ما در بازی بد و بدتر که قاعده آن بوسیله نظارت استصوابی و با ریاست آیه الله جنتی بر ما تحمیل شد؛ باز هم باختیم و تصورات خیالی خود را از دست دادیم. میدانستیم که حلقهای بنام نیاوران و حسن روحانی و حواریان ایشان شایسته نمایندگی مردم نیستند.
زیرا؛ در کارنامه گذشته ایشان و افرادی که به گرد وی جمع شده بودند نشانی از حقیقتجویی و عدالتطلبی و مردمداری دیده نمیشد و هرچه بود منفعتگرایی بود و فرصتطلبی اما چه چاره جز اینکه از ترس بدترها و با این امید که شاید و فقط شاید؛ ممکن است تیم روحانی در اثر اعتماد و صداقت مردم تحت تاثیر موج تازه و پر نشاط انسانی قرار گیرند و از فرصت گرانبهای بدست آمده استفاده تاریخی کنند؛ مجبور شدیم و فقط مجبور شدیم دوستان بد خود را انتخاب کنیم و به فردای بهتر امیدوار باشیم. اما و هزار اما که تصوراتمان بر آب و ناله هایمان در چاه بود؛ زیرا تخم مرغ ها را شکستیم ولی خبری از نیمرو نبود و بقول مولانا؛
رنج افزون گشت و حاجت نا روا شد.
تلاش من این است که بگویم ما چه خطایی کردیم و سهم ما در وضعیت بوجود آمده چه میزان بوده که امروز خون میخوریم و مُهر بر لب نهاده ایم و فقط بازی زندگی دردناک خود را تماشا میکنیم. می پذیرم که ما در انتخاب آقای روحانی دستمان بسته بود و مجبور بودیم که آش شورای نگهبان را نیش جان کنیم. ولی چرا واقعیت را در نیافتیم و چند سال بی خود و بی حاصل منتظر رسیدن خبرهای خوب بودیم. کجای کار لنگ بود و ما چه مسایلی را درست تحلیل نکردیم که باعث شد دل نگرانتر و رنجورتر از پیش باشیم؟
به نظر من؛ سه اشتباه ما جدی و اساسی بود و همین خطاهای تحلیلی؛ زندگی ما را پر درد و آزار کرد.
۱- اشتباه کردیم که خیال کردیم با پیروزی بدها؛ بدترها دست از سر مردم میکشند و فرصت یک زندگی شاداب و با طراوت را به آنها میسپارند. بدترها وقتی شکست خوردند بجای احترام به حقوق مردم و به قول خودشان رعایت حقالناس؛ با قدرت بیشتری به میدان آمدند و به اندازه خود؛ در ناموفق شدن دولت کوشیدند و راهها را ناهموار ساختند.
۲- دومین اشتباه مهلک ما؛ خطای انسان شناختی ما بود که به درستی؛ نه خود راشناختیم و نه دیگران را ارزیابی واقعی کردیم. ما باور نداریم که تغییر خلق و خوی و ایده و عقاید انسانها واقعا کار بسیار بسیار دشواری است. اگر دقت کنیم میبینیم همین شهر بی نظم و بی صاحب تهران با همه شهرداران ناتوانی که داشته؛ در طول ده سال گذشته تغییرات فراوانی کرده؛ در و دیوار و رنگ و شکل آن عوض شده ولی مردمانش همان هستند که بودند؛ زیرا سنگ و آهن و تیر و تخته تغییر میکنند ولی انسانها به سختی عوض میشوند و در مقابل تغییر مقاومت میکنند. برای همین اشتباه کردیم و فکر کردیم حسن روحاني و حلقه هاي دور و برش اگر با رای مردم سر کار آیند لابد شخصیت مردم خواه؛ عدالت طلب و نیک اندیشی خواهند داشت ولی فراموش کردیم که وقتی جو و هیاهو بخوابد هر کسی به همان اصل خود باز خواهد گشت و روحانی و تیمش همان شدند که بودند بدون کمترین تغییر.
۳- و سومین اشتباه ما هم این بود که هنوز باور نکردیم که سیاست وقتی بی مهار و نظارت باشد؛ حتی اگر غزال رعنای زیبا هم به آن تکیه کند کم کم گرگ میشود و حقوق مردم بدبخت را تکه پاره میکند؛ برای همین بدها وقتی به قدرت رسیدند دیگر بد نبودند بلکه روی بدترها را هم سفید کردند. پس آقای روحانی؛ ما اشتباه کردیم که بی خود به شما امید بستیم؛ مشکل از شما نبود. خطا؛ برداشت غلط ذهن ما بود.