سرکوب با چاشنی پوپولیسم قضایی
کارناوال “فساد ستیزی” رژیم ولایت فقیه هلهله کنان و بوق کشان برای دور تازه ای از نمایش از زیر “خیمه نظام” سر به بیرون گذاشته، با این حال حاکمیت به سختی می تواند انگیزه واقعی خود از راه اندازی آن را پنهان کند.
به مُوازات دراز کردن چند تبهکار پیشانی سفید حُکومتی، پروژه ارعاب جامعه و سرکوب بخشهای فعال آن با شدت تمام به جریان افتاده است. حاکمیت افسار اراذل بسیجی و لباس شخصی اش را رها کرده تا شلاق اقتدار آن را در مُحیطهای عُمومی بر پُشت زنان و مردان فرود بیاورند. از سوی دیگر، “نظام” تلاش می کند به وسیله ایجاد دسته های رنگارنگ گزمه، چیدن نیرو در مترو، پارک، مراکز تفریحی، خیابانها و جاده های بین شهری، تشویق به جاسوسی پیامکی و احضار انبوه، ترس و احتیاط را همگانی کرده، روحیه اعتراضی توده مُعترض را تخریب کند و آن را به انفعال بکشاند.
همزمان، دستگاه حاکم پیگرد و سرکوب کوشندگان مدنی، مُخالفان حجاب اجباری، کارگران، دانشجویان و روزنامه نگاران را شدت داده است. وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پاسداران فعالانه مشغول دستگیری، شکنجه و اخذ اعترافات اجباری هستند و شانه به شانه آنها، دادگاه های حُکومتی هر گونه ظاهر سازی را کنار گذاشته اند و به صورت سریالی احکام مسخره و همزمان ظالمانه صادر می کنند.
این یک پروژه هماهنگ و سازمانیافته است که دستگاه قضایی یکی از ابزارهای آن و البته از مُهمترین آنها به حساب می آید. از این رو، دستور کار اصلی این ابزار نیز ماده دیگری جُز تزریق وحشت و سرکوب را بر خود نوشته ندارد. “مُبارزه با فساد” پرده ای است که وظیفه دارد نمایش اصلی را از دید تماشاچیان پنهان کند یا دستکم کراهت آن را تخفیف دهد.
هدف دیگری که حاکمان کشور از معرکه “دُزد گیری” در پی آن هستند، تخلیه خشم مُتراکم و روزافزون جامعه از فساد دستگاه حاکم و شکاف هولناک طبقاتی بین “پایین” و “بالا” است. موج نفرت مردُم، رژه اشرافیت مُهر-پیشانی با خودروها، کاخها، ویلاهای لوکس و انگل زاده های دریده اش را همراهی می کند. آنها که رانت پنجاه هزار تومانی را کُمک خرج می دانند، هر روز ارقام افسانه ای تازه تری از راهزنی و غارت در این یا آن بخش حُکومت و دولت به صورتشان سیلی می زند و به همان اندازه در برابر حاکمیت گارد می گیرند.
فساد اُستخواندار و فراگیر “نظام”، جبهه ای عُمومی و گُسترده شده در سطح جامعه را نیز علیه خود گشوده است. حاکمیت می کوشد بر این تضاد عُمومیت یافته، با راه حلهای عوام پسندانه چیره شود. در مرکز این تلاش، ترتیب دادن نمایشات گلادیاتوری با افکندن چند قُربانی “خودی” در برابر حیوانات درنده قرار دارد. حاکمان کشور به سبک فرمانروایان رُم باستان، عوام را به نمایش یک درگیری مُهیج دعوت می کنند تا سرگرم شوند. آنها گمان می برند همانگونه که نمایشهای مزبور در آن زمان شهوت خُشونت و خونریزی تماشاچیان رُمی را ارضا می کرد، اینک نیز “کولوسئوم” قضایی بتواند آتش خشم و بیزاری جامعه را نسبت به فسادی که آن را مُحاصره و غارت می کند، فرو بنشاند و عطش توده ها به عدالت را سیراب کند.
در این میان برای جلب مُشتری، به پوپولیسم قضایی دستگاه حاکم یک خرمُهره ناسیونالیستی هم آویخته شده. روزنامه اندرونی رهبر ج.ا، دستیار مُرشد معرکه را “کورش کبیر” خوانده تا به این پروژه امنیتی رنگ ملی بزند و به جامعه ای که با سیاست، ایدیولوژی و فرهنگ ملی و ملت ستیز رژیم ولایت فقیه مرزبندی دارد، قالب کند.
وحشت از خیزش، “نظام” را به دست و پا انداخته و به چاه تصمیمهای گیج سرانه افکنده است. حاکمیت از یکطرف در پی جلب توجُه و دلبری از جامعه است و از طرف دیگر با شمشیر سرکوب از تن آن خون می ریزد. این ناهمگونی، دُم هر دو خروس لحاف “آقا” را نیز پدیدار کرده.