فرهنگ نقد در کشورهای پیشرفته
نقد و انتقاد (با اندک تفاوتی که با هم دارند) هر دو نوعی نظر دادن، ارزیابی گفتار، رفتار، و کار انسان ها در یک جامعه است. بزرگان جامعه شناسی و مردم شناسی از فرهنگ «نقد» و «نقد پذیری» به عنوان یکی از پایه های پیشرفت علم نام می برند و بر اهمیت آن در شکل گرفتن یک جامعه ی متمدن و خردگرا تاکید دارند.
در کشورهای پیشرفته، چه در موسسات آموزشی و دانشگاهی، و چه در فضاهای دیگر جامعه، هیچ مخاطبی (در هر مقام و منزلتی که باشد) از نظر دادن، نقد کردن و حتی انتقاد کردن محروم نمی شود. همه حق دارند بدون هیچ ترسی نظرشان را به آسودگی، به کسی که اثری، گفته ای و یا کاری را به آن ها عرضه کرده، بگویند و صاحب اثر و کار هم می تواند از اثر، گفته و یا کارش دفاع کرده و یا کل نظر گوینده را رد کند، بدون آن که مورد تهدید قرار بگیرد. به همین دلیل این نوع جوامع توانسته اند در رشته های مختلف متخصصین و کارشناسانی «کمال گرا» داشته باشند و (در چارچوب توانایی های امروز بشری) کارهایی بی نقص ارائه دهند.
انتقاد ناپذیری بیشتر ایرانیان
در سرزمین ما کاملا وضع برعکس است، به همین دلیل یکی از دلایل مهم بسیاری از عقب ماندگی های آموزشی، فرهنگی، و سیاسی ما ایرانی ها عدم شناخت «نقد» و در نتیجه «انتقادناپذیری» بیشتر مردمان و به ويژه کسانی ست که یا به عنوان شخصیت های اهل قلم و فکر و دانش و هنر مشهورند و یا نقش مهمی در سازمان های مختلف آموزشی، فرهنگی و سیاسی دارند.
در این جا منظورم سران و مسئولین حکومت حاکم بر سرزمین مان نیست. زیرا کار آن ها آنقدر خراب است که از این حرف ها گذشته و کلا هیچ حکومت دیکتاتوری در دنیا نیست که انتقاد پذیر باشد، به ويژه دیکتاتوری مذهبی که هر نوع انتقادی از آن کفرگویی به حساب می آید و عواقبی سخت به دنبال دارد.
سخن من درباره کسانی ست که اتفاقا جزو مخالفین حکومت موجود هستند، و مدام از بلای دیکتاتوری می گویند اما خودشان حاضر نیستند هیچ کلامی را در رد عقاید یا حتی سلیقه های خود بشنوند (نمی گویم بپذیرند، می گویم بشنوند) در رویارویی با این جماعت از دوست و آشنا گرفته تا همکار و رییس و مرئوس جرات ندارد کوچکترین سخنی در ارتباط با اشتباهات آن ها بگوید. فرقی نمی کند که این سخن گفتن به انتقاد باشد و یا حتی نظر دادنی ساده.
این افراد اگر زورشان برسد، با خشم و عصبانیت، سعی می کنند منتقد خود را مرعوب کنند، و اگر زورشان نرسد، گریه و زاری راه می اندازند و به اصطلاح مظلوم نمایی می کنند تا دیگران را به طرفداری از خودشان وادارند. و یا به طور غیر مستقیم و پنهانی با دروغ و تهمت حساب طرف را می رسند. و در بیشتر موارد منتقد و یا شخصی را که نظرش را با صداقت به آن ها گفته، می گذارند در لیست دشمنان خودشان و برای سرکوب او از هیچ کاری ابایی ندارند.
همه ما تجربه ی دیدن این نوع دشمنی ها را داشته ایم. دشمنی هایی که کارشان به جاهای باریک کشیده شده و از دلش انواع و اقسام تهمت ها و عملیات مخرب (بسته به قدرت طرف) متوجه شخصی شده که بدون هیچ دشمنی، و گاه حتی به عنوان دلسوزی یا دوستی انتقادی کرده و یا نظری داده که مطابق دلخواه طرف نبوده است.
و چنین است که برخی از مردمان ما ترجیح می دهند یا کلا دور و بر کارهای اجتماعی نباشند و یا هر ایراد و اشتباهی را که از سوی شخص یا سازمانی می بینند، روی گردانده و هیچ نظری ندهند. متاسفانه در چنین وضعیتی، نه تنها هیچ کار و اثر و گفته ای اصلاح نمی شود، بلکه بازار بسیار زشت «پسله گویی» یا پشت سر دیگران بد گفتن، شایعه سازی، و اتهام و تهمت زدن گرم می شود. چیزی که به نظر من در این دوران چهل ساله روز به روز رونق بیشتری هم گرفته است.
چرا ما به این روز افتاده ایم؟
من خیلی در این مورد فکر کرده ام و عاقبت به این نتیجه رسیده ام که ریشه ی این نوع رفتارها در سرزمین ما برمی گردد به اثرات آموزه های چند صد ساله ی اسلام شیعی. این آموزه ها، که هیچ ربطی به دنیای پیشرفته ی امروز ندارد، در پی انقلاب مشروطیت و به ويژه از دوران رضاشاه به بعد، به دلیل فاصله گرفتن نسبی مذهب از آموزش و پرورش و ارتباط و الگوبرداری هایی از فرهنگ غربی، می رفت تا کارآیی خود را از دست بدهد اما متاسفانه با وقوع انقلاب اسلامی، و ظهور یک حکومت مذهبی، قوی تر از گذشته چون آواری بر سر ما فرود آمد و رسما در قوانین و قرارداد ها و به ويژه در کلیه ی سیستم آموزشی ما جا خوش کرد. اکنون می بینیم که حتی برخی از مفاهیم علمی و امروزین جهانی در سرزمین ما، شکل عوض کرده اند. یکی از این مفاهیم نقد و انتقاد است.
انتقاد در آموزه های اسلامی
در اسلام چیزی به معنای امروزین نقد و یا انتقاد وجود ندارد، اما به جایش دو «حکم» هست که نه تنها مقابل نقد و انتقاد ایستاده بلکه سبب شده که مردمان دانسته یا نادانسته از هر نقد و انتقادی بترسند و در مقابلش جبهه بگیرند. این دو حکم که در اسلام شیعی اموری «واجب» شناخته می شود، «امر به معروف» و «نهی از منکر» است. یعنی هر مسلمانی موظف است تا کارها و «عملیات خوب و بد» دیگران را زیر نظر داشته باشد، به آن ها توصیه کند و یا دستوردهد که چه کنند و چه نکنند.
تا قبل از انقلاب اسلامی فرضا اگر مسلمانی به زنی انتقاد می کرد که چرا دامنت کوتاه است، یا چادر سرت نیست، آن زن می توانست رویش را برگرداند و برود و یا مستقیم مقابل طرف بایستد و بگوید به شما ربطی ندارد. اما پس از انقلاب بی توجهی به چنین انتقادی عواقبی سخت دارد که بر همه روشن است زیرا این احکام اکنون جزو قوانین رسمی کشور شده است. «اصل هشتم قانون اساسیِ» رژیم به صراحت می گوید: «امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه است» و شرایط و حدود و کیفیت آن را هم قانون معین می کند. و قانون هم به خواست مسلمانی که «نهی از منکر» کرده، به راحتی می تواند حساب منکر کننده را برسد.
بی خبری برخی از اساتید دانشگاهی از اهمیت نقد
متاسفانه مشکل فقط این نیست که این احکام شرعی به عنوان قانون بر مردمان ایران امروز تحمیل شده، مشکل این جاست که «اساتید» و «کارشناسان» دانشگاهی این رژیم نیز سعی دارند که به جوان های بی خبر از همه جا بقبولانند که این احکام همان «فرهنگ نقد و انتقادی» ست که در جوامع پیشرفته یکی از پایه های مهم علم شناخته می شود. در حالی که تعریف «عملیات بد یا خوب» از دید این جماعت دانشگاهی هیچ ربطی به تعریفی ندارد که موسسات آموزشی و علمی جوامع پیشرفته از فرهنگ نقد و انتقاد دارند. معیار سنجش این جماعتی که دانشگاه های ما را تبدیل به حوزه و مکتب خانه کرده اند، دستوراتی ست که در قران و کتب دیگر اسلامی آمده است.
مطلب زیر نمونه ی بخشی از تعریف نقد و انتقاد از زبان برخی از اساتید و کارشناسان دانشگاه های امروز ایران است و به خوبی نگاه و تعریف واپسگرایی را نشان می دهد که سیستم آموزشی سرزمین ما را بیش از صد سال به عقب برده است:
«نقادی و نقدپذیری در جامعة اسلامی از جایگاه ویژهای برخوردار است. انتقاد صحیح موجب شناخت نقاط قوت و ضعف میشود و از این طریق به پیشرفت و اصلاح امور میانجامد. برای اینکه هدف اصلی نقد که تکامل و اصلاح فرد و جامعه است و مورد تأکید دین اسلام نیز میباشد، محقق شود، لازم است نقد مبتنی بر اصول و روشهای صحیح انجام شود. بهترین راه برای دست یافتن به اصول و روشهای صحیح نقد که مورد پذیرش دین اسلام نیز باشد، استفاده از متون دینی یعنی قرآن مجید و کلام معصومان، علیهمالسّلام، است. با بررسی انتقادهایی که در قرآن مجید و نهجالبلاغه صورت گرفته، میتوانیم به اصول و روشهای نقد صحیح و سازنده پی ببریم»*
نیاز به انتقاد پذیری
چنین تعریفی از نقد و نقد پذیری در واقع آدرس عوضی دادن به مردمان و به ويژه نسل جوانی ست که نیازمند درک و شناختِ، فرهنگی خردمدار و پیشرو، از مسیر نقد و انتقاد پذیری می باشد. فرهنگی که فضای سراسر ترس و تعصب و خشونت را تبدیل به فضای آزاد و دموکراتی می کند که در آن تبادل نظر و بده بستان های اندیشگی و روشنفکری حرف اول را می زند.