منصور امان
“نظام” با پای لنگان در تعقیب کارگران
همگام با سُقوط اقتصادی و لب پُر زدن فساد حُکومتی، رژیم درمانده ولایت فقیه شمشیر را علیه کارگران و مُطالبات آنها از رو می بندد. یورش خونین به کارگران آذرآب که دستکم دو ماه مُزد شان پرداخت نشده و ماه هاست که از پرداخت حق بُن آنها نیز خودداری می شود، صحنه تازه ای از تغییر خط سرکوب و اجبار حُکومت بدان را به نمایش گذاشته است.
سیاست سرکوب تاکُنون به طور عُمده بر حذف و خُنثی سازی فعالان و کارگران پیشرو مُتمرکز شده بود. “نظام” اُمید داشت بدین وسیله از یکطرف اعتراضها را از تب و تاب بیاندازد و مانع استمرار آنها شود، و از طرف دیگر نیروهایی را که پتانسیل ژرفش حرکتها هم در سطح مُطالبات و هم در سطح اجتماعی داشتند، از میدان بدر کند. تاکتیک امنیتی مزبور همزمان این امتیاز را داشت که به حاکمیت اجازه می داد از رویارویی مُستقیم با بدنه گُسترده و اجتماعی کارگران پرهیز کند و بازتاب منفی رویارویی با خواسته های قانونی و مشروع آنها را محدود نگه دارد. “نظام” در این دوره به ابزارهایی مانند اخراج، قطع حُقوق، احضارهای پیاپی و فرسایشی به دوایر قضایی، پُلیسی و امنیتی و دادگاه مُتوسل می شد.
گردش رویدادها اما به گونه هراسناکی به حاکمیت نشان داد که دستگیری فعالان کارگری و کارگران پیشرو نتوانسته دامنه اعتراضها را کاهش دهد و پیوستگی آنها را مُتوقف کند. بسا بدتر از آن، کارگران از خواسته مُزد عقب مانده به مساله مالکیت کارخانه رسیدند و از مُحیط اعتصابهای محدود پا به خیابانها گذاشتند.
شکست راهکار امنیتی حاکمیت را دستگیری و شکنجه اسماعیل بخشی، سُخنگوی کارگران هفت تپه، به گونه نمادین و با صدای بُلند اعلام کرد. فشار شرایط ناعادلانه و غیرانسانی و واکُنش مُبارزاتی کارگران به آن، تاکتیک مهار از بالای حاکمیت را به بُن بست کشانده بود و روشن می ساخت که “نظام” نیروی مُحرکه اعتراضها را نه می تواند زیر شلاق نیمه جان سازد و نه در سلول حبس کند.
اکنون رژیم ولایت فقیه برای نپرداختن مُزد دست زحمتکشان، برای خالی نگه داشتن سُفره خانواده هایشان و برای جنگ علیه کارگران گُرسنه و جان به لب، آخرین تیر کمان خود را با لشکرکشی و مُتوسل شدن به خُشونت عُریان و ترور شلیک کرده است. او خط قرمزهای جدیدی ترسیم می کند که همچون قبلیها قادر به جلوگیری از عُبور جُنبشهای اجتماعی از آنها نیست و بهای این ناتوانی را با آب شدن قطره قطره یخ اقتدارش می پردازد.
کارگران هفت تپه و مردُم شوش، کارگران هپکو، آذرآب و خانواده هایشان نشان دادند که این تیر نیز به سنگ می خورد. یورش خونین گزمه های “نظام” حتی یک میلیمتر نیز آنها را عقب نرانده است. تاثیر بی واسطه تیغ کشی افسارگُسیخته به روی کارگران، وسعت دادن به دایره بازتاب منفی آن در پهنه اجتماع و به ویژه طبقه کارگر است که این خود نُطفه حرکتهای گُسترده تر و خواستهای بُنیادی تری را در دل می پروراند.