شکوه میرزادگی
روز گذشته رسانه های داخلی خبر از تخریب یکی از دیوارهای آرامگاه «یعقوب لیث صفاری» دادند.(*) در این خبر گفته می شود تخریب این آرامگاه که در «فهرست میراث ملی ایرانیان» به ثبت رسیده، در حین عملیات مرمت آرامگاه صورت گرفته است. اما یکی از دوستداران میراث فرهنگی در ایران به بنیاد میراث پاسارگاد نوشته است که: «خراب کردن دیوار ضلع جنوبی آرامگاه ـ به دلایلی ـ از ابتدا جزو پروژه سازمان میراث فرهنگی بوده، و این سخن که می گویند، مرمت کاران اشتباه کرده اند، دروغ است» اما او هم دلایل خراب کردن این دیوار را نمی داند!
برای دوستداران میراث فرهنگی چهل سال است که خبر ویرانی آثار تاریخی و فرهنگیِ غیر مذهبی ایرانیان به صورت کابوسی تلخ تکرار شده است. هر چند وقت یکبار، خبر ویرانی بناهایی را می شنویم که به خاطر تعریض جاده ای، بزرگ کردن میدانی، گسترش فضای امامزاده و یا مسجدی، دفن «شهدای جنگ»، و یا «اشتباه مرمت کاران» انجام گرفته است. و همه ی این ها زیر نظر و یا با اجازه مستقیم «سازمان میراث فرهنگی و گردشگری» حکومت اسلامی بوده است.
عجیب است که چرا در تمام مدت این چهل سال هیچ مسجد و امامزاده ای به این بهانه ها خراب نشده؟ و هیچ مرمت کاری به اشتباه و یا غفلت بخشی از آن ها را ویران نکرده است. و همیشه خیلی از مسئولین پاسخگوی عملیاتی بوده اند که برای آثار مذهبی انجام می شده؛ از آثاری که در ایران هست و تا آثاری که در عراق سالیانه میلیون ها دلار برایشان «طلا و نقره» هزینه می شود.
باید توجه داشت که پروژه ی مرمت آرامگاه یعقوب لیث نیز زیر نظر مستقیم سازمان میراث فرهنگی انجام گرفته اما آن ها حتی حاضر به گفتگو با خبرنگاران نشده و فقط گفته اند: « اشتباهی بود که باعث شد ناظر پروژه تعویض شود». همین!
اشتباه یا عمد:
وقتی انقلاب ضدایرانی اسلامی اتفاق افتاد، آرامگاه یعقوب لیث صفاری سلامت، تمیز، با نقوشی برجسته و زیبا سرپا ایستاده بود. یک کتیبه کهن هم روی یکی از دیوارها وجود داشت که روی آن نام «یعقوب لیث صفاری» نوشته شده بود. به مرور و همزمان با دیگر بناهای تاریخیِ غیر مذهبی به حال خود رها شد. به طوری که (به گفته شاهدان عینی) به ویرانه ای شبیه شده بود؛ با در و دیواری خاک گرفته، چوب هایی شکسته و دزدیده شده، و بی هیچ نام و نشانه ای از یعقوب لیث. و البته یک شایعه هم بر زبان محلی ها می گذشت که: «زیر آرامگاه گنجینه های زیادی وجود دارد»! درست همان شایعه ای که پس از انقلاب برای بیشتر بناهای تاریخی ساخته می شد. اما این شایعه سبب نشد که مردمان محلی تعرضی نسبت به این بنا داشته باشند و یا به خاطر کشف گنج آن را ویران کنند.
بالاخره حدود یک سال و نیم قبل، معلوم نیست چرا و چگونه در اوج «وضعیت بد اقتصادی» سازمان میراث تصمیم گرفت که این بنا را مرمت کند! و این مرمت را به دست افراد غیر متخصصی بدهد که هیچ درک و شناخت و دانشی از یک بنای تاریخی، که با خشت خام و ملات گچ و خاک ساخته شده، را ندارند؟
در هیچ کجای جای دنیا چنین بناهایی را به دست کسانی نمی دهند که کارشان تعمیر بناهای معمولی ست. شاید اگر اولین بار یا دومین بار و سومین باری بوده که بلایی این چنین بر سر میراث فرهنگی و تاریخیِ غیر مذهبی ایرانیان آمده، می شد فکر کرد: فقط نتیجه ی نادانی و ناکارآمدی مسئولین حکومتی ست. اما چرا این مسئولین حکومتی وقتی می خواهند ساده ترین تعمیرات را در یک امامزاده و مسجد قدیمی انجام دهند عقل شان می رسد که بهترین مرمت کاران متخصص در امور آثار قدیمی و یا تاریخی را به خدمت بگیرند؟
یعقوب لیث صفاری کیست
یعقوب لیث صفاری یا «رادمان ماهکان» بنیان گذار سلسله صفاریان و اولین پادشاه ایرانی پس از حمله اعراب بود. او توانست بخش های بزرگی از ایران آنزمان را که اکنون به عنوان افغانستان، ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان شناخته می شوند و بخشی از پاکستان را از چنگال دشمنان ایران در آورد. او نخستین کسی بود که دستور داد زبان پارسی به ایران باز گردد و آن را به عنوان زبان رسمی اعلام کرد.
در تاریخ سیستان آمده که او خلفای عباسی را دروغگو خطاب می کرد و معتقد بود نباید گذاشت دیگر کسی به آن ها اعتماد کند.
و از شگفتی های تاریخ است که ما می بینیم جماعتی فاسد و دروغگو، از پیروان راستین همان خلفای ضد ایرانی، تیشه برداشته اند و قصد دارند نشانه های بزرگان و قهرمانان ایرانی را از سرزمین مان حذف کنند. غافل از آن که ما دیگر در قرون وسطا زندگی نمی کنیم، در زمانه ای زندگی می کنیم که هیچ چیز را نمی شود، حتی با ویران کردن، «نابود» کرد.
******************
سرداری که آب در خوابگه خلیفه عباسی ریخت
یعقوب لیث یکی از شخصیتهای درخشان تاریخ ایران
نام ایرانی یعقوب: رادمان پسر ماهک
یعقوب رویگرزاده بود؛ آقازاده نبود
…من رویگر بچه ام و به قوت دولت و زور و کار خود به این درجه رسانیده ام و داعیه چنان دارم که تا خلیفه را مقهور نگردانم از پای ننشینم…سخنان یعقوب لیث صفاری، سردار شجاع ایران از تاریخ سیستان
برای پیشرفت و آبادانی و سربلندی میهن باید تاریخ و بزرگان و کوشندگان در راه میهن را شناخت و مهر و عشق مام میهن را در دلها زنده نگهداشت.
میلاد عظیمی، استاد زبان و ادبیات فارسی در یادداشتی نوشت: امروز خبرگزاریها نوشتند که بخشی از آرامگاه یعقوب لیث صفاری تخریب شده است. خبرها ضدونقیض است. یکی نوشته پیمانکار اشتباه کرده است و دیگری گفته مخصوصا و آگاهانه تخریب شده است. نمیدانم حقیقت امر که یعقوب لیث در کشور ما و برای مردم ما غریبه است. یعقوب لیث یکی از شخصیتهای درخشان تاریخ ایران است. یعقوب رویگرزاده بود؛ آقازاده نبود. خود نیز در ابتدا رویگری میکرد. شخصیتی متکی به نفس داشت و بلند همت بود و از هیچ به همه چیز رسید. جوانمرد و عیار بود. ضعیفنواز بود. نبوغ نظامی داشت. سربلند بود. استوار و مقاوم بود. موفق بود. شجاع بود. سازماندهنده بود. به ایرانی بودن خود افتخار میکرد. به زبان فارسی خدمت کرد. نامش با تاریخ شعر فارسی پیوند ابدی یافته است. آب در خوابگه خلیفه عباسی ریخته بود.
یعقوب لیث را باید بشناسیم. هم به او مباهات کنیم و هم از اشتباهاتش عبرت بگیریم. نمیدانم چرا فیلم و سریال دربارۀ او ساخته نمیشود. شخصیت خیلی جذابی دارد. کاش بخش خصوصی دربارۀ او فیلم و سریال بسازد. مردم بخرند و ببینند. یعقوب لیث سزاوار قدر دیدن است. آرامگاه او باید در دل ایراندوستان باشد اگر چنین باشد آرامگاه خاکی او نیز آبادان خواهد شد. دربارۀ یعقوب لیث بخوانیم. او را به فرزندانمان معرفی کنیم.
خبر خرابی آرامگاه یعقوب لیث را که خواندم به یاد نوشتۀ احمد اقتداری افتادم. نوشته بود دربارۀ آرامگاه یعقوب تحقیق میکردم. به مجتبی مینوی گفتم که در کتابها دیدهام که بر سنگ مزار یعقوب این شعر نوشته شده بود:
بگرفتم این خراسان با ملک پارس یکسان
ملک عراق یکسر از من نبود رسته
بدرود باد گیتی با بوی نوبهاران
يعقوب لیث گویی دروی نبد نشسته
« پس از آنکه مقابله کرد و کتاب خواند و سبك شعرها را سنجید و برایم باز گفت، فرمود: به شعر روزگاران یعقوب میماند و به صحت آن صحه گذاشت. شاید ده بار بیت آخر را با طنینی بم و مقطع و غمانگیز زمزمه کرد:
بدرود باد گیتی با بوی نو بهاران
يعقوب لیث گویی دروی نبد نشسته
چون به یعقوب لیث میرسید جلوۀ تكان سر و لرزش دستش بیشتر میشد و به خود با سر انگشتان اشارت میفرمود. گفتم عمر استاد دراز باد. هنوز بارهای گران از خدمت و مجاهدت و تحقیق و تتبع بر دوش شما است. فرمود: چیست. اما آنچه میدانم این است
جامی چه بقا دارد در رهگذر سنگی
در رهگذر دوران ای خواجه تو آن جامی…
قیام یعقوب لیث صفاری، سردار شجاع ایران
۲۰۰ سال از حمله اعراب به ایران می گذشت زبان فارسی رفته رفته از مدارس ومکاتبات دیوانی حذف و به جای آن زبان عربی اجباری و تعلیم داده می شد.
خلفای عباسی در بغداد با اینکه خلافت خود را مدیون ایرانیان می دانستند با تکبر و غرور خاصی ایرانیان مسلمان را موالی خوانده و از هیچگونه ظلم وستمی بر آنان کوتاهی نمی کردند.
در سیستان خشکسالی اتفاق افتاده بود ولی مامورین خلیفه بیرحمانه خراج و مالیات سنگینی را از دهقانان و بازرگانان طلب کرده و بسوی بغداد می فرستادند تا صرف خوشگذرانی خلفای عباسی گردد.
در این میان جوانمردی رویگر زاده از سیستان بر می خیزد
یعقوب لیث صفاری یا رادمان پسر ماهک سیستانی
او با گردآوری دلاوران سیستان و دیگر نقاط ایران زمین به جنگ با خلیفه می پردازد و تمامی سیستان و خراسان تا ماورانهر و مازندران و گیلان و ری و اصفهان و فارس و کرمان تا قسمتی از خوزستان را از تسلط متجاوزان عرب آزاد می کند…
یعقوب در فرمانی به تمام نقاط ایران زبان عربی را حذف و زبان فارسی دری را رایج می کند(در دفاتر دیوانی وحکومتی) تا بعدها ما شاهد ظهور عارفان و شاعران بسیاری در فرهنگ و ادب ایران همچون فردوسی و مولوی و نظامی و حافظ و سعدی باشیم که چگونه در رونق و گسترش زبان پارسی پاسداری کردند…
اگر یعقوب لیث صفاری چنین کار عظیمی برای زبان و ادب پارسی انجام نمی داد کشور ما هم امروز مانند تمامی کشورهای شمال آفریقا عرب زبان بودند.
خلیفه عباسی که تجربه برافتادن خاندان بنی امیه بدست ایرانیان راداشت هراسان پیکی بسوی یعقوب می فرستد و می گوید تمامی نقاطی که در ایران تصرف کردید از آن تو باشد ولی مرا به خلافت مسلمین بپذیرید.
یعقوب لیث صفاری نان و پیاز وشمشیری را در یک سینی می گذارد و در پاسخ به خلیفه چنین می گوید :
تو یک متجاوز به خاک ایران هستی و در مقامی نیستی که ملک ایران را به ایرانی ببخشی من یک رویگر زاده ایرانی هستم غذای من ساده است نان و پیاز ولی پاسخ من به متجاوزی مانند تو به خاک ایران هرچند خود را خلیفه مسلمین بخوانی این شمشیر است…
برگرفته از تاریخ سیستان و ایران
یعقوب لیث صفاری یکی از آزادگان و فرماندهان وطن پرست ایران بود که در هنگام جنگ با لشکر خلیفه عباسی در دزفول به علت بیماری درگذشت.
یعقوب لیث با لشکری جنگید که فرمانده آن لشکر متجاوز محمد ابن جعفر بود و این فرمانده هم در این جنگ کشته شد.
اکنون قبر این دو نفر چنان تفاوتی باهم دارد که هر کس که تاریخ نداند و نخوانده باشد گمان می کند که یعقوب متجاوز به این کشور بود و محمدابن جعفر مدافع.!
وای بر نادانی ما…
اگر وقت کردید و گذرتان به دزفول افتاد حتما به قبر این دو نفر سر بزنید.
قبر محمدابن جعفر (مم بن جعفر) در غرب دزفول با شکوه و عظمت خاصی همه روزه پذیرای زائران است و در شرق دزفول در مسیر جاده شوشتر قبری مخروبه و دورافتاده، قبری که اکثر مردم شهر او را نمی شناسند وجود دارد. در این قبر یکی از شجاع ترین،متعصب ترین و وطن پرست ترین فرماندهان تاریخ این سرزمین یعقوب لیث صفاری آرمیده است..