منصور امان
پایان دوره جنگ بهداشتی خامنه ای؛ آغاز دور قُمار؟
تنش در مُناسبات آمریکا و رژیم ج.ا با به هلاکت رسیدن سرکرده سپاه قدس، پاسدار قاسم سلیمانی، یک پله ارتقا یافته است. مرگ وی، یک ضربه تعیین کننده به استراتژی جنگ بهداشتی آقای خامنه ای با آمریکا است و حاشیه فُرودگاه بغداد را به صحنه نمایش دوباره کوته بینی دستگاه حاکم بر کشور و حرکت خسارت بار آن بر اساس مُحاسبات اشتباه و خودشیفتگی بدل ساخته است.
حاکمان ج.ا اکنون احساس می کنند توپ در زمین آنهاست و در شوک ناشی از این شرایط غیرمُنتظره، از هر طرف عربده جنگی می کشند و وعده “انتقامجویی” می دهند. رژیم ولایت فقیه از یکطرف برای حفظ هژمونی بر پُشتیبانان و نیروهای زیر فرمان اش در منطقه خود را مُلزم به پاسُخگویی می بیند و از طرف دیگر، در کادر سیاست خارجی تهاجُمی آن، ترمیم ضربه روز دوشنبه بدون واکُنش نظامی و حرکات ماجراجویانه مُمکن نیست.
به دُشواری می توان پنداشت که آمریکا بدون مُحاسبه واکُنش رژیم مُلاها و انجام تدارُکات بازدارنده یا مُتقابل علیه آن، دست به حذف “فرد دُوُم نظام” زده است. این فقط پنتاگون نیست که هدفهای احتمالی چنین واکُنشی را در رادار خود دارد. کاتالوگ بُحران سازی ج.ا با اجناسی مانند بُمب گذاری، حمله انتحاری، پرتاب موشک، حمله به نفتکشها ، ترور و حمله به سفارتخانه ها در دسترس همگان است و نیروها، پایگاه ها و مراکز دیپلُماتیک آمریکا در خاورمیانه همانگونه هدفهای شناخته شده مُلاها هستند که شهروندان، شهرها و تاسیسات اقتصادی و نظامی مُتحدان آن، اسراییل و کشورهای عربی منطقه.
از این رو، هر اقدام بی خردانه حاکمان کشور از پتانسیل درونی و شرایط پیرامونی لازم برای برافروختن شُعله های یک درگیری مهیب و خانمانسوز برخوردار است. آقای خامنه ای و مامور او در عراق، پاسدار سُلیمانی، با دستور حمله به یک پایگاه ارتش عراق و قتل و مجروح ساختن چند آمریکایی و سپس صُدور فرمان هُجوم به سفارت آمریکا و تلاش برای اشغال آن نشان دادند که قادر به ارزیابی عقلانی از پیامد و پژواک تصمیمهای خود نیستند.
حاکمان ایران فقط زمانی توانستند تصوُر روشنی از نتایج کردارشان داشته باشند که آمریکا “سردار سُلیمانی” را با بوق و کرنا به جهنم فرستاد تا علامت روشنی از تغییر سیاست خود در برخورد به تحریکات جنگی آنها ارسال کرده باشد. کاخ سفید به این وسیله همچنین زنگ به انتها رسیدن دوره جنگ بهداشتی آقای خامنه ای و همدستانش یا آنچه که آنها زیر پوشش “نه جنگ و نه مُذاکره” به جلو می برند را به صدا درآورد. این بدان معناست که از این پس ضربه های نیش سوزنی از نوع ماه های گذشته بدون پرداخت هزینه باقی نمی ماند و هر اقدام جنگی و تروریستی جدید، مُعادل وُرود به یک قُمار بُزُرگ با ریسک خسارات سنگین خواهد بود.
هرگاه خسارت چنین قُماری تنها محدوده خیمه آقای خامنه ای و “سرداران” او را دربرمی گرفت، جایی برای نگرانی نیز نبود. اما همانگونه که بُحران هسته ای در دوره ریاست جمهوری آقای اوباما و بُحران “برجامی” در دوره آقای ترامپ نشان داد، زیان و آسیب سیاستهای مُخرب آنها به طور عُمده و به گونه اساسی مُتوجه مردُم ایران می شود. مردُم کوچکترین نفعی از کشمکشهای خارجی حاکمیت نبرده اند و نمی برند. اینک نیز همانها هستند که تاوان کشاندن ایران به یک وضعیت جنگی را باید بپردازند.
پاسدار سُلیمانی با بلیط مردُم ایران در گشت و گذار خونین در لُبنان، عراق و سوریه نبود. او کارگُزار یک سیاست خارجی مُداخله گر، فرقه گرا و تهاجُمی بود که سود آن در قالب قُدرت و ثروت به جیب یک اقلیت مُمتاز چند صدنفره ریخته می شود و زیانهایش از میلیونها تن ستانده می شود. مردُم ایران مُدتهاست که آگاهانه حساب خود را از این سیاست و آمران و مُجریانش جُدا کرده اند و فریاد می زنند: “سوریه را رها کن- فکری به حال ما کن”، “نه غزه، نه لُبنان – جانم فدای ایران”، “دُشمن ما همینجاست – دُروغ می گن آمریکاست”.
خطری که به کمین نشسته برای توده های دی و آبان نه غیرمُنتظره و نه ناشناس است. آنها به حاکمان ج.ا اجازه نخواهند داد سرنوشت، زندگی و کرامت شان را به قُمار بگذارند.