگليس)، تروئيکاي اروپايي نقش خميرمايه يا فندانسيون تحاديه اروپا را ايفا ميکردند.
اين سه کشور معادلات سياسي، اقتصادي و امنيتي اروپا را ترسيم کرده و حتي بازي بازيگران متوسط و کوچک اروپايي (ديگر اعضاي اتحاديه روپا) را نيز با استفاده از روشهاي تشويقي، تنبيهي و اقناعي را تنظيم و با منافع کلان خود تطبيق ميدادند. “گذار از اروپاي واحد”، خط قرمزي بود که ۶ حزب سنتي مطرح در سهکشور مطرح اروپايي، يعني حزب سوسيال دموکرات آلمان، حزب دموکرات مسيحي آلمان، حزب جمهوريخواه فرانسه، حزب سوسياليست فرانسه، حزب محافظه کار انگليس و حزب کارگر انگلس نسبت به آن حساسيت ويژهاي داشتند. با اين حال هم اکنون بازي در بروکسل تغيير کرده است!
نکته دوم به پيام مهم انتخابات اخير باز ميگردد. اصلي ترين پيام انتخابات پارلماني سال ۲۰۱۹ اروپا، “مرگ تروئيکاي اروپايي” بود. در آينده اي نزديک، ملي گرايان در سه کشور انگليس، آلمان و فرانسه پروسه “بازگشت به قرن بيستم” را در اروپا کليد خواهند زد. چه امثال مرکل و ماکرون بخواهند يا نخواهند چنين حقيقتي را بپذيرند، اتحاديه اروپا در ايستگاه پاياني (Final Stage) قرار دارد. بديهي است که تنفس مصنوعي سران اروپاي واحد به اين مجموعه، آن هم با روشهاي نخ نماي گذشته ديگر حاصلي براي آنها به همراه نخواهد داشت.
نکته سوم، به موضوع “استقلال اتحاديه اروپا” در نظام بين الملل باز ميگردد. تروئيکاي اروپايي با بازي مستقيم و غيرمستقيم خود در زمين دموکراتها و جمهويخواهان آمريکا، اروپاي واحد را به يک “متغير وابسته به کاخ سفيد” در معادلات جهاني تقليل دادند.
همراهي تروئيکاي اروپايي با کارشکني هاي برجامي دولت ترامپ و بي ارادگي آنها در تامين منافع اقتصادي ايران تنها يکي از نمادهاي عدم استقلال اروپا در جهان امروز محسوب ميشود. در چنين شرايطي بايد به شهروندان اروپايي در خصوص تمايل نسبت به “گذار از وضعيت موجود”حق داد!
نکته چهارم و پاياني اينکه دستگاه ديپلماسي و سياست خارجي کشورمان بايد تعريف خود از “تروئيکاي اروپايي” را همزمان با تحولات اخير در اروپا تغيير داده و به روز نمايد. وزن تروئيکاي اروپايي در نقطه فعلي، نسبت به وزن اين سه ضلعي در ابتداي قرن بيست و يکم به مراتب کاهش يافته است. شايد “مثلث بي خاصيت” ، بهترين واژه اي باشد که بتوان تروئيکاي اروپايي را در قالب و چارچوب آن توصيف کرد.