طنزنویس ایرانی: از میمون بنویسم سیاسی است


پوریا عالمی طنزنویس ایرانی برای اجرای حکم به زندان می‌رود

پوریا عالمی، روزنامه‌نگار و طنزنویس روز گذشته در اینستاگرام خود طی یادداشتی خبر داده که برای اجرای حکم یک‌سال حبس تعزیری‌اش به زندان اوین می‌رود.

طنزپرداز ستون صفحه آخر روزنامه شرق و نویسنده کتاب “اکون آبادی‌ها”، طی یادداشتی با این روزنامه وداع کرد و خبر داد که برای سپری کردن حکمی یک ساله به زندان می‌رود.

این حکم به پرونده‌ای مربوط می‌شود که وزارت اطلاعات دولت احمدی‌نژاد در سال ۱۳۹۱ برای شماری از روزنامه‌نگاران تشکیل داده بود.

پوریا عالمی در آغاز یادداشت خودش نوشته است: «آدم نمی‌داند توی زندگی چه می‌شود. خاورمیانه که اینطوری است… ولی قشنگ است.» او که ۲۰ سال سابقه نوشتن در روزنامه‌ها را دارد می‌گوید در خاورمیانه از هر چیز حرف زده شود، سیاسی حساب می‌شود: «… تا جایی که حرف هم نزنم سیاسی است. از حماقت بنویسم سیاسی است، از جسم سخت بنویسم سیاسی است. از میمون بنویسم سیاسی است…»

آخرین توییت پوریا عالمی تاریخ دهم اکتبر را دارد. او در واکنش به توییت وزیر ورزش که از رئیس جمهور، مسئولان امنیتی و انتظامی برای رفتن زن‌ها به استادیوم تشکر کرده نوشته است: «واقعا وزیر ورزش فکر می‌کنه زن‌ها یک بار رفتند ورزشگاه کار اونه؟ الان حداد عادل هم از تلاش فرهنگستان زبان فارسی برای ورود زنان به ورزشگاه تشکر میکنه…»

از حمایت‌های رییس جمهور محترم، مسوولان عالی امنیتی و انتظامی، همکارانم در وزارت ورزش و جوانان و فدراسیون که این حضور با همراهی آنان تحقق یافت تشکر می‌کنم.

عالمی در یادداشت خداحافظی، با زبانی شاعرانه و طناز، خود و پرونده‌اش را چنین معرفی کرده است: «خلاصه‌ی این پیکر در این نزدیک به ۴۰ سال زندگی در این خاورمیانه بی دروپیکر این است: ۲۰ سال نوشتن در روزنامه به شرط خنده، ۱۸ کتاب به شرط مجوز، هفت سال قدم زدن در شهر به شرط وثیقه، فرصت پنج سال بی حبس زیستن به شرط تعلیق، دو سال داخل دایره بودن به شرط ممنوعیت از خروج و حالا تحمل یک سال حبس بی شرط و شروط… شما هم نگاه کنید. شبیه هندوانه همیشه به شرط چاقو زیسته‌ام.»

او می‌نویسد، به هزارویک بی‌دلیلی، دیگر حوصله، امکان، توان و فایدگی نوشتن در روزنامه را ندارد: «در اینجای زندگی حالا که باید نگران سرنوشت کودکم باشم نمی‌توانم نقش یک قهرمان خوب را بازی کنم اما پدر بدی باشم. نمی‌توانم به قیمت رها کردن دست کودکم، دست زیر سنگ بگذارم که بگویم قهرمانم.»