حکم قصاص نفس محمد علی نجفی امروز از سوی سخنگوی قوه قضائیه اعلام شد. داماد نجفی در این باره گفت: به صدور حکم اعتراض داریم ، به زودی اعتراض خود را به مراجع قضائی اعلام می کنیم.
وی در خصوص علت اعتراض به حکم صادره از سوی شعبه 9 دادگاه کیفری استان گفت: یکی از موارد مورد بحث ؛نحوه اصابت گلوله است. طبق نظر کارشناسان؛ گلوله کمانه کرده و به شکل دفورمه از بدن مقتوله خارج شده است و از مصادیق قتل شبه عمد محسوب می شود که به نظر باید به نحوه اصابت گلوله بیشتر توجه شود.
وی تاکید داشت : کارشناسان پزشکی قانونی و وکیل محمد علی نجفی در جلسه سوم دادگاه به قصد رسیدگی تخصصی تر درخواست تیم کارشناسی اسلحه شناسی داشتند که به این درخواست به دلایلی نامشخص بی توجهی شده است.
وی در خصوص احتمال رضایت اولیادم در این پرونده اینگونه توضیح داد: صحبت هایی شده است . ترجیح می دهم در حال حاضر در این خصوص صحبت نکنم؛ انشالله به وقتش توضیح خواهیم داد. تنها تاکید می کنم که خانواده نجفی تاکنون با خانواده استاد در خصوص رضایت وارد صحبت نشده اند و افراد دیگری به ماجرا ورود کرده اند و صحبت ها برای دریافت رضایت از خانواده استاد تمام شده است .
قاتل و مقتول تمام شدند، حواس مان به مجرم اصلی باشد!
شکوه میرزادگی: جنایتی که در چند روز اخیر صفحات اول بیشتر روزنامه های فارسی زبان را به خود اختصاص داده، در سرزمین ما موضوع تازه ای نیست. در واقع چهل سال است که به برکت قوانین قرون وسطایی حاکم بر سرزمین مان و سیستم های آموزشی و رسانه ای که عقب افتاده ترین نگاه را، به زن، بر اساس قوانین موجود ترویج داده اند، آزار و شکنجه و کتک و قتل زنان از موضوع هایی ست که برای دستگاه های قضایی واپسگرای حکومتی امری عادی بوده و معمولا سر وصدای زیادی هم نداشته است.
آن چه که در اطراف «زن کشی» اخیر این همه جنجال آفریده، از یک سو به دلیل وجود مردی ست بی رحم و ضعیف که به عنوان یکی از امروزی ترین، معقول ترین و با سواد ترین شخصیت های وابسته به حکومت، صاحب مهمترین جایگاه های سیاسی در چند دهه گذشته بوده است، و از سویی دیگر وجود زنی ست جاه طلب و متظاهر که اگرچه تحصیل کرده و سر و ریخت و آرایشی مثلا امروزی داشت، اما تن به عقب افتاده ترین قوانین زن ستیزانه ی موجود داده و (درست یا غلط) در خدمت کثیف ترین و مهمترین عملیات جاسوس سازی جمهوری اسلامی قرار داشته است.
در چند روز گذشته، تا آنجا که من خوانده و شنیده ام، در کنار مقصر شناختن قاتل و یا مقتول و شرح جزییات زندگی خصوصی و اجتماعی آن ها، کمتر کسی به طور مستقیم رژیم مذهبی حاکم بر ایران را، متهم یا مجرم اصلی این واقعه شناخته است. در حالی که این قتل برکنار از همه ی جنبه های غیرانسانی اش، توانسته هم چهره ی کریه دیگری از چهره های حکومت حاکم بر ایران را، که جاسوس سازی و کنترل موافق و مخالف است، فاش کند، و هم اثرات ویرانگرانه ای را که حکومت مذهبی بر بخش بزرگی از طبقه ی متوسط جامعه گذاشته است. اثراتی چون بی ارزش کردن مفاهیم مدرن و حقوق بشری، تن دادن به قوانینی قرون وسطایی و متوسل شدن به دروغ و فریب و خودفروشی، برای رسیدن به هر خواسته ای.
ماجرای نجفی و میترا، و مطالب و اسنادی که به بهانه ی قتل میترا منتشر شده یکبار دیگر به روشنی نشان داده است که کار حکومت مذهبی حاکم بر ایران تنها بسیج کردن مردمان ساده ی کم سوادی نیست که با هر فراخوانی به خیابان ها می ریزند و شعارهای ابلهانه و «مرگ بر»هاشان چهره ی برخی از مردمان ایران امروز را حقیر و دور از تمدن نشان می دهند. بلکه ثابت می کند که حکومت توانسته بسیاری از زنان و مردان تحصیل کرده ی دانشگاه دیده را هم، تبدیل به افرادی کند که عملکردشان درست در چارچوب تعلیمات قرون وسطایی آیت الله ها و «اساتید» وابسته به حکومت اسلامی ست: مردانی که نه از آموخته های دانشگاه های مهم جهانی شان استفاده می کنند، و نه از شرافت و اخلاق انسانی شان، بلکه با چسبیدن به قدرت به راحتی رییس جمهور و وزیر و وکیل و مدیر و رییس می شوند و همه چیزشان را فدای مقام و پول می کنند، یا زنانی که نه با دانش و یا شایستگی شان، با روش های حرمسرایی، و صیغه شدن های روحی و فیزیکی، برای دسترسی به منابع مالی راحت و خواست های خود از هیچ بی اخلاقی ابایی ندارند.
در واقع آن چه که در روزهای گذشته، و در ارتباط با جنایت اخیر فاش شده، بیشتر از همیشه نشان می دهد، عملکرد جمهوری اسلامی چون برخی از حکومت های دیکتاتوری فقط هدف قرار دادن توده ها و مغزشویی آن ها نبوده، بلکه اثر زهر عقب ماندگی و جهل و بی خردی حکومت بر ذهن بخش وسیعی از طبقه ی متوسط نیز کارآیی داشته است؛ طبقه ای که در پی انقلاب مشروطیت و خواست جدایی دین از حکومت، موتور اصلی و پشتیبان همه ی تحولات ترقی خواهانه و انساندوستانه در ایران بوده است. و اکنون به قول خانم دکتر فاطمه دانشور، از اعضای سابق شورای شهر تهران و یکی از میلیون ها زنانی که در حد امکانشان (تا این لحظه و امروز) تن به سازش با قوانین واپسگرای موجود نداده: «ازدواج دوم و سوم و موقت و دایم، آشکار یا پنهان در سطح مدیران دولتی و خصوصی {که جزو طبقه ی متوسط و تحصیل کرده ی جامعه هستند} بسیار زیاد و تاسف برانگیز است.»
یکی از ساده ترین چیزهایی که در ارتباط با ماجرای اخیر تفاوت این افراد ساخته شده به وسیله ی جمهوی اسلامی را حتی با مردان سنتی نسل گذشته نشان می دهد، گفته ی پدر میترا استاد، از زبان میترا، و یک روز قبل از مرگ اوست، وقتی که «زن دوم شدن میترا» را یک «بی آبرویی» می داند.
گفته ی آقای استاد را (که از دراویش و حتما مذهبی هم هست) و به طور قطع سال ها پیرتر از نجفی 62 ساله، مقایسه کنید با نجفیِ تحصیل کرده ی «ام. آی. تیِ» آمریکا، که چون مردان عامی دوره ی قاجار و بدون هیچ شرمی با «زن دوم یا صیغه ای» اش عکس های چپ و راست می گیرد، و «سربلند» از «زن کشی» به دوربین ها لبخند می زند.
همین طور نگاه یک پدر نسل گذشته را مقایسه کنید با دختر جوان 36 ساله ی تحصیل کرده اش که برای رسیدن به پول و پست و مقامی بی ارزش تن به هر ذلت و بدنامی و مصیبتی داد.
***
اکنون متاسفانه میترا و نجفی با هر بد و خوب شان، به دست حکومتی بی آبرو و کثیف تمام شدند، حتی اگر نجفی بتواند به کمک حامیانش در قم و شورای مصلحت و غیره و یا با متوسل شدن به «قتل ناموسی» از مجازات بگریزد. اما حواس مان باشد که مجرم اصلی همچنان باقی ست و همچنان بود و نبود میلیون ها انسان را، که شاید تا همین اکنون سلامت و مفید مانده باشند، نشانه گرفته است. تنها نکته ی مثبت در این ماجرا امکانی ست که رسانه های داخلی به دست آورده اند تا به بهانه ی شهرت و مقام قاتل، و در شلوغی غیرقابل کنترل خبری وزارت ارشاد، و مقامات به اصطلاح امنیتی، چند روزی مسایل تکان دهنده ای از روابط درونی رژیم را نیز مطرح کنند. مسایلی که نشان می دهد مسبب بسیاری از قتل ها، فسادها، دزدی ها، و فروپاشی های اخلاقی در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی، حکومت مذهبی حاکم است.