درسی از انقلاب مشروطیت برای اپوزیسیون

شکوه میرزادگی

درسی از انقلاب مشروطیت برای اپوزیسیون سیاسی و فرهنگی

هر ساله، همزمان با سالگرد انقلاب مشروطیت، حسرتی سنگین در جان مشتاقان آزادی زنده می شود: به راستی چگونه شد که در پی انقلابی که ما را از قرون وسطا به جهان امروز پرتاب کرد، و قدم زدن در سال های پس از آن، با هر کمبود یا ایرادی که بتوان بر آن گرفت، در دنیایی بود که عطری نو، و آوازی فردایی داشت، ناگهان گرفتار هیولایی شدیم که بد هیبت و لجام گسیخته از گور قرون وسطا سر بر داشت و چنگال بر گلوی همه ی دست آوردهای زیبا و امروزینی فرو برد که از مشروطیت به بعد به دست آورده بودیم؟
به باور من، آن چه که ما را گرفتار این هیولا کرده بی توجهی ما به مساله ی عمده ای به نام «فرهنگ» بوده است. یعنی «خواست آزادی های سیاسی» چنان ما را مشغول کرده بود که در راه رسیدن به آن به بیراهه ی انقلاب افتادیم و گم شدیم و فراموش کردیم که، در دنیای امروز، به دست آوردن هر خواست سیاسی، بدون توجه به ارزش های مرتبط آن با فرهنگی پیشرفته، ساختن خانه ای ست بدون پنجره هایی برای تماشا و نفس کشیدن. یعنی ما باید می فهمیدیم که حتی دادن شعار «آزادی، استقلال، حکومت اسلامی» نشانه ی بی خبری کامل از فرهنگ پیشرفته ای بود که انسان قرن بیستم با صدور اعلامیه حقوق بشر به آن مجهز شده بود.
یکی از مهمترین تفاوت های بین دو انقلاب مشروطه و اسلامی حضور عنصر «فرهنگ» در خواست های انقلاب مشروطیت و حضور «بی فرهنگی»در خواست های انقلاب اسلامی ست؛ به طوری که حتی مذهب، که در چارچوب یکی از تعاريف فرهنگ قرار می گیرد، در سرزمین ما اکنون تعریف و عملکرد تازه ای گرفته و به ضد همه دست آوردهای انسانی فرهنگ معاصر برخاسته است.(*)
این جدا شدن از فرهنگ نوين بشری آنچنان در انقلاب اسلامی قوی بود، که تبدیل به یک روش آموزشی ضد فرهنگی در حکومت شد و اثرات منفی و ویرانگر آن نه تنها در میان پیروان حکومت، که در میان بسیارانی از مخالفان حکومت نیز، بی آن که آگاه باشند، شیوع پیدا کرده است.
در حال حاضر کار به جایی رسیده که اکنون ما با داشتن اپوزیسیون فرهنگی قدرتمندی در خارج کشور، همچنان امکان ارتباط کافی با مردمان و اثر گذاری بر آن ها را به دست نیاورده ایم. و این چیزی نیست جز عدم همکاری «اپوزیسیون سیاسی» با «اپوزیسیون فرهنگی» و بالعکس.
اين «رابطه» حتی در خارج کشور بسیار کمرنگ است. برخی از اهالی سیاست توجهی به کارهای اپوزیسیون فرهنگی ندارند و برخی حتی آن را ندیده می گیرند؛ به طوری که وقتی می گویند «اپوزیسیون کاری نکرده»، حواس شان نیست که متوجه عملکرد درخشان بخش فرهنگی اپوزیسیون نيستند. خود داشت
چندی پیش؛ دوست عزیز دانشمندم دکتر مسعود نقره کار، در مهستان جنبش سکولار دموکراسی ايران، و در ارتباط با «کمیته ی حمایت از بیانیه ی تکمیلی» سخنرانی داشت. در این سخنرانی ایشان، ضمن لزوم تأکيد بر همکاری بین اپوزیسیون داخل و خارج، اشاراتی داشت به عدم کارآیی اپوزیسیون خارج کشور. اين عبارت «عدم کارآیی اپوزیسیون خارج کشور» سه چهار سال است که از زبان های زیادی شنیده می شود. من برای ایشان نوشتم که فکر می کنم لازم باشد، به ويژه شما، تفاوتی قایل شوید بین اپوزیسیون سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی. و اشاره ی کوتاهی داشتم به عملکرد «اپوزیسیون فرهنگی» در خارج کشور، که خود ایشان نقش بزرگی در برخی از آن داشته اند.
من البته این را قبلا هم در مقاله ی بلندی تحت عنوان «آزادی خواهی در اپوزیسیون، آوازی که خاموش نمی شود» مطرح کرده ام. در آنجا توضیح داده ام که چرا نمی شود گفت «اپوزیسیون کاری نکرده است» و در همانجا کارنامه ی اپوزیسیون فرهنگی و سیاسی را با هم بررسی کردم. چون در شرایط کنونی که مبارزه ی ما با حکومتی مستبد، و فرهنگ ستیز است، اپوزیسیون سیاسی نمی تواند بدون اپوزیسیون فرهنگی کارآیی داشته باشد.
باور دارم که اپوزیسیون فرهنگی در چهار دهه ی گذشته کار عظیمی انجام داده است. به طور مثال، «تابوشکنی» حکومت مذهبی کار اپوزیسیون فرهنگی خارج کشور بوده است، همین طور رساندن صدای زنان ایران به مراجع حقوق بشری در مورد خواستاری آزادی پوشش و حقوق برابر. همینطور مطرح کردن مفهوم هویت ملی و اهمیت و پاسداشت فرهنگ ایرانی، یا توجه به میراث فرهنگی، و محیط زیست و اهمیت آن، از یک سو، و خبر دادن از ویرانی های عمدی و غیرعمدی رژیم به مراجع مربوط به آن ها، از سویی دیگر. یا جنگ با خرافات، و بالاخره آموزش و جا انداختن مفاهیم مهمی چون حقوق بشر و سکولاریسم در بین جوان ها و طبقه ی متوسط تحصیل کرده و برخی دست آوردهای دیگر.
متاسفانه بیشتر اهل سیاست هنوز نمی دانند که، بدون یاری گرفتن از اپوزیسیون فرهنگی، آنها یکی از بال های پرواز خود برای رسیدن به دموکراسی، و به ويژه سکولاریسم، را از دست می دهند.
اپوزیسیون سیاسی شاید بتواند، در پی یک کودتا، یا یک انقلاب، قانون اساسی دموکرات و سکولاری را به مردم پیشنهاد کند و مردمان هیجان زده هم فوری آن را بپذیرند؛ حتی می تواند آن را به رأی مردم بگذارد و با اکثریت آرا به تصوی اش برساند، اما به طور یقین نمی تواند انتظار داشته باشد مردمی که در یک دوران بلند دیکتاتوری مذهبی به دنیا آمده ، رشد کرده ا و آموزش های غلط دیده اند به راحتی بتوانند چنین قوانین مدرن و دموکراتی را درک کرده و یا به آن عمل کنند. و این مهم، یعنی آموزش شناخت و درک اهداف و راه کارهای اپوزیسیون سیاسی با اپوزیسیون فرهنگی ست.
اگر در این دوران چهل ساله اپوزیسیون سیاسی مساله فرهنگ را جدی می گرفت، و اگر اهل فرهنگ مدعی نبودند که بدون کمک اهل سیاست می توانند کاری کارستان برای ایران انجام دهند، اکنون گفته نمی شد که چهل سال است اپوزیسیون کاری نکرده است.
در حال حاضر به نظر می رسد چاره ای نیست جز این که این دو بخش از اپوزیسیون جمهوری اسلامی، همچون دوران مشروطیت، هم پیمان شده و راه پیروزی مردمان ایران را هموار کنند. با این تفاوت و شانس بسیار مهم که در این دوره اگر چه «روحانیون» صاحب زور و قدرت و حکومت شده اند اما، از آنجاکه دیگر معنویت و آبرویی برایشان نمانده، به طور قطع نمی توانند دیگر باره با اتکای به اعتقادات مردمان ساده، در راه رسیدن به آزادی و سکولاریسم موانعی ایجاد کنند.
——————————–
*ـ از آن جا که در سال های اخیر مفاهیم بار معنایی متفاوتی در نزد مردمان ما پیدا کرده اند. من، بدون اینکه به خوب و بد این تفاوت ها بپردازم، فقط می خواهم بگویم معنا و مفهوم فرهنگ برای من همان معنایی است که واژه نامه های رايج در بیشتر کشورهای پیشرفته برای آن می شناسند؛ که ساده ترین تعریف برای فرهنگ این است: «مجموعه ی دانش، ادب، معرفت، شناخت، فلسفه، تعليم و تربيت، عقاید و باورها و آثار علمی و ادبی و تاریخی يک ملت.». از اين ديدگاه، هیچ ملتی یا حتی هیچ شخصی در جهان نمی تواند «بی فرهنگ» باشد، اما ملت ها، حکومت ها و اشخاص می توانند صاحب فرهنگی پبش رفته یا فرهنگی عقب افتاده باشند. و به این خاطر است که در اصطلاح از ملت ها، حکومت ها، و اشخاص با عنوان «با فرهنگ» و «بی فرهنگ» نام می بريم.