روز جهانی؛ وضعیت فلاکت بار آموزش در ایران

شکوه میرزادگی

«روز جهانی آموزش» و وضعیت فلاکت بار آموزش در ایران

امسال دومین سالی ست که کشورهای عضو سازمان ملل متحد بیست و چهارم ژانویه را به عنوان «روز جهانی آموزش» گرامی می دارند.

نام گذاری چنین روزی به وسیله ی سازمان یونسکو (بخش آموزشی ـ فرهنگی سازمان ملل) و با هدف «بوجود آوردن امکان فراگیری و آموزش، برای همه ی مردمان سیاره ی زمین»، انجام شده است.

البته تاکید برحق برخورداری از آموزش، هم در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر (ماده 26) وجود دارد و هم در کنوانسیون حقوق کودک، که خواستار آموزش اجباری رایگان برای دوران ابتدایی کودکان است. اما «روز جهانی آموزش» هدفی فراتر را در نظر دارد و به دنبال «گسترش آموزش، با کیفیت عادلانه و در دسترس همه ی مردمان جهان قرار گرفتن» می باشد.

سال گذشته سازمان یونسکو به مناسبت روز جهانی آموزش اعلام کرد که هنوز 617 میلیون کودک در جهان خواندن و حساب کردن را نمی دانند. و امسال آقای «آنتونیو گوترس»، دبیر کل سازمان ملل متحد به همین مناسبت گفت: «ما باید از کیفیت آموزشی فراگیر و عادلانه اطمینان حاصل کنیم و فرصت های یادگیری مادام العمر را برای همه بوجود آوریم»

اما متاسفانه من ندیده ام که در اعلامیه های موجود و اسناد مربوط به «روز جهانی آموزش» سخنی درباره ی «آموزش آزاد و بدون سانسور برای همه ی مردمان جهان» نیز گفته شود. آیا هنوز یونسکو و سازمان ملل نمی دانند کودکان و جوانانی هستند که به دلیل تسلط مذهب رسمی در کشورشان اجازه آموختن دانش ها و مهارت هایی را ندارند که مذهب حاکم آن ها را انکار می کند؟ دانش هایی که در کشورهای پیشرفته اهمیت شان سال هاست ثابت شده است.

البته در بند دو ماده ی 26 اعلامیه حقوق بشر (که در سال 1948 نوشته شده) تاکید بر این است که «هدف آموزش و پرورش بايد شکوفايی همه جانبه ی شخصيت انسان و تقويت رعايت حقوق بشر و آزادی های اساسی باشد» اما در اسناد روز جهانی آموزش (نوشته شده در سال 2019) حتی به این مهم توجه نشده که کشورهایی چون ایران با ممنوع کردن برخی از رشته های آموزشی، به طور مستقیم یا غیرمستقیم حقوق بشری را نقض می کنند؟ هنوز به این مهم توجه نشده است که در دانشگاه های برخی از کشورها چون ایران، دانشجویان از خواندن نظریه های اساسی اساتید مهم رشته هایی چون روانشناسی و جامعه شناسی محروم اند؟ و تازه حکومت های این کشورها علاوه بر بستن مدارس و آموزشگاه هایی که علوم انسانی را با معیارهای امروز جهانی تدریس می کردند، مدارسی بنا کرده اند که در آن به شتشوی مغزی کودکان و نوجوانان مشغولند. در این مدارس آن ها مغز جوانان را از مسایل علمی و شناخته شده ی امروز جهانی پاک کرده و آن را انباشته از چیزهایی می کنند که در قرون وسطا تدریس می شد.

برخی از این مدارسِ «ضد علم» در ده سال گذشته زیر نام «مدارس فرهنگ» در ایران دایر شده اند و دانش آموزانی را به آنجا برده و به آن ها ارزش های دینی، جهادی، و دشمنی با غرب، و یا چیزهای دیگری را تعلیم می دهند که خودشان به آن باور دارند.

این مدارس که در سال 1371 و به پیشنهاد «حداد عادل» رییس مجلس وقت شروع به کار کرده اند، اکنون تعدادشان به 12 تا رسیده است.

در یکی از گزارش هایی که چند سال پیش از این مدارس منتشر شده،(*) به نکات حیرت انگیری برمی خوریم که واقعا باعث تاسف است. این مدارس شاگردان با هوش و درسخوانی را که نمره های بالایی دارند و می توانند آزمون های دینی ـ شیعی را بگذرانند به این مدارس می برند. و آن ها را به قول خودشان «با مفاهیم جدید دینی و اسلامی آشنا می کنند». معلمین این مدارس به لحاظ علمی و عقیدتی بررسی می شوند و به قول یکی از مسئولین: «معلم دینی دانش آموزان بسیار مهم اند. چون این معلم است که می تواند دانش آموز را لائیک کند یا خدا پرست.»

در این گزارش گفته می شود که: «پسران این مدارس مدعی اند با خواندن علوم انسانی می خواهند کشور را تغییر دهند.» یکی از این پسرها می گوید: «اصلاً علاقه‌ای به مباحث دنیوی ندارم. دلم می‌خواهد بیشتر درباره علوم معرفتی بخوانم و بدانم.» از او می‌پرسم آیا دوستانی هم داری که علاقه‌مند به دروس حوزوی باشند؟ می گوید: «بله ما چند نفر هستیم که تصمیم داریم وارد حوزه شویم.»

در این گزارش همچنین می خوانیم که: «آن ها نه نویسنده نامداری را می‌شناسند و نه علاقه‌ای به خواندن کتاب دارند. شاید توقع ما این باشد که دانش آموزان مدرسه فرهنگ کمی متفاوت تر از دیگر دانش آموزان باشند. کتاب‌ها و روزنامه‌های جور واجور بخوانند. اهل فیلم و موسیقی باشند و تحلیل‌های متفاوتی از شرایط پیرامون خود داشته باشند».

خانم گزارشگر می نویسد: از مریم دانش آموز سال سوم متوسطه می‌پرسم آخرین کتابی که خوانده چه بود؟ می‌گوید: «اهل کتاب نیستم بیشتر کتاب‌های درسی می‌خوانم. اصلاً هم کتاب دوست ندارم.» ریحانه هم نظر مریم را دارد و فقط کتاب‌های درسی اش را می‌شناسد. از ابوالفضل می‌پرسم نویسنده مورد علاقه ات کیست؟ می‌گوید: «کتاب‌های بزرگان اهل دین را می‌خوانم و به آیت‌الله مطهری علاقه‌مندم.» مهدی هم می‌گوید: «نویسنده خاصی مد نظرم نیست. درس هایمان خیلی سخت است و فقط باید کتاب درسی بخوانیم.» از فرهاد می‌پرسم موسیقی دوست داری؟ می‌گوید: «زیاد علاقه‌ای به موسیقی ندارم.» مرتضی هم موسیقی را دسته‌بندی می‌کند: «حلال،خانم فقط موسیقی حلال گوش می‌دهم».

دبیرکل سازمان ملل امسال همچنین بر این واقعیت تاکید کرده است که: «همه گیر شدن آموزش برای بهزیستی بشریت ضروری ست» و من به عنوان کسی که سالهایی از عمرش را به تدریس گذرانده با خود می گویم: آیا همه گیر شدن هر نوع آموزشی می تواند برای بهزیستی بشریت ضروری باشد و یا درست برعکس، برخی از آموزش ها هستند که برای بشریت مضر و حتی خطرناک هستند.